بایگانی برچسب: s

چگونه رمز موفقیت میدجرنی شکسته شد؟ نخستین دیدار با مانی ۴

پس از یک مدت طولانی ننوشتن، بالاخره برگشتم تا بخوام در مورد مانی صحبت کنم. فکر کنم مدتهای طولانیه که این پروژه رو شروع کردم ولی خب هربار به یک دلیل خاصی، از نوشتن محتوای فارسی در موردش صرف نظر کرده بودم. اما این بار آمدم تا با قدرت در مورد مانی، میدجرنی، دالی و سایر دوستانی که به کمک هوش مصنوعی برای شما نقاشی جنریت می‌کنن صحبت کنم.

ابتدا بذارید کمی از میدجرنی صحبت کنم.میدجرنی یک ابزار هوش مصنوعیه که در پیام‌رسان اجتماعی دیسکورد داره استفاده می‌شه و مردم با کمکش تصاویر جذابی تولید می‌کنند. میدجرنی، همیشه چند مرحله از باقی تولیدکنندگان تصویر جلوتر بود و همین باعث شده بود که خیلی‌ها حتی از من بپرسند «چرا مثل اون تصویر تولید نمی‌کنی؟» و در نهایت من هم به این نتیجه رسیدم که باید ته و توی این مدل خاص رو دربیارم و مانی رو بهش نزدیک یا ازش بهتر کنم. در این پست، قصد دارم در مورد پروسه کارم بنویسم.

تاریخچه مانی

پارسال همین موقع‌ها (حوالی شروع سال نوی میلادی، در این حد که حتی یادمه که جنگ اکراین هم حتی شروع نشده بود) در خیلی از شبکه‌های اجتماعی می‌دیدم که دوستان دیگری دارند با کمک هوش مصنوعی، نقاشی تولید می‌کنند و خب حقیقتا من هم با خودم گفتم که بهتره من هم سراغ این قضیه برم.

اون موقع، ابزاری به اسم VQGAN بود که با کمک CLIP می‌تونست ورودی‌های متنی رو به تصویر تبدیل کنه اما خروجی‌ها خیلی خوب نبودند و خیلی از سایر رقبا عقب بود. بهرحال این نقطه شروع خوبی بود و با یادگیری این ابزار و این که چطور کار می‌کنه، موفق به ساخت مدل‌ خودم مبتنی بر VQGAN+CLIP شدم.

اون موقع خیلی راضی نبودم و بیشتر میخواستم، اما حقیقتا ابزار آزاد و متن‌باز خوب دیگری در دسترس نبود که بخوام روی اون کار کنم تا این که با Latent Diffusion آشنا شدم که تصاویر قشنگ‌تر و بهتری تولید می‌کرد اما اون هم هنوز خیلی جای کار داشت.

مدت‌های زیادی، در نظر داشتم که پروژه «مانی» رو پیش ببرم اما پایه مناسبی نداشتم. اون‌هایی که می‌شد به راحتی به قولی پیاده‌سازی یا حتی Fine Tune بشند خروجی خوبی نداشتند و اون‌هایی که می‌تونستند خروجی‌های خوبی تولید کنند هم آموزش دادن و فاین‌تیون کردنشون منابع بسیار بسیار زیادی می‌خواست.

ظهور Stable Diffusion

اوضاع در حدود مردادماه امسال، خیلی عوض شد. یک‌باره شرکتی به اسم Stability AI (لینک) تصمیم گرفت یک مدل تولید تصویر متن‌باز ارائه کنه به اسم Stable Diffusion که خب این خودش می‌تونست یک نقطه عطف در تولید تصویر و در کل اثر هنری به کمک هوش مصنوعی محسوب بشه.

وقتی این مدل منتشر شد، مجددا مشکلی وجود داشت اون هم این بود که فاین‌تیون کردن این مدل، منابع زیادی میخواست تا این که نسخه یک و نیم این مدل، منتشر شد (لینک) که دقیقا همراهش، یک یا چند برنامه‌نویس باحال دیگر هم بودند که تکنولوژی Dream Booth گوگل رو با کمک Stable Diffusion پیاده کرده بودند. اینجا بود که فاین‌تیون کردن این ماجرا، به سادگی امکان‌پذیر بود.

اما به خوبی Midjourney نبود…

حالا یک مشکلی وجود داشت. مشکل این بود که تصاویر علیرغم زیبایی بصری‌ای که داشتند و درک و فهمی که مدل از ورودی‌ها داشت، به خوبی میدجرنی نبودند.

البته این نگرانی من نبود، عمدتا نگرانی افرادی بود که به عنوان «مشتری» سراغ این پروژه می‌آمدند و میخواستند از این پروژه استفاده تجاری کنند و خب ظاهرا نُرمی در بین هموطنانمون وجود داره که با علم به این که کجا زندگی می‌کنیم و با چه امکاناتی چی توسعه می‌دیم؛ همچنان انتظار دارند در حد و اندازه غول‌ها ظاهر بشیم 🙂

خلاصه این قضیه خیلی باعث شد به من بربخوره 😁 و به همین خاطر یک دیتاست از تصاویری که در میدجرنی تولید شده بود رو برداشتم، به همراه متون ورودیشون (دیتاست حدود ۱۰۰۰ تصویر) و آخرین نسخه مانی (لینک) رو ساختم. خروجی‌ها واقعا خوب شده بودند اون هم فقط با هزار تصویر. اما یک مشکلی بود، تنوع خروجی به شکل میدجرنی نبود تا این که کمی در دیسکورد میدجرنی، چرخیدم و نتایج جالبی دستم آمد 🙂

چگونه رمز موفقیت میدجرنی شکسته شد؟

خارجی‌ها یه اصطلاح جالبی دارند. وقتی میخوان ببینن چیزی چطور کار می‌کنه میگن Let’s look under the hood یا «بذار یه نگاه به زیر کاپوت بندازیم». اما مشکل اینجاست که میدجرنی کاپوتش جوش داده شده. پس چطور میشه فهمید اون زیر چه خبره؟

خب حقیقت اینه که در سال‌های اخیر خیلی چیزها من‌جمله ویندوز، مک او اس، آیفون! تکنولوژی‌های فیسبوک و … مهندسی معکوس شدند و نمونه‌های آزاد و متن‌باز ازشون ساخته شده. پس مهندسی معکوس میدجرنی هم نباید کار سختی باشه نه؟ فقط به کمی اطلاعات نیاز داریم. این اطلاعات رو می‌شد از دیسکورد به دست آورد.

اول، داشتم دنبال مدل‌هایی می‌گشتم که بر اساس روش کار میدجرنی ساخته شده باشند. نخستین چیزی که دیدم OpenJourney از Prompthero بود که خب کارم رو تا حد زیادی راه انداخت و تصاویر خوبی بهم داد (که حتی بعضیاش رو برای تست و بهبود مانی هم استفاده کردم). اما هنوز به خود میدجرنی، نرسیده بودم. پس باید چه کار می‌کردم؟

میدجرنی یک مدل نیست، چند مدله!

خب یکی از چیزهایی که در مورد میدجرنی خیلی جالبه اینه که همیشه در آپدیت‌هاش مدعی میشه که اضافه کردن یک کلمه یا عبارت جدید (مثلا Double Exposure) در متون ورودی می‌تونه نتیجه‌های جدیدتر و بهتری برای شما تولید کنه.

همین باعث شد که من کمی به اتفاقاتی که زیر کاپوت داره می‌افته، شک کنم. شکم هم تا حد خوبی به یقین تبدیل شد وقتی دیدم چند پروژه مشابه (که هنوز عمومی نشدند) مدعی «استفاده از چند مدل» شدند، اما چطور؟

خب یکی از راه‌هایی که میشه این حرکت رو زد اینه که چندین مدل روی چندین قضیه متفاوت ترین/فاین‌تیون بشه و بعد با یک if ساده، ورودی‌ها رو به اون‌ها فرستاد. اما سوال اینه که من چه کردم؟ آیا چندین مدل ترین کردم؟ خیر.

ترکیب چند مدل با هم و نتایج آن‌ها

اگر کمی با هوش مصنوعی آشنا باشید، احتمالا می‌دونید مدل‌های هوش مصنوعی وزن و بایاس‌هایی هستند که به داده‌های مختلف داده شدند.

حالا اگر این مدل‌ها ساختار مشابهی داشته باشند، این امکان وجود داره که اون‌ها رو با هم ترکیب کنیم و نتیجه‌های بهتری بگیریم. خب کاری که کردم این بود که اول از همه مانی رو با Open Journey و یکی دو مدل دیگه ترکیب کنم (و اسم این مدل رو new_mann_e_2 گذاشتم) و بعد یک سری مقایسه با openjourney انجام دادم.

اما حالا نیاز بود که کمی از خوبی‌های میدجرنی رو هم اینجا داشته باشیم 😁 پس حالا چه کردم؟ هیچی. آمدم و وزن‌های مانی جدید و اوپن‌جرنی رو با هم ترکیب کردم.

نتایج آزمایش‌ها

متن‌های ورودی همونطوری که مشخصه یک منظره (در سبک wasteland و cyberpunk) یک چهره (در سبک و سیاق نقاشانی چون Alphonse Mucha) و یک وسیله نقلیه (نقاشی فانتزی) بودند و مقدار seed (که تعیین‌کنندگی خوبی در جزییان نقاشی داره) در هر سه تصویر، یکی نگه داشته شد.

می‌تونم بگم به جرات مانی ۴ – که در حال حاضر در حال کار روش هستم – با متد «چند مدل» به خوبی تونسته از پس خودش بربیاد و این یعنی که همه چیز چقدر خوب داره پیش میره و با یکم تغییر و یکم ترکیبات جدید، می‌تونه نتایج به شدت بهتری هم بهم بده.

فاین تیون کردن مانی با داده‌های شما

یکی از سوالاتی که در مورد مانی ازم پرسیده شد، دقیقا همین بود که چطور میشه مانی یا حتی خود میدجرنی رو فاین‌تیون کرد. در مورد میدجرنی باید بگم متاسفم، این مدل هیچیش آزاد یا متن‌باز نیست و نمیشه کاری کرد.

اما مانی رو میشه به کمک Dream Booth فاین‌تیون کرد و احتمالا بعدتر در مورد اون هم خواهم نوشت. ولی اگر شما ایده یا دیتایی دارید، می‌تونید به من بگید تا در نسخه ۴ اضافه کنم و مدل بهتری در نهایت ارائه کنم.

جمع‌بندی و سخن آخر

بالاخره این پست هم به پایان رسید و وقتشه که یک جمع‌بندی روی مطالب گفته‌شده داشته باشیم. همونطوری که در شروع مطلب گفتم، یکی از دغدغه‌های من از زمانی که این مطالعه/تحقیق خاص رو شروع کردم این بود که تصاویر بهتری بتونم تولید کنم و این تصاویر در نظرم بود که به خروجی‌های Midjourney نزدیک یا ازشون بهتر باشند.

این یکی از وجوه این مطالعه/تحقیق بود و وجه دیگرش هم این که چطور ترکیب وزن‌ها و بایاس‌های چند مدل مختلف (که البته از معماری یکسانی تبعیت می‌کنند) می‌تونه در نتیجه اونها تغییر ایجاد کنه.

خب باید بگم که این فاز آکادمیک و تحقیقاتی به خوبی پیش رفته و کمی جای توسعه و تحقیق فنی برای این پروژه‌ها باقی می‌مونه که در آینده‌ای نه چندان دور، بروزرسانی‌های اون هم منتشر میشه.

در نهایت بگم که اگر دوست دارید محتوای مشابه و به زبان انگلیسی بخونید می‌تونید بلاگ انگلیسی من، اگر دوست دارید محتوای سابق من رو بخونید ویرگول من (بنا به پاره‌ای از اتفاقات دیگر در ویرگول نمی‌نویسم) و اگر هم علاقمند به بینایی ماشین هستید جامعه بینایی ماشین رو بخونید.

یادتان هم نره که یادگیری مستمر به بهبود زندگی شما در هر شرایطی کمک می‌کنه و همیشه شما رو می‌تونه به شخص بهتری تبدیل کنه ✌️

Share

رفتار انجمن اوبونتو مقابل یک پروژه آزاد (یک انتقاد از عملکرد مدیریت انجمن اوبونتو)

مدتی بود که دوست نداشتم مطلبی بنویسم اما خب الان، مجبورم که این بلاگ رو پیرامون رفتاری که دوستان مدیر در انجمن اوبونتو ایران داشتند، مکتوب کنم. قضیه از اونجایی شروع میشه که کلی بحث در این فروم شروع شد. نخستین بحث برمی‌گرده به تاپیکی که من درش سوال کردم «چرا دبیان؟» و خب می‌تونید از اینجا بخونیدش 🙂

یک سری شوخی اینجا شد، اما بعد از مدتی بحث و بررسی در فروم با تعدادی از دوستان – که همگی از نظرم نوجوانان و جوانان باهوش و مستعدی هستند – تصمیم بر این شد که پروژه جبیر (+،+ و +) رو احیاء کنم. البته انتظار برخورد جالبی از سمت مدیریت نداشتم (با توجه به این تجربه) ولی خب اول قضیه، کار نسبتا خوب پیش رفت. کلی بحث و بررسی سر معماری ARM شد، در مورد x86 شد، حتی در مورد دیزاین وبسایت، لوگو و … شد. در نتیجه چه اتفاقی افتاد؟ این که من وبسایت پروژه جبیر رو احیا کردم 🙂 خیلی جدی هم در مورد محصولات مبتنی بر نرم‌افزار آزادی که می‌خواستم در این پروژه داشته باشم بحث شد، عمده بحث هم همین نوجوانانی که ازشون صحبت به میان میاد، پیش می‌بردند و من عملا نظاره‌گر بودم.

خلاصه این که دو تا تاپیک با موضوعات یکی «چرا دبیان» (که عمده بحثش پیرامون این که چرا دبیان گزینه خوبیه و بخش کمیش چرا ARM خوبه) ایجاد کردم که ترجمه فارسی یکی از پست‌های پروژه جبیر بود. در این تاپیک به طور خاص اصلا از پروژه جبیر، صحبتی به میان نیامد.

تاپیک دوم هم در مورد اهمیت معماری x86 در ساخت یک پروژه توزیع لینوکس بود و باز هم آنطور که باید و شاید، اسمی از پروژه نیامد. اما خب ناگهان دیدم که پست‌ها همه حذف شدند و این اخطار هم دریافت شده:

و حالا من پست مرتبط با «قوانین و خط مشی» انجمن اوبونتو رو بررسی کردم، تنها دو بند هستند که به «پروژه» اشاره دارند و هیچ کدام به طور خاص، به پروژه جبیر اشاره نکردند.

اولین بند اینه:

۳. شما توافق میکنید که هیچ‌گونه ارسال هرزنامه، انبوه‌ارسال، تبلیغات، نامه‌های زنجیروار، طرح و برنامه‌های شرکتهای هرمی و درخواست‌های نامربوط و نامعقول، بصورت خصوصی یا عمومی نخواهید داشت.

و البته دومیش این:

. انجمن‌های فارسی اوبونتو از پذیرش هر گونه عنوانی که به هر نحوی کاربران را به استفاده از نرم‌افزارهای غیرآزاد مایل نماید معذور است و حق حذف، قفل، انتقال یا ویرایش چنین ارسال‌هایی را برای خود محفوظ می‌داند. مسلما انواع مقایسه بین نرم‌افزارهای آزاد و غیرآزاد شامل این بند نمی‌شود.

که مورد دوم، حتی قانون هم نیست بلکه در بخش «اخطارات و الزامات» قرار گرفته، یعنی در شرایط خاصی امکان نقضش هست (که خودشون توضیح دادند، مثل زمانی که شما ۱. دارید مقایسه می‌کنید و ۲. آلترناتیوی برای اون نرم‌افزار نیست.

حقیقتش رو بخواهید، بروز چنین رفتاری از انجمنی که شاید الان «تنها هاب نرم‌افزار آزاد در وب» به حساب میاد، تا حد خیلی زیادی شرم‌آوره و جالب نیست، دیگه خود دانید 🙂

Share

نصب Phosh روی دبیان

گنوم، چندسال اخیر رو در حال بهبود تجربه کاربریش روی دستگاه‌هایی مثل گوشی‌های همراه و همچنین تبلت‌هاست. در کل، داره برای یک انقلاب در صفحات لمسی آماده میشه. حالا، یک رابط کاربری جالب به اسم Phosh (مخففی برای Phone Shell) ارائه کرده که روی دبیان (بله، حتی دسکتاپ!) قابل نصب و اجراست.

نماگرفت زیر، نماگرفتی از صفحه قفل این رابط کاربریه:

و خب همونطوری که می‌بینید، کار تمیز و نسبتا زیباییه. حالا سوال اینه چطور نصبش کنیم؟ در ادامه مطلب مفصلا توضیح میدم 🙂

نصب قدم به قدم Phosh روی دبیان

گام اول: نصب دبیان

توجه داشته باشید که دبیان مد نظر من اینجا، دبیانیه که شما روی پردازنده‌های x86 نصب می‌کنید. اگر قراره این دبیان روی رزبری پای باشه، یا سیستم شخصی شما صفحه لمسی داره، می‌تونید این قسمت رو نادیده بگیرید. اما من نصب رو روی یک ماشین مجازی با کمک Virtual Box انجام دادم. آموزش نصب دبیان، در اینترنت زیاد پیدا میشه؛ فلذا اینجا حرفی از آموزش نصب به میان نمیارم. فقط حواستون باشه نسخه Net Install دبیان رو دانلود و نصب کنید که چیز اضافه‌ای نداشته باشیم. برای دانلود دبیان هم می‌تونید به وبسایت دبیان مراجعه کنید و آخرین ISO مورد نظر رو بگیرید.

گام دوم: قبل از نصب Phosh چه کنیم؟

خب اولین کاری که قبل از نصب Phosh کنید اینه که با خودتون یک فنجان قهوه یا نوشیدنی خنک داشته باشید چون پروسه نصب ممکنه شما رو خسته و تشنه کنه. بعد از اون، بد نیست که سیستم رو بروزرسانی کنید. بعد از بروزرسانی سیستم‌عامل، نوبتی هم باشه نوبت اینه که مستقیم بریم سر نصب Phosh. اینجا هم جا داره نکته مهم رو متذکر بشم که من phosh رو از مخازن نصب می‌کنم تا صرفا کنجکاوی رفع شده باشه وگرنه روش درست‌تر نصب phosh نصب از کد منبعه (حداقل اگر روی سیستم x86 و به قصد توسعه نصب می‌کنید).

گام سوم: نصب و راه‌اندازی Phosh

خب برای نصب کافیه که دستورات زیر رو اجرا کنیم:

sudo apt install phosh-core

و اگر می‌خواهید Phosh شما مناسب تبلت باشه:

sudo apt install phosh-tablet

و اگر می‌خواهید نسخه کامل Phosh رو نصب کنید، کافیه که دستور رو به این شکل تغییر بدید:

sudo apt install phosh-full

و بعد از نصب حدود یک گیگابایت بسته‌های نرم‌افزاری، کل میزکار گنوم مخصوص صفحات لمسی یا همون Phosh برای شما نصب خواهد شد. پس از نصب، کافیه که اول سرویسش رو فعال و سپس راه‌اندازی کنیم:

sudo systemctl enable phosh
sudo systemctl start phosh

سپس، صفحه قفل (که بالاتر عکسش رو قرار دادم) و بعد از اون، صفحه ورود رمز به شما نمایش داده میشه.

پس از ورود رمز، وارد صفحه منوی اصلی می‌شیم که از اونجا می‌تونیم به نرم‌افزارها و ابزارهای نصب شده روی سیستم دسترسی داشته باشیم:

خب، حالا با خیال راحت می‌تونیم از Phosh استفاده کنیم و لذت ببریم 😁

نکات مهم

از اونجایی که Phosh نرم‌افزار نوپا و نسبتا جدیدیه، لازمه چند نکته مهم رو در موردش متذکر بشم:

  • نسخه خاصی ازش در مخازن دبیان پایدار موجوده که خب برای یک تست دم دستی و ویرچوال‌باکسی، بهترین گزینه بود (حداقل برای من) و خب قاعدتا روی مخازن تستینگ و ناپایدار هم قرارش دادند. موقع نصب، مراقب باشید تا به ضررتون نشه 😁 ترجیحا نصب رو روی یک ماشین مجازی انجام بدید.
  • این میزکار خاص، برای صفحات لمسی خیلی بهینه شده و استفاده ازش با ماوس و کی‌برد تا حد زیادی سخته. اگر صفحه لمسی دارید که می‌تونید به سیستمتون وصلش کنید، احتمالا تجربه کاربری بهتری داشته باشید.
  • بعضی نرم‌افزارها اندازه‌شون برای من مشکل داشت (که احتمالا برمی‌گرده به ویرچوال باکس). اگر در جای دیگری امتحان بشه شاید اندازه صفحه و برنامه‌ها، مناسب باشه.

کدوم توزیع‌ها از Phosh پشتیبانی می‌کنند؟

این هم سوال مهمیه، تا جایی که دیدم PostmarketOS (که برمبنای آلپاین ساخته شده) و همچنین Mobian (که برپایه دبیانه) از این میزکار (یا بهتر بگم پوسته) پشتیبانی می‌کنند. در مورد سایر توزیع‌ها/سیستم‌عامل‌هایی که ممکنه گنوم رو اجرا کنند، ایده‌ای ندارم.

جمع‌بندی

این بلاگ اصلا قرار نبود نوشته شه، ولی امروز از سر خستگی (دقیقا خستگی 😂) جستجو کردم ببینم Phosh چطور می‌تونه روی دبیان دسکتاپ نصب بشه. امتحانش کردم و به نظرم پروژه تمیز، باحال و آینده‌داری اومد. حالا هم تستش کردم و هم یک سری ایده‌ اومد به ذهنم. در آینده، احتمالا بیشتر با Phosh کار کنم و در موردش بنویسم. در آخر هم بابت وقتی که صرف کردید و این مطلب رو خوندید، ازتون تشکر می‌کنم.

Share

[آرشیو مطالب قدیمی] : مصاحبه با محمدرضا حقیری ، مدیر پروژه جبیر

پروزه جبیر ، پروژه ای نو پاست که هدف آن تهیه یک سیستم عامل مناسب برای آموزش لینوکس به کاربران است. پس از بحث با آقای حقیری موضوع مصاحبه و درج آن در سایت برای معرفی پروژه پیش آمد و قرار شد من سوالاتی که حدس می زنم یک کاربر ممکن است در مورد این سیستم عامل داشته باشد را بپرسم و ایشان جواب ها را فرستادند. در ادامه می توانید این مصاحبه را بخوانید.

خودتون رو برای دوستان معرفی کنید.

سلام :) . محمدرضا حقیری هستم متولد نهم خرداد ماه ۱۳۷۵ در شهر تهران و اکنون ساکن بندرعباس. در حال حاضر در دوره متوسطه مشغول تحصیل هستم. از جمله مقامات و رتبه هایی هم که کسب کردم ، میتونم به رتبه سوم رباتیک مدارس راهنمایی استان تهران ، رتبه دوم تولید محتوای آموزشی (نرم افزار) در استان تهران ، رتبه اول مسابقات گرافیک رایانه استان هرمزگان و رتبه ۶۴ المپیاد کامپیوتر کشوری. همچنین طرح سیستم عامل جبیر هم رتبه ۱۲ کشوری جشنواره جوان خوارزمی رو کسب کرده :)

از کی شروع به فعالیت کردید؟

از سال ۱۳۸۹ به فکر طراحی سیستم عامل بودم. البته اون زمان قصد داشتم همه چیز رو خودم بنویسم. ولی با Remastersys آشنایی پیدا کردم اما چون اینترنت پرسرعتی نداشتم ترجیح دادم توزیع لینوکسی رو روی ماشین مجازی پرورش بدم و ازش خروجی بگیرم (ویرچوال باکس چنین کاری رو میکنه) و بعد اسمش رو prp-e خالی گذاشتم. البته prp-e مخفف اسم کلوپ رباتیک مدرسه راهنماییمون بود (پرشیا رایان پرداز شرق). و در سال ۱۳۹۰ که همکار جدیدی در پروژه پیدا شده بود و تیم «ایران هکینتاش» رو تشکیل دادیم ، این توزیع رو پرورش دادیم و خروجی ISO رو با Remastersys تهیه کردیم. اواخر ۹۰ بود که IranHackintoshOS رو بین خودمون رد و بدل کردیم :). کمی کار اون موقع سخت بود چون که دو نفر بودیم و اطلاعات لینوکسی متوسطی داشتیم. اما اینکه توزیعی رو ایجاد کرده بودیم که ویژگی هایی از سیستم عامل مک به ارث برده باشه. اما در نسخه ۱ که به «جبیر او اس» مشهور هست ، سعی کردیم یک توزیع همه جانبه تهیه کنیم .

هدف اصلی پروژه چیست؟

یک سیستم عامل عام منظوره که تمرکز خاصی رو دسکتاپ و کاربران تازه کار داشته باشه. یعنی کاربران بتونند بعد از نصب و کار روی این سیستم عامل بتونند به راحتی روی سایر سیستم عاملها(حتی مک یا ویندوز یا BSD ها و …) سوییچ کنند.

تیم دارید؟ چند نفر هستند؟

بله. تیم ۳ نفره متشکل از من (محمدرضا حقیری) ، رضا باقرزاده و محمد اسماعیلی.

الان در چه وضعیتی هستید؟

بستگی داره منظورت چی باشه :) . خب وقتی از «وضعیت» سوال به میون میاد کمی میشه گفت که وضعیت تیم ، که خدا رو شکر خوبه. وضعیت مالی  و … هم در حد مطلوبی هست که بتونه یک Foundation کوچک رو زنده و سر پا نگه داره.

تا حالا چند تا نسخه منتشر کردین و تو هر کدوم جه پیشرفت هایی بوده؟

نسخه ۱ — ۲۵ فروردین ۹۱ — ویژگی خاصی نداشت.
نسخه ۲ — شهریور ۹۱ — میزکار Legendary UI رو در خود داشت.
نسخه ۳ — آبان ۹۱ — اولین توزیعی که به طور رسمی مبتنی بر گنوم ۳.۶ بود (قبل از Ubuntu GNOME Remix منتشر شد).

چرا جبیر رو با میزکار های مختلف منتشر می کنید و روی یه میزکار تمرکز نمی کنید؟

برای اینکه دوست داریم همه ازش استفاده کنند. مثلا شما توزیعی مثل چاکرا رو ببینید ، حتی الان فقط به ۶۴ بیت محدود شده! این در صورتی هست که جبیر فقط در ۳۲ بیت منتشر میشه و امکان اجرا روی همه سیستم ها رو داره.

چرا یه میزکار برای جبیر نمی سازید و از گنوم شل و xfce و بقیه میزکار ها استفاده می کنید؟

چون توسعه میزکار سخت و هزینه بر و همچنین کار بر هست. مثلا KDE از سال تولد من (۱۹۹۶) متولد شده و الان ۱۷ سال هست که داره توسعه داده میشه :)

خیلی از منتقدان شما ازتون این سوال رو می پرسند که چرا روی یه توزیع مثل اوبونتو کار نمی کنید و یه سیستم عامل جدید ساختین. جواب شما به این دوستان چیه؟

خب این رو از حرفهای قبلی من میشه برداشت کرد. برای اینکه این توزیع نمونه ای هست که کل کامپیوتر -علی الخصوص لینوکس و یونیکس – رو به کاربر آموزش میده .

نظرتون در مورد توزیع های ایرانی مثل آریویس چیه؟

همه توزیع های ایرانی خوب هستند. مخصوصا پارسیکس ، آریوس و زمین. البته پارسیکس و پارسیدورا تقریبا میشه گفت که روند توسعشون خیلی کند هست (مطلبی در وبلاگم هست در موردشون). ولی آریوس که تقریبا همزمان با مینت و زمین هم که توزیع نسبتا مستقل هست خوب و کارامد هستند. گفتم کارامد! راستی کارامد لینوکس هم خوب بود. با این اوصاف هزاران سیستم عامل ایرانی قبل از «قاصدک» بودند ولی نمیدونم چرا عنوان «اولین سیستم عامل ایرانی» رو به خودشون نسبت دادن :))

چرا کاربر باید اوبونتو یا دیگر توزیع های لینوکس رو رها کنه و بیاد سمت جبیر؟

فکر کنم به اندازه کافی روی این مورد در بالا توضیح دادم :)

چه چیز جدیدی رو تصمیم دارید توی جبیر پیاده سازی کنید یا که پیاده سازی کردید , تا منحصر به فرد بشه؟

اول از همه لجندری یو آی ، بعد از اون پروژه های EasyShell و JetGet که اولی یک شل یونیکس و دومی یک رابط متنی برای همه مدیر بسته های یونیکس و لینوکس هست. تا الان Legendary UI پیاده سازی شده.

در مورد بهینه سازی سیستم عامل برای صفحه های لمسی چه کار هایی انجام شده یا انجام خواهد شد؟

Legendary UI گام اول بود تا فضای خالی زیادی رو دسکتاپ ایجاد بشه. بعد از اون روی Plasma Active که شرکت Basyscom و KDE مشترکا منتشرش کردند رو انتخاب کردیم.

فکر نمی کنید جبیر کمی نیاز به تبلیغ داره تا بین کاربران شناخته بشه؟به نظر میرسه آریوس تو این زمینه بهتر از شما نیست؟

 خب آریوس قدیمی تر هست. همچنین در دایرکتوری دیستروواچ موجوده. توزیع های نوپا ابتدا کمی با مقاومت جوامع ، بعد از مدتی کم توجهی و در نهایت توجه آنها مواجه میشند. حتی اگر در فرومهای اوپن سوزه و اوبونتو بچرخید متوجه خواهید شد همه جا همینه.

اگه نکته یا حرفی با خوانندگان دارید بگید.

نکته یا حرف خاصی ندارم :) با تشکر  آرزوی توفیق روز افزون برای همه :)

پیوندهای مرتبط

Share

نصب کتابخانه tensorflow روی Raspberry Pi

حدود بهمن یا اسفند سال ۱۳۹۹ بود که من، یک عدد رزبری پای ۴ مدل B (لینک) خریداری کردم که باهاش یه سری ایده رو عملی کنم. از وقتی که این دستگاه رو خریدم، مدت زیادی تقریبا گذشته اما خب چند هفته اخیر، شدیدا با این دستگاه در حال کشتی گرفتن و تست ایده‌های مختلف هستم. یکی از ایده‌های من پروژه‌ای بود که تا حد زیادی به هوش مصنوعی (و بخصوص tensorflow) نیازمند بود. مشکلی که داشتم این بود که در خود مخازن PyPi ای که روی رزبری پای در دسترسه، هیچ ساخت درستی از tensorflow وجود نداره.

اما خب، نمیشه در دنیای تِک ناامید شد؛ به همین خاطر دنبال راهکار و راه حلی گشتم که بتونم تنسرفلو رو روی رزبری پای داشته باشم. یکم سخت‌تر از حالت عادی (که استفاده از pip بود) شد اما ارزشش رو داشت. چون تونستم بدون مشکل مدلی که مدنظر داشتم رو لود و استفاده کنم. همچنین لازمه ذکر کنم که در این مطلب قراره یاد بگیریم چطور خود تنسرفلو رو نصب کنیم و به TFLite کاری نداریم.

رزبری پای چیه؟

رزبری پای (Raspberry Pi) یک کامپیوتر تک‌برد (SBC یا Single Board Computet) محسوب می‌شه که توسط یک بنیاد غیرانتفاعی به همین اسم در بریتانیا طراحی شده (البته تولیدش مثل عمده محصولات دیگر، در کشور چین انجام میشه). این بردها معمولا یک پردازنده ARM دارند و می‌شه روی اونها سیستم‌عامل نصب کرد. خیلی‌هاشون هم ورودی/خروجی عام‌منظوره (General Purpose Input/Output) یا همون GPIO دارند که می‌تونن رابطی بین این کامپیوتر و قطعات الکترونیکی دیگر باشند.

این کامپیوترهای کوچک – که در ابعاد یک کارت اعتباری ساخته شدند – اسباب‌بازی خوبی برای برنامه‌نویسان و مهندسین کامپیوتر به شمار میان. بسیاری از متخصصین و علاقمندان از رزبری پای استفاده می‌کنن تا ایده‌ها و پروژه‌هاشون رو پیاده‌سازی کنن. البته لازم به ذکره که خیلی‌ها هم حتی محصولاتشون رو برپایه رزبری‌پای توسعه دادند (پس اگر دوست داشتید یکی تهیه کنید و باهاش بازی کنید، درنگ نکنید 😁)

تنسرفلو چیه؟

از اونجایی که این مطلب، در مورد نصب Tensorflow روی رزبری پای بود، لازمه که کمی هم در مورد تنسرفلو توضیح داده بشه. تنسرفلو یک کتابخونه نرم‌افزاری آزاد و متن‌بازه که توسط تیم Google Brain توسعه‌ داده میشه. این کتابخونه، به ما اجازه میده که پروژه‌ها و پروسه‌های یادگیری ماشین، هوش مصنوعی، یادگیری عمیق، استنباط آماری و … تا توسعه شبکه‌های عصبی مصنوعی رو انجام بدیم. به خاطر پشتیبانی گوگل از این کتابخونه، به یکی از محبوب‌ترین و پراستفاده‌ترین کتابخونه‌های هوش مصنوعی تبدیل شده (مثلا در پروژه خودران، من از این کتابخونه استفاده کرده بودم).

اما یک مشکل بزرگی با نصب تنسرفلو روی رزبری پای مواجه هستیم. مشکل اینجاست که وقتی دستور روتین pip برای نصب تنسرفلو رو بزنیم، اتفاق خیلی خاصی رخ نمی‌ده، جز این که یک ارور مبنی بر پیدا نشدن این کتابخونه در مخازن  PyPi متعلق به پلتفرم ما نشون داده میشه. پس باید چی کار کنیم؟ خب در ادامه قراره که همین داستان رو بررسی کنیم و به نتیجه درستی برسیم.

نصب Tensorflow روی Raspberry Pi

قبل از هرچیزی باید بگم که من این پروسه رو روی Raspberry Pi 4 Model B (با رم ۲ گیگابایت) و سیستم عامل Raspberry Pi OS نسخه Bullseye (بله درست حدس زدید، سیستم‌عامل رزبری پای دبیانه 😁 و صدالبته که می‌تونید توزیع‌های دیگری هم روش نصب کنید) و ویرایش ۶۴ بیتی طی کردم. بسته به مدل رزبری شما و سیستم‌عاملتون، این پروسه می‌تونه متفاوت باشه.

نصب نرم‌افزارهای پایه

ما برای این که بتونیم تنسرفلو رو نصب کنیم، نیاز به نصب تعداد زیادی نرم‌افزار روی خود سیستم‌عامل داریم. به نظر بهتره که ابتدا، لیست بسته‌های مخازن رو بروزرسانی کنیم:

sudo apt update

و صدالبته بهتره که خود سیستم‌عامل هم بروزرسانی‌های آخرش رو دریافت و نصب کنه:

sudo apt full-upgrade

پس از این که این مراحل انجام شد، تعداد زیادی نرم‌افزار رو به این شکل نصب می‌کنیم:

sudo apt install gfortran libhdf5-dev libc-ares-dev libeigen3-dev libatlas-base-dev libopenblas-dev libblas-dev liblapack-dev

عمده این نرم‌افزارها رو بر اساس پیام‌های خطایی که دریافت می‌کردم پیدا کردم، چرا که وقتی شما روی سیستم دسکتاپ یا لپتاپ خودتون تنسرفلو نصب می‌کنید، بسیاری از این‌ها (متناسب با معماری پردازنده) پیش‌تر نصب شدند اما سیستم‌عامل‌هایی که روی رزبری نصب می‌کنیم چنین حالتی ندارند. بهرحال، همه نرم‌افزارهای پایه‌ای که نیازه از مخزن دبیان نصب بشه، در این دستور موجوده (طبیعتا اگر نیاز به بسته دیگری باشه بعدا این مطلب ویرایش میشه)

نصب و بروزرسانی بسته های پایتونی

خب ما تعدادی پیش‌نیاز پایتونی هم داریم (که این‌ها رو اکثرا حتی در وبسایت تنسرفلو هم می‌شه پیدا کرد) که با دستورات زیر نصبشون می‌کنیم:

pip3 install pybind11
pip3 install Cython==0.29.21
pip3 install h5py==2.10.0

و سپس بسته setuptools رو هم بروزرسانی می‌کنیم:

pip3 install --upgrade setuptools

و این یکی رو هم نصب می‌کنیم (چرا که باید فایل تنسرفلو رو با این بزرگوار دانلود کنیم)

pip3 install gdown

دانلود و نصب Tensorflow

خب ابتدا به کمک gdown فایل wheel (فایل‌های wheel فایل‌هایی هستند که pip می‌فهمه باید نصبشون کنه) مربوط به نسخه مورد نظر تنسرفلو رو دانلود می‌کنیم:

gdown https://drive.google.com/file/d/1YpxNubmEL_4EgTrVMu-kYyzAbtyLis29

توجه کنید که اگر این دستور کار نکرد هم جای نگرانی نیست، می‌تونید این لینک رو باز کنید و فایل رو خودتون دانلود کنید.

سپس کافیه که با اجرای این دستور:

pip3 install <TENSORFLOW WHL FILE>.whl

نصب رو انجام بدید.

ضمنا، از اونجایی که ممکنه بعدتر نسخه‌ها تغییر کنن، بهتره که این صفحه رو هم هر چند وقت یه بار چک کنید تا اگر نیاز بود نسخه تنسرفلو رو تغییر بدید، فایل مربوطه رو دانلود کنید.

جمع‌بندی

مدتهای زیادی میشه که دوست دارم در مورد پروژه‌هایی که در حوزه «اینترنت چیزها» یا همون IoT انجام میدم هم بنویسم. اما متاسفانه پروژه‌های سخت‌افزاری، وقت زیادی از آدم می‌گیرن و وقتی وقت آزاد زیادی نداشته باشید، معمولا به پروژه‌های سخت‌افزاریتون هم آنچنان نمی‌تونید رسیدگی کنید. به همین خاطر مدتی میشه که در تلاشم تا پروژه‌های شخصی و صدالبته کاریم در حوزه بینایی ماشین رو با IoT ترکیب کنم و به این شکل این حوزه رو هم وارد کارهای روتین و اصلیم کنم که وقت هم همیشه براشون باشه 😁

تست چند پروژه بینایی ماشین روی Raspberry Pi شروعی برای این دوران از زندگی منه. راستی، اگر دوست دارید نقشه راه بینایی ماشین رو داشته باشید می‌تونید بیایید اینجا، اگر دنبال ایده برای پروژه‌ها هستید هم اینجا رو بخونید. حتی می‌تونید به ما در جامعه بینایی ماشین هم ملحق بشید و اشتراک تجربه و دانش کنید.

در پایان، ضمن تشکر از این که وقت گذاشتید و این مطلب رو خوندید، باید بگم که هنوز می‌تونید من رو به یک فنجان قهوه مهمان کنید 🙂

Share

ایده هایی برای پروژه های بینایی ماشین

چندی پیش، در مورد پیش‌نیازهای یادگیری بینایی ماشین در همین وبلاگ نوشته بودم (لینک) و بعد از اون هم در مطلبی در ویرگول، در مورد این که چرا موجودیتی به اسم «جامعه بینایی ماشین» رو راه انداختم (لینک) صحبت کردم. پس از انجام چندین پروژه و تولید چندین محتوا پیرامون این موضوع، امروز در این پست قراره که ایده هایی که شما می‌تونید در پروژه های بینایی ماشین و پردازش تصویر خودتون به کار بگیرید رو بررسی کنیم.

توجه داشته باشید که در این پست، فرض رو بر این گذاشتیم که شما با هوش مصنوعی، پایتون، بینایی ماشین و … آشنایی لازم و کافی رو دارید و حالا قصد دارید یک پروژه جدی باهاش انجام بدید اما نمی‌دونید باید چی کار کنید. اگر آشنایی ندارید هم مشکلی نیست، می‌تونید این مطلب رو صرفا برای ایجاد علاقه و یا رفع کنجکاوی بخونید 😁

ایده های مرتبط با تشخیص چهره

تشخیص چهره، همیشه یکی از پرطرفدارترین شاخه‌های پردازش تصویر و بینایی ماشین بوده است. چرا که با استفاده از تشخیص چهره، می‌توانیم عملیات جالبی انجام دهیم و پروسه‌های زیادی از یک کار بزرگتر را، خودکار کنیم. همچنین می‌توانیم امنیت خانه و محل کار و … را نیز با استفاده از تشخیص چهره تامین کنیم.

در لیست زیر، تعدادی از پروژه‌های مرتبط با تشخیص چهره رو برای شما فهرست کرده‌ام:

  • حضور و غیاب مبتنی بر چهره
  • دوربین امنیتی (به این شکل که وقتی شخص ناشناسی وارد حریم دوربین شد از طریق ایمیل یا SMS و … به شما اطلاع بده)
  • قفل هوشمند ( به شکلی که اگر شما رو دید در رو باز کنه و در غیر این صورت، یک سیستم مانند دزدگیر یا سیستم امنیت خونه رو راه‌اندازی کنه)
  • تشخیص حالت و احساسات چهره
  • تشخیص خواب‌آلودگی (مثلا در یک کلاس این پروژه می‌تونه کاربردی باشه).

همه ایده‌های بالا، به سادگی قابل انجام هستند. فقط کافیه که کار با کتابخانه‌ها و تئوری پردازش تصویر رو بلد باشید. شاید دو سه روزه بتونید یکی از این پروژه‌ها رو به ثمر برسونید 😁

ایده‌ های مرتبط با تشخیص کرکتر

نتایج آزمایش روی دیتاست آزمایشی

تشخیص نوری نویسه یا Optical Character Recognition که به اختصار به اون OCR هم گفته می‌شه، یکی از شاخه‌های پرطرفدار دیگر در حوزه بینایی ماشین می‌تونه به حساب بیاد. پروژه‌هایی که در این حوزه انجام می‌شن به شدت کاربردی هستند و طبیعیه که در حوزه‌های مختلفی کاربرد خواهند داشت. در اینجا تعدادی از ایده‌هایی که می‌تونید روش کار کنید رو اینجا فهرست کردم:

  • تشخیص و استخراج شماره پلاک (که پیش‌تر در موردش نوشتم – لینک)
  • تشخیص و حل مسائل ریاضی/فیزیک (که این هم پیش‌تر در مورد نوشتم – لینک)
  • تشخیص دست‌خط فارسی
  • تشخیص خط نستعلیق (و در کل خوشنویسی) فارسی
  • تشخیص نسخه پزشکی (نکته جالب اینه که در نسخ پزشکی، بسیاری از خط‌خطی‌هایی که می‌بینید در واقع روش مصرف و دوزاژ دارو هستند، که طبق کدگذاری خاصی نوشته می‌شن).

البته باید این نکته رو هم عرض کنم خدمتتون که دنیای OCR خیلی گسترده‌ست. تقریبا هرجایی که شما با نوشتن سر و کار داشته باشید، می‌تونید از OCR هم اونجا استفاده کنید. خیلی چیزا اینجا به خلاقیت و نیازهای خودتون برمی‌گرده. اگر ایده‌ دیگری داشتید، می‌تونید در بخش نظرات همین مطلب با من به اشتراک بذارید.

ایده های مرتبط با پزشکی

هوش مصنوعی در علم پزشکی، جایگاه خاصی در سال‌های اخیر داشته. چرا که همه دانشمندان کامپیوتر و همچنین پزشکی، دریافتند که با استفاده از راه‌حل‌های هوشمند، می‌تونند به حد قابل توجهی، خطاهای پزشکی رو کاهش بدند. همچنین تحقیقات دارو و واکسن هم به شدت سریع‌تر می‌تونن انجام بدند. برای مثال، همین دنیاگیری ویروس کرونا که در سال ۲۰۱۹ آغاز شد و کماکان ادامه داره رو بررسی کنیم، بارها از این که از هوش مصنوعی برای پیدا کردن ترکیبات دارویی موثر بر ویروس استفاده شده، صحبت کردند. همچنین در پروسه ساخت واکسن هم بسیاری از مراحل رو به ماشین سپردند و به هوش ماشینی اعتماد کردند. شاید یکی از دلایلی که واکسن این بیماری انقدر سریع ساخته شد، استفاده از همین راهکارهای هوشمند در تولید بوده.

بینایی ماشین هم استثناء نیست و طبیعتا می‌تونه خیلی به کمک افراد بیاد. در این بخش، تعداد زیادی از ایده‌هایی که می‌تونه به پزشک‌ها در شناخت بهتر مشکلات بیمارهاشون کمک کنه رو فهرست کردم و خب بد نیست اگر شما هم سراغش برید و سعی کنید یکیش رو پیاده کنید (این بخش می‌تونه برای دانشجویان مهندسی پزشکی و پزشکی؛ بسیار مفید باشه)

  • تشخیص نوع تومور مغزی (تصویر این بخش، پروژه‌ای که خودم انجام دادم)
  • تشخیص رتینوپاتی دیابتی در اشخاص مبتلا به دیابت
  • تشخیص MS و مراحل مختلف اون بر اساس MRI
  • تشخیص سلول‌های سرطانی
  • تشخیص میزان درگیری ریه در بیماری‌های تنفسی (مانند COVID-19)
  • تشخیص ناهنجاری‌های پوستی
  • تشخیص آسیب‌های استخوان
  • تشخیص آسیب‌دیدگی‌ها و پوسیدگی‌های دندان

طبیعتا این‌ها، همه کارهایی که می‌تونیم در حوزه پزشکی با کمک بینایی ماشین و پردازش تصویر انجام بدیم نیستن و این دامنه می‌تونه به شدت گسترده‌تر باشه. طبیعیه که گستردگی این دامنه به خلاقیت خودتون و نیازهاتون برمی‌گرده. همچنین طبیعتا اگر شما دانشجوی مهندسی پزشکی یا رشته پزشکی و رشته‌های مرتبط باشید، احتمالا ایده‌های بهتری خواهید داشت.

سایر حوزه‌ها

چندین و چند حوزه دیگر هست که خب مثل باقی حوزه‌های پوشش داده شده در این مطلب، نمیشه ایده‌های پروژه‌های بینایی ماشین و پردازش تصویرشون رو فهرست کرد. به همین خاطر، توضیح اجمالی راجع به هر کدوم می‌دم تا شما ببینید که کدوم حوزه رو بیشتر دوست خواهید داشت و در کدوم حوزه ممکنه بتونید ایده‌پردازی بهتری داشته باشید.

تشخیص حرکت یا Action Detection

این حوزه به طور خاص، می‌تونه برای کارهایی مثل تشخیص و ترجمه همزمان زبان اشاره (لینک)، تشخیص حرکات ورزشی و یا تشخیص «نیت» افراد بشه. برای مثال، می‌تونیم سیستمی بسازیم که حرکات بعدی فرد در یک نبرد تن به تن (مثل مسابقه بوکس) رو پیش‌بینی کنه و به مربی‌ها و نوآموزهای اون رشته اطلاع بده.

خودروهای خودران

خودروهای خودران یا Self-Driving که پیش‌تر هم ازشون در همین وبلاگ صحبت کرده بودم (لینک) می‌تونن با استفاده از بینایی ماشین و پردازش تصویر، تابلوهای راهنمایی، رفتار سایر رانندگان، موانع در مسیر و … رو تشخیص بدند. این حوزه البته پیچیدگی زیادی داره اما کار کردن روی بخش‌های مختلفش می‌تونه برای یادگیری جوانب مختلف ماجرا جذاب و جالب و مفید باشه.

مصرف انرژی

حوزه انرژی هم حوزه جالبی می‌تونه برای پروژه‌های بینایی ماشین باشه. برای مثال OCR ای که بتونه دیتای کنتور گاز/برق رو به متن تبدیل کنه و اون رو با یک مرکز محاسبه قیمت، چک کنه و قیمت رو به ما اعلام کنه. همچنین می‌شه عکس‌های حرارتی از خانه‌ها و … تهیه کرد و با استفاده از بینایی ماشین دقیقا بررسی کرد که کجاها انرژی بیشتری داره از دست میره و … .

این پروژه‌ها به خودی خود شاید جالب به نظر نرسن اما ترکیبشون با IoT و هوشمندسازی در سطوح دیگر، طبیعتا می‌تونه جذاب و حتی پول‌ساز هم باشه.

کشاورزی

این هم گفتن نداره، شما کافیه که یک سری عکس هوایی از زمین‌های کشاورزی داشته باشید. احتمالا خیلی راحت بتونید سیستمی توسعه بدید که آفات رو شناسایی کنه. همینطور می‌تونید نوع خاک و … هم از روی این عکس‌ها طبقه‌بندی کنید و پیشنهاد بدید که چه محصولی در این زمین کشت بشه بهتره. در حوزه مصرف انرژی هم می‌تونید یکی از پروژه‌ها رو بردارید بیارید اینجا و ازش بهره‌برداری کنید. چی از این بهتر؟

ضمن این که امنیت زمین کشاورزی و گلخانه، بررسی نور و رنگ و … هم می‌تونن اینجا کاربردی باشند.

جمع‌بندی مطلب

در این مطلب، ایده‌هایی که می‌تونید بعنوان یک پروژه تفریحی یا جدی پیاده‌سازی کنید رو بررسی کردیم. همچنین این ایده‌ها، به جز این که می‌تونن رزومه خوبی برای شما بسازند طبیعتا می‌تونن پایه یک کسب و کار و یا یک استارتاپ باشند که شانس خوبی برای به پول رسیدن داره. به همین خاطر هم ممنون میشم اگر هر کدوم از این ایده‌ها رو پیاده‌سازی کردید در بخش کامنت همین مطلب در موردش بنویسید و به من اطلاع بدید تا ببینم چه کردید.
همچنین لازم به ذکره که اگر دوست دارید مطالب فنی/علمی دیگری از من بخونید، می‌تونید به ویرگول من هم مراجعه کنید. در پایان هم بابت وقتی که گذاشتید، ازتون تشکر می‌کنم و امیدوارم در آینده باز هم بتونم در این وبلاگ، مطلب بنویسم.

 

Share

با هوش مصنوعی، ریاضی ۱ رو پاس کن!

دقیقا دو هفته پیش، در نسخه انگلیسی وبلاگ در مورد YOLOv5 نوشتم (لینک) و توضیح دادم که چرا این مدل هوش مصنوعی برای تشخیص اشیاء رو دوست دارم (و حتی چرا شما باید دوستش داشته باشید) و خب طبیعتا دوست داشتم یک پروژه خیلی خیلی ساده و در عین حال باحال هم با این مدل انجام بدم.

ایده‌های زیادی در سر داشتم. برای مثال ایده بازی Red Light – Green Light که در سریال اسکوییدگیم همه دیدیم. اما این ایده علیرغم خوب بودنش، آنچنان کاربردی نبود. پس تصمیم من برآن شد که یک نرم‌افزار دیگر توسعه بدم. نرم‌افزاری که هم چالش داشته باشه، هم در نهایت یک کاربرد درست ازش بشه درآورد.

نمی‌دونم شما یادتونه یا نه، اما نرم‌افزار سیمبولب، دروانی خیلی خاص و معروف شد. به همین خاطر، تصمیم من هم این شد که سیمبولب رو دوباره بسازم و بعد از این که نتایج مورد نظرم رو گرفتم در موردش وبلاگ بنویسم. پس این شما و این ماجرایی که من داشتم تا این نرم‌افزار رو بسازم.

نتیجه حل مساله توسط هوش مصنوعی

گام اول: طرح مساله

در هر پروژه‌ای، اولین گام اینه که مطرح کنیم چه مشکلی رو باید حل کنیم. یا به قول دنیل کوهن Look for the pain. خب دردی که ما اینجا به دنبال حل کردنش بودیم، چی بود؟ این که بسیاری از دانش‌آموزا و دانشجوها سر ریاضی عمومی یا Calculus مشکل دارند. این مشکل ریشه‌ش کجاست؟ برای من شخصا مهم نیست که این ریشه رو بررسی کنم (البته به معنای این نیست که نظری در موردش ندارم، اما از حوصله این مطلب خارجه).

حالا درد این که بسیاری از دانشجوها و دانش‌آموزها مشکل دارند، چطور میشه براشون یک مسکن خوب تجویز کرد؟ بعنوان یک مهندس هوش مصنوعی، یا بهتر بگم مهندس بینایی ماشین در ذهنم این ایده چرخید و اون این بود که:

یک نرم‌افزار هوش مصنوعی وجود داشته باشه که از روی عکس مساله، پاسخ نهایی یا راه‌حل رو به افراد بده.

و این پروژه، در نظر پروژه بسیار بسیار بزرگی بود اما در نهایت، پروژه ساده‌ای شد. در ادامه، در راهی که طی شد توضیح خواهم داد.

گام دوم: انتخاب ابزار

گام دوم برای من، انتخاب ابزار بود. اول از همه می‌خواستم برم سراغ OCR های آماده برای تشخیص مسائل پارامتری مثل x و y و … . اما بعد دیدم که اینجا علاوه بر حروف و اعداد، نشانه‌ها هم هستند. ضمن این که به شکلی باید توان و … هم تشخیص داد. پس کمی پروژه رو نگه داشتم تا به ابزارها فکر کنم.

بعد از مدتی تحقیق و تفحص، به دارک‌نت رسیدم که برای ترین کردن YOLOv3 و YOLOv4 استفاده میشه و خب دارک‌نت مشکلات زیادی هم با خودش به همراه داره. برای مثال کاملا در سی‌پلاس‌پلاس نوشته شده و روی سیستم‌های مختلف باید از نو کامپایل بشه. با CPU درست کار نمی‌کنه. کامپایل کردنش روی مک یا ویندوز دردسره و انتقال دادنش به Google Colab هم می‌تونه تا حد زیادی مشکل‌ساز بشه.

بعد از اون الگوریتم YOLOv5 رو کشف کردم. تقریبا همه مراحل کاملا پایتونی پیش می‌رفت و این عالی بود. کم کم دیدم که میشه بعد از ترین کردن قضیه، از pytorch هم استفاده کرد و اشیاء رو تشخیص داد و از اون بهتر این بود که در تشخیص اشیاء، می‌شد خروجی pandas هم گرفت که مختصات شیء مورد نظر به همراه لیبلش در اون data frame خاص موجود بودند. پس به این شکل تشخیص این که ما با چه چیزی روبرو هستیم هم ساده‌تر از گذشته می‌شد.

وقتی این ابزار رو با چند چیز مختلف تست کردم، نوبت این رسید که در این پروژه حتما ازش استفاده کنم. اما این تمام ماجرا نیست. دقیقا وقتی که سمت OCR ماجرا هندل می‌شد، یک بحث خیلی مهم می‌موند. بحث این که چطوری باید مساله حل بشه؟ برای حل مساله هم از Wolfram Alpha گفتم کمک می‌گیرم.

خب حالا نوبتی هم باشه، نوبت اینه که داده‌های مورد نیاز رو جمع کنیم. قبل‌تر در مورد راه‌هایی که شما می‌تونید برای جمع‌آوری داده استفاده کنید، صحبت کردم و می‌تونید از اینجا بخونیدش.

نمونه داده‌های پروژه
نمونه داده‌های استفاده شده در این پروژه

گام سوم: جمع‌آوری داده

برای جمع‌آوری داده‌ها، نیازمند این بودم که روی چند سطح مختلف (وایت‌برد، کاغذ A4 و همچنین کاغذ خط‌دار) و با چند دست‌خط مختلف، مسائل ریاضی رو بنویسم. بعد از نوشتن مسائل ریاضی، از دوستانم خواهش کردم که روی صفحات مختلف و همچنین وایت‌برد، مسائل ریاضی رو بنویسند.

بعد از این که مسائل ریاضی رو روی این سطوح و با دست‌خط‌های مختلف داشتم، نوبت عکاسی ازشون بود. از هر بار نوشتن، چندین عکس از چند زاویه گرفتم. چرا که زوایای مختلف باعث میشن توزیع نور هم در تصاویر یکسان نباشه و این خودش یک مرحله data augmentation رو برای من کاهش می‌داد.

حالا یه حجم زیادی داده دارم، باید بعدش چی کار کنم؟ پاسخ ساده‌ست. الان زمانیه که ما وارد مرحله پیش‌پردازش داده میشیم.

گام چهارم: پیش‌پردازش داده

بعد از این که ما داده‌های مورد نیاز خودمون رو جمع کردیم، نیازمند اینیم که داده رو پیش‌پردازش کنیم. به طور کلی، پیش‌پردازش داده به پروسه‌ای گفته میشه که در اون قراره داده ها تمیز بشن، تغییر کنند (یا به قولی data augmentation رخ بده)، برچسب زده بشن و داده‌های غیرلازم (یا همون نویز) دور ریخته بشه.

اولین مرحله برای من اینجا، تکه تکه کردن عکس بود. شاید فکر کنید که برای تکه تکه کردن عکس، از ابزار خاصی استفاده کردم یا کدی زدم. باید بگم که خیر، ابزارم دقیقا ادوبی فتوشاپ و ابزار Slice بود. بعدش با قابلیت save for web آمدم و عکس‌های قطعه‌قطعه شده رو ذخیره کردم. پس از ذخیره نهایی عکس‌ها، نیاز بود که عکس‌ها برچسب زده بشن.

برچسب‌ها، در مرحله آموزش مدل، به ما کمک می‌کنند که اشیاء رو در تصاویر پیدا کنیم. این برچسب‌ها در مراحل بعدتر به کمک ما میان تا بتونیم مسائل یافت شده رو به ولفرام‌آلفا بدیم تا برامون حلش کنه. پس لازم بود که این اتفاقات بیفته.

پروسه برچسب‌زنی

گام پنجم: آموزش مدل YOLOv5

و اما گام یکی مونده به آخر دقیقا این بود که مدل آموزش داده بشه. آموزش این مدل با pytorch به شدت سرراست و راحته و کلش اجرا کردن یک دستور در ترمیناله. باز با این حال، مشکلات عدیده‌ای داشتم. برای مثال روی لپتاپ شخصی چون GPU مناسب نداشتم، آموزش به شدت طولانی می‌شد. آموزش رو به Google Colab منتقل کردم و چون پلن رایگان داشتم، اونجا هم یک سری داستان جدیدتر پیش آمد. اما بهرحال هرطور که شد، مدل آموزش داده شد و نتایج خوبی هم ازش گرفتم.

در مورد آموزش مدل و نحوه کار اون به زودی محتوای آموزشی جدیدی تولید خواهد شد که به تفصیل در اون توضیح میدم چطور می‌تونید YOLOv5 رو خودتون آموزش بدید و باهاش کار کنید. در حال حاضر، توضیح مراحل آموزش تا حد زیادی از حوصله این پست وبلاگ خارجه.

و گام نهایی: آزمایش مدل و نوشتن رابط ولفرام آلفا

پس از این که مدل آموزش داده شد، نیاز بود چندین خط کد پایتون نوشته شه برای چند منظور. اول این که وزن‌هایی که لازم بود از مدل آموزش‌داده‌شده، لود کنه. دوم این که یک عکس رو از ورودی بگیره و مراحل inference رو روش انجام بده و در نهایت، اگر کاربرخواست اون رو بفرسته به ولفرام آلفا و مرورگر رو براش باز کنه.

برای این مرحله، برخلاف باقی مراحل وقت زیادی نذاشتم ولی با این حال کدش (بدون وزن‌ها) در گیت‌هاب شخصی من موجوده و می‌تونید نگاهی بندازید. البته که به زودی گیت‌هاب بروزرسانی میشه و شما قادر خواهید بود که وزن‌ها رو هم دانلود کنید. اما فعلا وزن‌ها در دسترس نیستند.

در نهایت هم برای این که عملکرد قضیه رو ببینید، این ویدئو کوتاه رو می‌تونید تماشا کنید که هم inference رو تست می‌کنیم هم حل مساله با ولفرام رو:

جمع‌بندی و مشکلات این نرم‌افزار

این پروژه به عنوان یک پروژه تفریحی، واقعا تفریح خوب و سالمی بود و کلی یادگیری برای من داشت. یادگیری دقیق‌تر و عمیق‌تر YOLOv5، یادگیری دقیق‌تر و عمیق‌تر PyTorch و از همه مهم‌تر درگیر شدن با چند مساله و به قولی، دردهای دنیای واقعی. از نتیجه کاملا راضی بودم و هستم، اما فکر نکنم در آینده این پروژه خیلی برام راضی‌کننده باشه.

احتمالا بعد از مدتی به این پروژه برگردم و بزرگترین مشکلش – یعنی شباهت زیاد ورودی‌ها به هم – رو طور دیگری هندل کنم. برای این که ببینیم یه چیزی در پوزیشن توان یه چیز دیگه قرار گرفته یه چاره‌ای بیاندیشم و … . خلاصه که راه برای بهبودش زیاده و این بهبود‌ها رو شخصا پیگیر هستم که در این پروژه اعمال کنم. شاید هم لازم باشه داده ورودی رو افزایش داد یا حتی مدل مورد استفاده رو عوض کرد.

در نهایت، از شما بابت وقتی که برای خوندن این مطلب گذاشتید، ممنونم. امیدوارم که این مطلب مفید واقع شده باشه و به دردتون خورده باشه. ضمن این که اگر به این تیپ مسائل و مطالب علاقمند هستید، می‌تونید من رو در ویرگول هم دنبال کنید و اونجا هم مطالبم رو بخونید. اگرچه در ویرگول عمده مطالبم مرتبط با بیزنس، موفقیت و ایناست.

در نهایت از شما خواهش می‌کنم که اگر این مطلب براتون مفید بود، یک قهوه به انتخاب خودتون مهمانم کنید تا موقع نوشیدن قهوه به یادتون باشم و از این دست مطالب، بیشتر تولید کنم.

Share

داستان پروژه جبیر – استیو جابز نه، خود خودم (قسمت آخر)

در دو پست قبلی (+، +) در مورد پروژه جبیر با شما صحبت کردم و توضیح دادم که ایده‌ش از کجا اومد و چی شد و چه کردیم. قسمت دوم یکم پرش قلم من زیاد بود چون موضوعات زیادی رو شامل می‌شد اما خب نیاز بود که گفته بشه. حالا رسیدیم به قسمت آخر. در این قسمت، میخوام از این بگم که در جشنواره خوارزمی چه گذشت و چرا جشنواره خوارزمی شروعی بود بر پایان این پروژه.

بذارید قبل از هرچیزی، یک مرور کلی داشته باشیم بر دو قسمت قبلی. در قسمت اول، توضیح دادم که من شیفته اپل شده بودم و می‌خواستم مثل استیو جابز، یک شخصیت مهم در دنیای تکنولوژی باشم و همون قدر شناخته بشم و همونقدر هم ثروتمند (بالاخره آرزو بر نوجوانان عیب نیست، هست؟) و تصمیمم این شد که یک سیستم عامل بسازم و بعد از کلی تحقیق و توسعه؛ نتیجه این شد که یک سیستم عامل مبتنی بر گنو/لینوکس و توزیع اوبونتو بسازم. اسم این پروژه هم گذاشتیم جبیر.

در قسمت دوم، از فراز و نشیب‌های فنی این قضیه گفتم. از این گفتم که چی شد که اینطوری شد و چی شد که ساخته شد. بذارید ساده‌تر و مفصل‌تر بگم، اول گفتم که فاز تحقیقم چی بود و چه کردم و چه چیزایی خوندم. بعد گفتم که چرا تصمیم گرفتم بیام سراغ سیستم‌عامل‌های متن‌باز موجود مثل لینوکس یا BSD و در نهایت گفتم چرا لینوکس رو انتخاب کردم. بعدش از عادت Distro Hopping گفتم (این عادت یعنی که شما بیایید و توزیع‌های مختلفی تست کنید و همیشه روی یک توزیع ثابت نمونید) بعدش هم گفتم چی شد که مینت و اوبونتو رو به عنوان مبنا در نظر گرفتم و چطور نسخه‌های اولیه جبیر ساخته شد.

بعد از اون، از انتشار جبیر و اشتباهاتی که در ساخت این پروژه شد نوشتم. بعد از این موضوع، وارد بحث نسخه ۴ که نسخه جنجالی جبیر بود شدیم (نسخه‌ای که به اینترنت متصل نمی‌شد، به همراه نظر جادی و تبعاتش) و بعد از اون چه شد که به سراغ BSD رفتیم و همین موضوع هم مزید بر علت شد که جبیر روز به روز به پایان خودش، نزدیک‌تر بشه.

جشنواره خوارزمی

جشنواره خوارزمی، یک جشنواره‌ست که در سطوح مختلف (چه مقطع تحصیلی و چه تقسیمات جغرافیایی) برگزار می‌شه و یکی از اهدافش، اینه که به مخترعین و مبدعین و محققین جوان کمک کنه تا نتایج کارهاشون دیده بشه. مقام آوردن در این جشنواره، خودش یک سری امتیاز خاص به همراه داره که این امتیازات عبارتند از دانشگاه بدون کنکور رفتن (طبیعتا در رشته‌ای که پروژه/اختراع ارائه کنید) و معافیت سربازی و این‌ها. البته این‌ها مال اون زمان بود و الان نمی‌دونم چطور شده ولی فکر نمی‌کنم تغییری کرده باشه.

احتمالا اگر الان این رو خوندید و دبیرستانی هستید، براتون خیلی دغدغه شده که حتما در این جشنواره‌ها شرکت کنید، ولی خواهش می‌کنم که قبلش حتما مطلبی که اول این پست لینک شده رو یه نگاه بندازید. قدیمیه ولی ارزشش رو داره. خلاصه بگذریم؛ چیزی که اینجا مهمه اینه که شما بدونید اگر طرحتون به زعم داوران جشنواره واقعا خوب بیاد، امتیازاتی دریافت می‌کنید که می‌تونه شما رو به اهداف زندگیتون نزدیک کنه.

حقیقتا من از وقتی بچه‌تر بودم، بچه‌هایی که به این جشنواره راه پیدا می‌کردند رو از تلویزیون و روزنامه و … دنبال می‌کردم، دلم می‌خواست روزی مثل اون‌ها باشم. مادامی که در تهران در مقطع راهنمایی تحصیل می‌کردم خبری از این جشنواره برای دانش‌آموزان راهنمایی نبود (سالی که ما شرکت کردیم ولی بود) و همین امر، باعث شده بود که من با این تیپ جشنواره‌ها غریبه باشم. اما در دبیرستان اوضاع فرق کرد. ما این پروژه رو شروع کرده بودیم. بخصوص سال دوم دبیرستان که بودم، رضا باقرزاده عزیز هم به من پیوست و با هم پروژه جبیر رو پیش می‌بردیم.

یک روز، ما از مدیر مدرسه‌مون خواستیم که سالن اجتماعات مدرسه رو در اختیارمون بذاره و از بچه‌هایی که اون ساعت خاص، بیکارن دعوت کنه که بیان و پروژه ما رو ببینن. این هم خودش یکی از حرکات «استیو جابز»گونه بود 🙂 خلاصه این اتفاق افتاد و از قضا، مدیر مدرسه هم خودش اومد در اون جلسه دورهمی حضور پیدا کرد. این قضیه برای ما خیلی خوب بود چرا که حسابی در چشم مدیر مدرسه، درخشیده بودیم.

اما این تمام ماجرا نبود …

محمدرضا حقیری (چپ) و رضا باقرزاده (راست) - توسعه‌دهندگان پروژه جبیر

روز بعد اون کنفرانس، مدیر مدرسه از من و رضا درخواست کرد که جزییات پروژه رو براش بنویسیم. من هم یک صفحه A4 نوشتم تحویلش دادم. یک هفته بعد، ما رو از سر کلاس (که اگر اشتباه نکنم دینی بود) خواستند به دفتر. ما اول کمی ترسیده بودیم (بهرحال سیستم آموزشی ما ایجاب می‌کنه که از دفتر بترسیم 😂) و وقتی رفتیم، دیدیم یک آقای میانسالی هم اونجا هستند. مدیر مدرسه به ما گفت که ایشون از مسولین آموزش و پرورش استان هرمزگانن و پروژه ما در مرحله استانی خوارزمی پذیرفته شده.

ایشون گفت که روز بعدش، بریم پیشش. پرسیدیم بعد مدرسه؟ گفت نه، از مدیرتون اجازه بگیرید و دو زنگی رو ما در خدمتتون هستیم. ما هم از این بابت خوشحال شدیم. می‌دونید چرا؟ چون بالاخره دو زنگ پیچوندن هم خودش صفای خودش رو داشت. حالا از این حال و هوا بیاییم بیرون. ما فرداش رفتیم پیش ایشون. ایشون ما رو برد پیش مسولین خوارزمی و کلی تحویلمون گرفتند. این تحویل‌گیری‌ها البته دلیل داشت! دو سه سالی بود که از استان هرمزگان در رشته کامپیوتر هیچ پروژه‌ای معرفی نشده بود و این‌ها هم از این موضوع حسابی خوشحال بودند.

خلاصه که این دوستان، به ما گفتند یک A4 کافی نیست و در قالب یک پرپوزال باید در مورد پروژه بنویسیم. من و رضا هم گفتیم پس ما می‌ریم روی این کار می‌کنیم و می‌آییم پیش شما. اون خانمی که در آموزش پرورش به ما گفت که بعدا بریم پیشش، گفت که چهارشنبه ها عصر هم حضور داره در همون دفتر و نیازی نیست کلاس رو بخاطر قرار با ایشون بپیچونیم. خلاصه کلام که ما رفتیم و یک فایل ۲۰-۳۰ صفحه‌ای با عنوان «سیستم‌عامل جبیر» نوشتیم و این رو پرینت کردیم و در طلق و شیرازه قرار دادیم و چهارشنبه بردیم پیش ایشون.

بعد از کمی بررسی، غلط‌های این پرپوزال رو به ما گفت و ما اون رو اصلاح کردیم. بعدش به ما گفتند که تا تیرماه حدودا صبر کنیم (و این ماجرا حدودای فروردین اتفاق افتاد اگر درست یادم باشه). ما هم به درس و مشقمون رسیدیم و امتحان دادیم. اما خب اینجا یک سری اتفاق خاص هم افتاد.اتفاقاتی که به نوبه خودشون جذاب و جالب بودند.

جشنواره خوارزمی استانی

جشنواره استانی، برخلاف کشوری، اینطوری نیست که شما بری از پروژه دفاع کنی. بر اساس همون توضیحاتی که از پروژه‌ها ارائه شده، داوری می‌کنند و اونایی که حس میشه شانس خوبی برای مقام کشوری آوردن دارند انتخاب میشن. بعد از این، این مورد به صاحبان ایده و پروژه، ابلاغ میشه.

در همین حین، ما که سخت مشغول کار روی جبیر بودیم و حتی یادمه که دونفری با رضا می‌رفتیم پیش خدمات کامپیوتری‌ها که مجابشون کنیم که یکی دو تا سیستم بدن دست ما که روش جبیر نصب کنیم (شاید باورتون نشه ولی یکی از پلن‌های من، برای هر توزیعی که درش نقشی داشتم تولید کامپیوترهای رومیزی با همون سیستم‌عامل هم بوده) و معمولا اون‌ها هم یه چراغ سبز الکی نشون میدادن، یک باره به تلفن رضا زنگ زدند. رضا گفت «آقای …؟» و بعد گوشی رو روی اسپیکر گذاشت و به ما اعلام شد که در استانی، رتبه اول شدیم (لینک خبر).

در مورد تاریخ خبر باید به شما بگم که این اخبار، بعد از برگزاری جشنواره کار شدند. یعنی ما تیر ماه خبر داشتیم از این که در استانی پذیرفته شدیم ولی ظاهرا قوانینی که روی جشنواره حاکمه، ایجاب می‌کرد که تا زمان شروع جشنواره سال بعد خبری ازش کار نشه. خلاصه بگذریم. ما دو تا هم خوشحال و سرخوش گفتیم که فرداش می‌ریم آموزش پرورش.

در آموزش و پرورش، بیش از گذشته تحویلمون گرفتند! این بار به ما گفتند که نیازه تا فیلمی بگیریم که هردو توش باشیم (البته ما دو فیلم مجزا گرفتیم. چرا که رضا بیشتر روی جنبه UI و ظاهری قضیه کار می‌کرد و من روی بیس سیستم) و بعد یک پرپوزال دیگر بنویسیم که یک سری ملاحظات خاص رو درش رعایت کرده باشیم. این ملاحظات شامل نحوه فهرست‌بندی، استفاده از فونت و … بودند. خلاصه ما دوتا CD و یک کتابچه تحویل دادیم و بعدش مدت نسبتا طولانی، از هم دور شدیم.

جشنواره خوارزمی کشوری

مرداد ماه بود و من به همراه مادرم چند روزی (فکر کنم دو هفته!) آمدیم تهران. در همین روزها، یادمه که رضا به من زنگ زد. بهش گفتم چه خبر؟ چه کارا می‌کنی؟ و خیلی عادی حرف زد. برای من این موضوع خیلی جالب بود که چطور تونسته بود اونقدر خونسرد باشه و یهو من رو غافلگیر کنه :)) پای تلفن به من گفت که «فلانی زنگ زد و گفت که اوایل شهریور باید تهران باشیم که از پروژه دفاع کنیم.

خلاصه بعد برگشت من به بندر، قرار شد با رضا بریم و در مورد این پروسه بپرسیم. به ما گفتند که داورا اینطورین و باید چه کنید و … (که با تقریب خوبی البته درست نبود) و به ما پولی دادند که بلیت هواپیما تهیه کنیم و با هواپیما بریم تهران. همچنین بودجه‌ای به ما دادند که لباس‌های متحدالشکل تهیه کنیم و ما هم دوتا پیراهن گرفتیم که لعنت خدا هم گرونش بود، ولی سال ۹۱ بابت هر پیراهن ۶۰ هزار تومان پول دادیم 😂.

خلاصه ۵ شهریور ۹۱ شد. ما رفتیم فرودگاه بندرعباس و سوار یک عدد ایرباس A300 هواپیمایی ماهان شدیم و به سمت فرودگاه مهرآباد تهران پرواز کردیم. در تهران هم مسول آموزش و پرورش هرمزگان (همون آقای میانسالی که کارهای ما رو انجام داده بود) آمد و ما رو به خوابگاه دانشجویی دانشگاه تربیت دبیری شهید رجایی برد. حقیقتا تا حد خوبی حالمون گرفته شد، چرا که به ما گفته شده بود برای ما هتل رزرو شده و از این دست چرت و پرتا. ولی خب ایرادی نداشت، فرداش روز بزرگی بود.

فرداش رفتیم. ظهر شد و دعوت شدیم که بریم داخل اتاق. داخل اتاق، سه‌تا آقا نشسته بودند که علی‌الظاهر، اساتید کامپیوتر همون دانشگاه بودند (اینجا این رو بگم که بعدا روش بحث صورت بگیره، اگر جشنواره خوارزمی یک جشنواره کشوریه، آیا بهتر نیست که فراخوانی زده شه و از اساتید و صاحب‌نظران کل کشور خواسته شه که داوطلب بشن؟ چرا فقط یک دانشگاه خاص؟) و یک سری سوال پرسیدند. ما وقتی داشتیم صحبت می‌کردیم و …؛ من اشاره کردم که جبیر مبتنی بر گنو/لینوکس ساخته شده. یادمه یکی اونجا خندید و گفت «پس مثل همون لینوکس فارسیه‌ست…».

حالا شما خودتون حساب کنید که این که این دوستان زده بودند تو کانال مسخره‌بازی، چقدر به ما فشار آورد. خلاصه ما ارائه و دفاعمون رو تحویل دادیم و آمدیم بیرون. ناهاری بر بدن زدیم و کمی تهران‌گردی کردیم و بعدش هم رفتیم سمت فرودگاه. دقیقا یادمه بعد از این که مسول آموزش پرورش ما رو ترک کرد، ما کاری نداشتیم که انجام بدیم پس با رضا نشستیم به خوندن آموزش Bash و اسکریپت‌نویسی 😁

خلاصه به سمت بندرعباس برگشتیم و بعد از اعلام نتایج، فهمیدیم که رتبه قابل قبولی در این جشنواره کسب نکردیم. این خودش یک شکست بسیار بسیار بزرگ برای ما محسوب می‌شد. گرچه کادر مدرسه تاکید داشتند سال بعدش هم شرکت کنیم ولی حقیقتا ما سال بعد تصمیم داشتیم دیگه شرکت نکنیم و همین هم شد. این دقیقا اینجا به این معنا بود که پروژه هم داره تا حد خوبی به آخرای خودش نزدیک میشه.

رفتن روی BSD، بزرگترین اشتباه

هنوز که هنوزه، من سیستم‌عامل FreeBSD رو به شدت دوست دارم و محاله وقتی نسخه جدید میده، نصبش نکنم و باهاش کمی بازی نکنم. اما حقیقت امر این بود که BSD ها – به جز مک – واقعا برای استفاده دسکتاپ و روزمره مناسب نیستند. حتی روی سرور و روتر و … (که BSDها حرف‌های به شدت زیادی برای گفتن دارند) هم معمولا انتخاب خوب و اول نمی‌تونن باشند.

یکی از مهم‌ترین دلایل، اینه که BSDها معمولا ساپورت سخت‌افزاریشون اونقدری که باید و شاید، خوب نیست. دلیل دیگری که به ذهنم می‌رسه اینه که استفاده از BSDها به شدت محدوده و بین هزاران شرکت و استارتاپی که مبتنی بر لینوکس هستند، شاید فقط Netflix, WhatsApp و Sony باشند که از FreeBSD (یا نسخه‌های دیگر BSDها) استفاده کنند. همین امر، باعث شده که BSDها مستندات کمتر و جوامع کوچکتری داشته باشند.

و البته اشتباه دیگری که داشتم این بود که فکر می‌کردم اگر برم روی BSD و یه بخش خوبی از رابط کاربری هم خودم بسازم (که تاحدی این کار رو کرده بودم) و مجوز اون هم BSD قرار بدم، شاید بتونم کد رو ببندم. اما هیچ کس نبود بهم این نکته رو گوشزد کنه که بستن کد برای پروژه‌ای که تیم کوچکی داره و ساپورت مالی نمیشه و سرمایه‌گذار خاصی هم نداره، سم مطلقه.

خلاصه با پیاده‌سازی نه چندان بد، تفکرات اشتباه و صد البته واکنش‌های عجیب و غریب جوامع نرم‌افزار آزاد و متن‌باز ایران، این پروژه باز بیش‌تر و بیش‌تر روی سراشیب سقوط قرار گرفت. اما حقیقت امر اینه که یکی از بزرگترین تیرهای خلاص این قضیه رو، همین جامعه نرم‌افزار آزاد به این پروژه وارد کرد.

واکنش‌های جامعه نرم‌افزار آزاد ایران و پیامدهایش

من اصلا دوست ندارم در نقش قربانی فرو برم و شکست‌ها و عدم موفقیتم رو گردن کسی بندازم. حقیقتا از این رفتار به شدت بدم میاد و اگر ببینم کسی چنین رفتاری داره خیلی سریع، از دایره دوستی و حتی آشنایی من ممکنه حذف بشه. پس امیدوارم این بند خاص از مطلب من، این حس رو القاء نکنه که در نقش قربانی فرو رفتم.

بگذریم، جامعه نرم‌افزار آزاد ایران، که در حال حاضر عمدتا حول اوبونتو و در فروم اوبونتو متمرکز شده تقریبا (و این تمرکز هم خودش سم مهلکیه) رفتارهای عجیب و جالبی دارند. این جامعه عموما اینطوری بود که خیلی سخت افرادی که بیرون گود بودند رو می‌پذیرفت و خیلی وقت‌ها هم نمی‌تونستند یک سری موضوعات خاص رو بپذیرند. به همین دلیل، رفتارها بیشتر شبیه گنگسترها و یاکوزاها می‌شد. حقیقتا در مقابل پروژه جبیر هم تا حد زیادی به این شکل برخورد نشان دادند.

برخوردهایی از این دست که «چرا به فلان پروژه کمک نمی‌کنی؟» اصلا از نظرم بد نیست. خیلی هم خوبه و خیلی راحت می‌تونه شما رو مجاب کنه که نیاز نیست چرخ رو از اول اختراع کنید. اما خب، گاهی برخوردها سمت ترولینگ و قلدری سایبری پیش می‌رفت. مثلا شخصی میومد می‌گفت «بیا کرنل رو بکن داروین» و بعد چند نفر ادامه می‌دادند. نکته جالب هم این که از سادگی من هم به عنوان یک نوجوان، تا حد خوبی بهره‌کشی شده بود اینجا. من الان دانشی دارم که بهم می‌گه که تعویض کرنل بسیار سخته، و در بعضی موارد کاملا ناممکن. اما اون موقع من چنین آگاهی‌ای نداشتم.

خلاصه بگم که کم کم به جایی رسید که من دیگه می‌فهمیدم کجاها ملت دارند دستم میندازن. حقیقتا خوشم اومده بود که خودم همراه شم با این قضیه و تا می‌تونم چرت و پرت ببافم. اما خب حقیقتا این به ضرر من شد چرا بعدتر، برچسب ترول به من چسبید و از جامعه کاملا پاک شد. جامعه‌ای که تقریبا همیشه نشون داده با افراد جدید – صرفنظر از این که آدم‌های خوبین یا بد – چنین برخوردی رو داشته و خب این برخوردها، نتایج خوبی هم نداشته. برای مثال، خود من از سال ۹۳ تا ۹۶ واقعا در این جامعه هیچ حضور فعالی نداشتم و ۹۶ دوباره برگشتم بهش. سال ۹۹ هم موارد مشابهی پیش آمد و دلخوری‌هایی ساخته شد.

خلاصه بگذریم از این موضوع، می‌خواستم صرفا این موضوع رو شفاف کنم که جامعه، از دور ممکنه قشنگ به نظر برسه اما خب درونش نیازمند سازگاری بالا و همرنگ جماعت شدنه. حقیقتا من هم شخصی نیستم که بخوام همرنگ جماعت باشم، به همین خاطر ممکنه در جوامع مختلف، متضرر بشم 😁

سخن آخر

اول از همه از شما ممنونم که این مطلب رو خوندید و تا اینجا اومدید. دوم، میخوام ازتون دعوت کنم که علاوه بر این وبلاگ، ویرگول هم می‌تونید مطالب من رو بخونید ولی در ویرگول معمولا انقدر حرافی نمی‌کنم 🙂 و در نهایت، میخوام یک جمع‌بندی کلی روی این سه قسمت بکنم و بگم که به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقیست.

حقیقتا بعد از شکست پروژه جبیر، من یک درس بزرگ گرفتم. درسی که بهم گفت «نیاز نیست استیو جابز دوم باشی، تو خود خودت باش» و این درس به نظرم بزرگترین نکته شخصیتی بود که می‌تونستم از انجام چنین پروژه‌ای دریافت کنم. درس و نکته بعدی هم این بود که حرف‌های اطرافیان می‌تونه به شدت روی روان آدم تاثیر بذاره و نباید گذاشت این حرف‌ها، از ما یک موجود کینه‌ای بسازه که بعدتر نیازمند انتقا‌م‌گیری و پرونده‌سازی و فلان باشه. درس‌های شخصیتی و روانی این پروژه، واقعا برای من مهم و ارزنده بودند.

از نظر فنی هم، درس‌های خوبی گرفتم. برای مثال اندازه افرادی که LPIC 1, 2 می‌گذرونند از لینوکس یاد گرفتم. تا حد خوبی پایتون یاد گرفتم. حتی همین امر باعث شد که بعدتر، روبی یاد بگیرم و … . همچنین یاد گرفتم که نیاز نیست برای متفاوت بودن حتما به سمت BSD رفت بلکه یک رابط کاربری متفاوت هم می‌تونه به خودی خود، تا حد خوبی تاثیر مثبت روی ذهن افراد داشته باشه.

از منظر بیزنسی هم بخواهیم نگاه کنیم یک درس خیلی خوب گرفتم. اون این که «وقتی تیم کوچیکه یا پروژه تک‌نفره جلو میره نیازی نیست که کد، بسته باشه. اتفاقا باز بودن کد به نفع توئه». و همین باعث شد از اون به بعد عمده پروژه‌های من روی گیتهابم قرار بگیرند.

خلاصه که یک پروژه شکست‌خورده، می‌تونه پر از درس برای ما باشه. مهم اینه که ما بخواهیم همیشه در سوگ بمونیم؟ یا این که به قدری سوگواری کنیم و بعد از اون سوگواری به سمت انجام یک پروژه جدیدتر قدم برداریم. نمی‌دونم فیلم Whiplash رو دیدید یا نه، اما در صحنه‌ای یکی از شخصیت‌ها میگه «چارلی پارکر وقتی با اون صحنه مواجه شد، اول سوگواری کرد. بعد یک روز کامل استراحت کرد و بعدش اونقدر تمرین کرد که ما امروز ازش حرف بزنیم». پس باید گفت که این ماییم که انتخاب می‌کنیم چارلی پارکر باشیم، یا اون نوازنده‌ای که با یک شکست، کلا ساز و نوازندگی رو میذاره کنار.

در پایان، مجددا از شما بابت وقتی که برای خوندن این مطلب گذاشتید تشکر می‌کنم. همچنین امیدوارم که این تجربه شکست طولانی، تونسته باشه برای شما جرقه‌ یا کمکی باشه در هندل کردن پروژه‌هاتون یا حداقل بهتون کمک کرده باشه که چطور با پروژه‌های شکست خورده کنار بیایید. امیدوارم که در آینده نزدیک، بتونم با مطالب بیشتری در خدمت شما باشم.

Share

داستان پروژه جبیر – عملکرد وزنیاک، همچنان رویای جابز (قسمت دوم)

در مطلب پیشین (لینک) اشاره کردم که ایده‌ها و جرقه‌های ابتدایی پروژه جبیر، از کجا به ذهنم رسید و چرا مهم بود که اون ایده رو پیاده کنم و حتما به اون هدف برسم. این موضوع، باعث شد که من بیش از پیش تلاش کنم که به هدفی که برای خودم گذاشتم برسم.

در این یکی مطلب، قصدم اینه که در مورد فرایندی که جبیر برای ساخته شدن طی کرد صحبت کنم و قطع به یقین، خیلی از این مراحل قدیمی‌تر از اونی هستند که شما بتونید الان پیاده‌سازیشون کنید. پس اگر نیازمند این هستید که توزیع لینوکسی مبتنی بر دبیان یا اوبونتو بسازید، می‌تونید راهنمای عملی قرار دادن فیل در یخچال و همچنین چگونگی ساخت توزیع لینوکس رو بخونید. ولی اگر دوست دارید سفر طولانی یک نوجوان در مسیر پیاده‌سازی رویاش رو بدونید، به خوندن همین مطلب ادامه بدید.

بررسی راه‌های ساخت یک سیستم‌عامل

ابتدای راه، باید بررسی می‌کردم که سایرین چطور سیستم‌عامل ساختند و چطور شده که سیستم‌های عاملشون، رشد و نمو خوبی داشته. همونطور که در قسمت اول هم اشاره کردم، یکی از idol های من در زندگی، استیو جابز بود (و کماکان هم هست) و طبیعتا اولین سیستم‌عاملی که به نظرم اومد که داستان موفقیتش رو مطالعه کنم، مک بود. اما مک یک مشکل بزرگ داشت. بررسی درست و حسابیش نیازمند این بود که حتما یک سیستم اپل تهیه کنم. حالا چه آی‌مک، چه مک‌بوک و … . به همین خاطر، مک رو بیخیال شدم.

داستان موفقیت ویندوز هم تقریبا اظهر من الشمسه. این سیستم‌عامل عمده محبوبیتش رو به این خاطر داره که روی سیستم‌های سازگار با PC های IBM نصب می‌شد و از قضا، همون دوره IBM تصمیم گرفته بود که لایسنس تولید کامپیوترهای شخصی مشابه کامپیوترهای خودش رو به کمپانی‌های دیگری مثل Dell, Compaq, HP و … هم بفروشه. پس تعداد بیشتر، مصادف شده بود با مصرف بیشتر و محبوبیت بیشتر.

نهایتا، با خودم گفتم که «خب، می‌رم بین محبوبیت توزیع‌های لینوکس جستجو می‌کنم». اونجا بود که فهمیدم چندین توزیع ایرانی مثل پارسیکس (متوقف شده)، کارآمد (متوقف شده) و آریوس (متوقف شده) وجود دارند. در عین حال، فهمیدم این‌ها ویژگی‌های مشترک زیادی دارند. خلاصه که این مورد رو گذاشتم در لیست مطالعه که بعدتر در موردش مطالعه کنم و ببینم که دنیا دست کیه.

خلاصه، مطالعه پیرامون موفقیت سیستم‌های عامل تموم شد. دلم می‌خواست اون موقع وارد جامعه‌ای از برنامه‌نویسان بشم و ازشون یاد بگیرم و انتقال تجربه انجام بشه. به همین خاطر، در وبسایت برنامه‌نویس، ثبت‌نام کردم. اونجا بود که متوجه شدم یکی از اعضا، یک سیستم عامل نوشته به اسم آراکس. برخلاف عمده پروژه‌های سیستم‌عامل که دیده بودم، این یکی توزیع لینوکس نبود بلکه سیستم‌عاملی بود که از بیخ و بن توسعه داده شده بود و با خودم گفتم که پسر! باید با این رفیق شم حتما. اما خب نشد، یعنی نمی‌دونم چی شد ولی احتمالا شلوغی سر ایشون و عدم تمایلشون باعث این شد که دوستی‌ای شکل نگیره.

خلاصه، کمی هم به زبان انگلیسی گشتم. اون موقع مثل الان زبانم خوب نبود و در فهم بسیاری از مطالب، مشکل داشتم. با این حال با گشتن در اینترنت به ویکی توسعه‌دهنگان سیستم‌عامل رسیدم. جایی که هزاران و ده‌ها هزاران نفر دیگر، مشغول توسعه پروژه‌های خودشون بودند و همین باعث شده بود که من یک بهشت برین پیدا کنم. اما اونقدری نگذشت که امیدم ناامید شد. چرا؟ چند مدخل رو که خوندم فهمیدم از صفر نوشتن یک سیستم‌عامل که بتونه کلی کار ریز و درشت انجام بده به این سادگی‌ها هم نیست. که البته اگر نظر خودم رو بخواهید، خیلی خوب شد که این اتفاق افتاد. بعدا در موردش حرف خواهم زد.

به همین خاطر، یک تحقیق بزرگی در مورد سیستم‌عامل‌های متن‌باز موجود کردم که ببینم کدوم بعنوان پایه سیستم‌عامل می‌تونه گزینه خوبی باشه. گنو/لینوکس، بی‌اس‌دی‌ها، هایکو و حتی کولیبری رو چک کردم و به این نتیجه رسیدم که خب، لینوکس بهترین گزینه‌ست! حتی در این میان داشتم به اندروید هم فکر می‌کردم ولی باز پس ذهنم گنو/لینوکس رو داشتم. حالا وقت این بود که ببینم از کدوم یکی میشه یک نسخه شخصی‌سازی‌شده بهتر ساخت.

پیدا کردن توزیع مناسب به عنوان مبنا

خب وقتی که فهمیدم قراره بیس سیستم‌عامل من لینوکس باشه، نیاز داشتم که ببینم کدوم توزیع بهتره. به همین خاطر بارها و بارها، توزیع عوض کردم (و حتی همین امر موجب این شد که هاردم به شدت کند و حتی خراب بشه. بعد از مدتی حتی مجبور به تعویض هارددیسک لپتاپی شدم که اون زمان داشتم). نخستین توزیع، اوبونتو بود. بعدش دبیان. بعد اوپن سوزه، فدورا و … . به همین سبک و سیاق هزاران توزیع رو تست کردم که ببینم کدوم بهتره. البته دروغ چرا، هزاران خیلی مبالغه‌ست. درست‌ترش اینه که هر توزیعی که اسم و رسمی داشت رو نصب و آزمایش کردم که ببینم قضیه چی به چیه.

اما مشکلاتی هم در این میان بودند. یکی از بزرگترین مشکلات پیش روی من، اینترنتی بود که اون زمان داشتیم. اینترنت پرسرعتی بود نسبتا اما دو مشکل اساسی داشت. اولین مشکل محدودیت حجمی بود و خب طبیعتا می‌دونید که بسیاری از این توزیع‌ها حتی موقعی که نصب میشن هم نیازمند اینترنت هستند و همین یعنی باید فاتحه اون حجم رو خوند. مورد دوم هم قطعی‌های زیاد اون خط خاص بود. خلاصه که با تمام این ماجراها، من تهش به چند کاندیدای قدر قدرت رسیدم.

اولین کاندیدا، خود دبیان بود. اصل کاری، پدر اوبونتو. دبیان نصب و راه‌اندازیش هربار من رو پیر می‌کرد البته. به همین خاطر ترجیح دادم که مدتی کنارش بذارم. در همین میان، باز به اوبونتو برگشتم. بعد از بازگشتم به اوبونتو، با لینوکس مینت آشنا شدم. حقیقتا از مفهومی که مینت داشت هم خوشم اومد! فهمیدم که مطابق قوانین خیلی از کشورها، یک تعداد زیادی از نرم‌افزارها مثل فلش‌پلیر، فونت‌های مایکروسافت، کدک‌ها، واین و … امکان «بازتوزیع» یا Redistribute شدن ندارند. اما مینت از این قاعده مستثناء بود. چطور؟ مینت در ایرلند جنوبی ساخته شده. کشور ایرلند هم مثل روسیه و کشور ما، از کشورهاییه که کپی‌رایت درش به اون شکل مطرح نیست و شما احتمالا راحت‌تر می‌تونید این تیپ بازتوزیع‌ها رو انجام بدید.

وقتی دیدم اینطوریه، با خودم گفتم چرا پایه این قضیه مینت نباشه؟ به همین خاطر مینت نصب کردم تا ببینم چی به چیه و دروغ چرا؟ عاشقش شدم. روی مینت گنوم ۳ نصب کردم و کلی باهاش کار کردم و دیدم عجب چیز خوبیه. خلاصه اینجا بود که کاندیداهای من به مینت و اوبونتو، تقلیل پیدا کردند.

پیدا کردن راهی برای پکیج کردن مجدد توزیع شخصی‌سازی شده

اینجا دیگه روی لپتاپ مینت نصب کرده بودم. شخصی‌سازی‌های مختلفی رو روش انجام داده بودم و وقتش رسیده بود که یک پکیج ازش بسازم. در واقع می‌خواستم یک ISO بسازم که بتونم بعدا روی لپتاپ خودم یا کامپیوترهای دیگر به طور کل، نصبش کنم. به همین خاطر از Relinux استفاده کردم (این پروژه تقریبا دو سالی میشه که از رده خارج شده، ولی اون موقع جوان اول ابزارهای ساخت توزیع بود). حالا وقت این رسیده بود که یک مینت خوش رنگ و لعاب با هزاران هزار بسته رنگارنگ، به ISO تبدیل بشه و همین تبدیل همانا و سیستم‌عامل‌ساز شدن من همان!

اما اینجا یه مشکلی پیش اومد. انقدر نرم‌افزارها زیاد بودند که حجم ISO تولیدی توسط Relinux بالای ۴ گیگابایت رفت. اگر این پست رو تشریف ببرید بخونید، توضیح دادم که استاندارد ISO9660 یک محدودیت روی حجم داره و بیش از چهار گیگابایت رو نمی‌تونه در خودش جای بده. همین امر، باعث شد که پروژه رو بکوبم و از اول بسازم. به همین خاطر، دوباره DVD اوبونتو 11.10 رو برداشتم (و در همون حین نخستین بتاهای ۱۲.۰۴ هم داشتند میومدند) و روی لپتاپ نصبش کردم. پس از نصب، تغییراتی روش دادم مثل جایگزینی یونیتی با گنوم، نصب تعدادی نرم‌افزار و جایگزینی تعداد دیگر. این بار شد! این بار واقعا شد و خب خوشحال و خرم بودم.

عکس از توزیع کاپریس است – کاپریس در سال ۹۹ ساخته شد.

انتشار نسخه اول به صورت LTS و اولین اشتباهات

خب در فروردین سال ۱۳۹۱، نخستین نسخه جبیر آمد. یادمه که ده روز قبل از انتشارش حتی این پست رو در فروم اوبونتو ایجاد کردم که خب همونطور که می‌تونید بخونید؛ کم هم حاشیه نداشته. خلاصه اینجا بود که اولین اشتباهات رو متوجه شدم. در این قسمت بیش از این که بخوام پیرامون این که جبیر چه بود مانور بدم، میخوام روی اشتباهات مانور بدم.

اولین اشتباه شاید برمی‌گشت به جهان‌بینی من. اینطور بخوام بگم که این جهان‌بینی این طور بود که اگر در ۱۶ سالگی یک سیستم‌عامل مثل جبیر ساختم، دیگه ته دنیای تکنولوژی و اینام. به قول یه بنده‌خدایی، دچار سندرم «جلوزدگی از خود» شده بودم. خب این مورد در سنین نوجوانی طبیعیه و حتی همین الان باور دارم که نسبت به سن و سال اون زمانم، واقعا کارم خفن بوده ولی نه اونقدری که خودم همیشه فکر می‌کردم. بهرحال در دوران نوجوانی خیلی‌ها دوست دارند کارهای بزرگ کنن و همونطور که در مطلب پیشین عرض کردم، این قضیه باعث شد من بشم اینی که الان هستم.

خلاصه این اشتباه، اشتباه اول بود. اشتباه دوم این بود که فکر می‌کردم اینجا می‌تونم سبک و سیاق اپل رو پیش بگیرم. یعنی چی؟ یعنی که یک سیستم‌عامل مبتنی بر یک سیستم‌عامل دیگر بسازم و بعدش، کدش رو ببندم و نهایتا سخت‌افزارهای مبتنی بر اون سیستم‌عامل رو به ملت بفروشم. نه روی زیرساخت فکری داشتم، نه روی این که پروانه‌ها چه اجازه‌هایی میدند. خلاصه که اینجا کلی اشتباه پشت هم دیدیم. اما تلاش کردم این موارد رو در نسخه ۲ اصلاح کنم.

نسخه ۲، رابط کاربری افسانه‌ای

توزیع آریوس، علاوه بر این که ریمستر از اوبونتو بود دو ویژگی داشت که از سایر توزیع‌های ریمستر؛ متمایزش می‌کرد. یکیش نصاب آفلاین درایورها بود، دیگری این که یک رابط کاربری خیلی خوشگلی هم داشت که خب به شکل یک نشست روی گنوم اجرا می‌شد. در نسخه دوم تصمیم گرفتم چنین تغییری رو ارائه بدم. به همین خاطر، با کمک AWN, Mutter و یک سری تغییر ریز دیگر، یک رابط کاربری نسبتا کاستوم ساختم و اسمش هم گذاشتم Legendary UI یا «رابط کاربری افسانه‌ای». همچنین در کنار اون نسخه، یک ایزو با XFCE هم ارائه کردم که خب در این مقطع، جبیر با دو میز کار داشت عرضه می‌شد.

حقیقتا نسخه ۲ تا حد خوبی ترکوند. به حدی که با این پروژه به جشنواره‌های استانی و کشوری (من‌جمله خوارزمی) راه پیدا کرده بودم. این رو هم اینجا بگم چرا که واقعا نمی‌تونم این رفرنس رو اینجا ندم 😁 در فیلم The Social Network – که داستان ساخت و رشد فیسبوک رو به شکل سینمایی روایت می‌کنه – کرکتر Divya Narendra (یکی از شرکای دوقلو‌های وینکلواس در پروژه Harvard Connection) در مورد مارک زاکربرگ می‌گه که «مارک بزرگترین شخصیت دانشگاه شده بود. اون هم دانشگاهی که نوزده‌تا برنده نول و پونزده‌تا برنده پولتیزر و حتی یک ستاره سینمایی داره». حقیقتا در میان دانش‌آموزان اون مدرسه و حتی شهر بندرعباس من چنین حسی داشتم و همینجا بود که دوباره کمی از خودم جلو زدم. اما این تمام ماجرا نبود. جزییات این بخش رو، در قسمت‌های بعدی این داستان خواهیم خوند.

نسخه ۳ و ۴، مشکل اینترنت و متاع خنده؟

در نسخه ۳، تغییر خاصی نبود جز این که قبل از این که Ubuntu GNOME Remix منتشر بشه، این توزیع با میزکار گنوم عرضه شد (حقیقتا جا داشت این مورد شدیدا بهش اشاره بشه). اگر دوست دارید در مورد این نسخه بیشتر بدونید می‌تونید به این مصاحبه من با لینوکس سیزن مراجعه کنید و کمی با ذهنیت من در اون سال آشنا شید. نسخه ۳ خیلی حاشیه نداشت. در عین حال، خیلی هم سر و صدا و برند نساخت. یک توزیعی بود که نصب می‌شد و خلق‌الله استفاده می‌کردند.

نسخه ۴، برای من خیلی مهم بود. در این حد که حتی اسم نسخه‌ش هم خواستم یک چیز باحال انتخاب کنم و از همین رو، اسم رو گذاشتم Pirates of Galaxy یا «غارتگران کهکشان». در این یکی نسخه خیلی سعی داشتم که همه‌چی رو مینیمال در عین حال شخصی نگه دارم. اما یک مشکل اساسی اینجا پیش آمد. مشکل چی بود؟ مشکل این که اوبونتو باگی داشت که اگر شما اون رو باز دوباره بسته‌بندی می‌کردی، نمی‌تونست کارت شبکه رو درست شناسایی کنه و به اینترنت متصل نمی‌شد. همین موضوع باعث این کامنت از جادی شد:

جادی

خب بخش اول کامنت تذکری بود به دوستی که ظاهرا ادب رو رعایت نکرده بود. بخش دوم هم از نظر من بد نیست، اما نکته مهم برخورد جامعه نرم‌افزار آزاد با این موضوع بود. چرا؟ چون من یادمه حتی سال ۹۶ که خودمم یادم نبود چه کرده بودم تو این سیستم‌عامل، در بعضی جلسات لاگ و بعضی رویدادها این موضوع شده بود متاع خنده! طبیعتا هیچکس خوشش نمیاد کاری که در نوجوانی کرده و حتی کار بدی هم نبوده (ساخت توزیع لینوکس واقعا کار بدی نیست، شاید بیهوده باشه ولی بد، نه!) سوژه خنده یک جمع باشه.

خلاصه اینجا دیگه شد آخرین جایی که جبیر بعنوان یک توزیع گنو/لینوکس عرضه شد و دفترش به پایان آمد. اما حکایتش همچنان باقی ماند.

رفتن سراغ BSD

بعد از جبیر ۴، دیگه تصمیم رو جدی گرفتم. با خودم گفتم لینوکس برای من سیستم بشو نیست :)) در این حد که هرجا بحثی از لینوکس می‌شد، سریعا اشاره می‌کردم به این که در PlayStation 4 از FreeBSD استفاده شده، واتسپ داره FreeBSD استفاده می‌کنه و OpenBSD ایمن‌ترین سیستم‌عامل جهانه و اپل با BSD اپل شد و این‌ها و در عین حال لگدی هم به لینوکس می‌زدم و می‌گفتم این سیستم‌عامل، یک سیستم‌عامل مرده‌ست.

در همین حین، ما باز به تهران برگشتیم و خب کمی سخت بود که روی توسعه جبیر کار کنم چرا که اینترنت درست و درمونی نداشتم، لپتاپم برای کامپایل کردن کد‌های FreeBSD ضعیف بود و کلی داستان و مشکل از این قبیل پیش آمد. خلاصه پس از این که مدتی گذشت و کمی این مشکلات حل شد، موفق شدم که جبیر رو دوباره از نو با کرنل FreeBSD تولید کنم و بعد مدتی حتی اسم کرنل رو از FreeBSD به JabirOS تغییر دادم (که خب این خودش یک اشتباه خیلی خیلی بزرگ محسوب می‌شد چون عملا از پورت‌ها نمی‌شد دیگه استفاده کرد) و کلا در مسیری بودم که با خودم می‌گفتم «دو سال دیگه به اپل رسیدم».

یکی از دلایلش، این بود که من کم کم داشتم وارد مدیای خارجی می‌شدم. مثلا این وبسایت، خبر انتشار جبیر جدید رو کار کرد یا این یکی، با من مصاحبه‌ای ترتیب داد. همه این موارد دست به دست هم دادند تا من خیلی بیشتر از پیش، از خودم جلو بیفتم.

اما خب این موضوعات پشت سر هم، پیش‌دانشگاهی و کنکور و ورود به دانشگاه باعث شدند که کلا بیخیال پروژه جبیر بشم و این مورد باعث شد که ذهنم برای پروژه‌های دیگری که در این سال‌ها انجام دادم بازتر بشه.

این داستان ادامه دارد

فکر می‌کردم شاید این داستان چهار یا پنج قسمت بشه، اما تا اینجا که توضیحاتم رو ارائه کردم، فکر کنم کلا یک مطلب دیگر که کلیت این دو قسمت رو جمع‌بندی کنه و کمی به رفتارهای اطرافیان – بخصوص جامعه نرم‌افزار آزاد – و داستان‌هایی مشابه شرکت در جشنواره خوارزمی و … اشاره کنه، کافی باشه.

خلاصه، دوست دارم ازتون تشکر کنم که تا اینجای مطلب رو خوندید و همراه من بودید. من همیشه دوست داشتم این تجربه رو مکتوب کنم و خب اتفاقات اخیر، موجب این شد که این مطالب مکتوب بشند و در وبلاگ هم به رشته تحریر دربیان.

در نهایت، برای تک‌تک خوانندگان این بلاگ، آرزوی موفقیت و خوشحالی می‌کنم.

 

Share

داستان پروژه جبیر – رویای نوجوانی استیو جابز شدن (قسمت اول)

احتمالا اگر وبلاگ یا محتوایی که من تولید می‌کنم رو دنبال کرده باشید، با مفاهیم و اسامی خاصی من رو به یاد خواهید آورد. چه مثل چند ماه اخیر با پروژه‌های بینایی ماشین ، چه روبی و ریلز که چندین ساله کم کم با اون شناخته می‌شم، چه لینوکس و سخت‌افزار و این داستان‌ها. احتمالا هم اگر از دنبال‌کنندگان این وبلاگ باشید، می‌دونید که داستان برنامه‌نویس شدن من (قسمت اول، قسمت دوم) چیه و چطور شد که من شدم اینی که هستم.

اما قطع به یقین، خیلی از دوستان قدیمی‌تر من رو با «پروژه جبیر» یا «جبیر او اس» یا «سیستم‌عامل جبیر» می‌شناسند. پروژه‌ای که من رو با جدیت وارد دنیای توسعه نرم‌افزار، نرم‌افزار آزاد و جامعه کاربری گنو/لینوکس ایران کرد. در این پست، قصد دارم تا در مورد پروژه جبیر کمی بنویسم. در واقع، قصد من اینه که داستان این پروژه رو تعریف کنم و بگم که چی شد که اینطوری شد 🙂

چرا این مطلب نوشته شد؟

حقیقتا از سال ۹۴ به بعد که دیگه وبسایت پروژه جبیر آپدیت نشد و حتی از برند جبیر برای پروژه‌ای استفاده نشد، دلم نخواست که راجع بهش چیزی بنویسم. چرا که این پروژه علیرغم تمام خوبی‌ها و آموزه‌هاش برای من، خاطرات بدی هم داشت و خب هرچیزی، لازمه که روزی کنار گذاشته بشه. در حقیقت، جایی که انسان حس می‌کنه باید رها کنه، باید رها کنه و برای من این زمان سال ۹۴ بود. زمانی که همه‌جا اعلام کردم پروژه جبیر، چه در قالب «توزیع لینوکس» و چه در قالب «نسخه‌ای از BSD» دیگر عرضه نخواهد شد.

اما چندی پیش، پای یکی از پست‌های جبیر (لینک) نظری دریافت کردم (که البته تایید نشده) و در بخش آمار وبگاه (که به کمک افزونه Jet Pack بررسی می‌کنم) هم متوجه شدم که افرادی هستند که در حال رصد کردن گذشته من هستند. یکی از چیزهایی که عمیقا بهش باور دارم اینه که نباید در گذشته افراد زیاد کند و کاو کرد، چرا که تهش شما یا خودت ضایع میشی یا چیزی که دنبالش می‌گردی چیزی در حد زیربغل مار خواهد بود. پس با این حساب، تصمیم گرفتم که در یک سلسله مطلب جامع، داستان جبیر او اس رو جمع کنم.

حالا وقت اینه که حدودا ده سال در زمان سفر کنم و برسیم به سال ۸۹-۹۰ که این پروژه رو استارت زدم، بگم چی شد که این پروژه به ذهنم رسید و چطور شد که رفتم سمت لینوکس و … .

جرقه‌های اولیه

بسیاری از افرادی که من رو می‌شناسند، از ارادتی که نسبت به استیو جابز دارم، خبر دارند. سال حدود ۸۹ بود و من در مجلاتی که اون زمان به صورت روتین از قیمت فلان گوشی و فلان کامپیوتر و فلان کارت گرافیک می‌نوشتند از رونمایی از محصولات جدید اپل مثل iPhone 4 یا iPad می‌خوندم. بعد مدتی، با استیو جابز و زندگی اون آشنا شدم و فهمیدم که این بابا، آدمی بوده که خیلی خیلی از صفر شروع کرده (تقریبا بر خلاف خیلی از ابرپولدارهای سیلیکون‌ولی، ایشون اصلا خونواده متمول و حتی اهل فنی نداشته و خونواده‌ای که درش رشد کرده بوده یک خونواده خیلی معمولی بوده).

خلاصه آشنایی با استیو جابز، بعدش خریدن یک iPod Touch 3G در من جرقه‌ای روشن کرد. جرقه‌ای مبنی بر این که «من باید دنیا را تغییر بدم». تغییر دنیا، کار سختیه. خیلی از ما جایی از زندگی این قصد رو داشتیم ولی کار خاصی براش نکردیم. خیلی‌ها هم حرکتایی زدیم ولی بعدا سرمون به سنگ خورده. خلاصه که خیلیامون اونقدری دیوانه بودیم که روزی بخوایم دنیا رو تغییر بدیم و به قول استیو جابز، افرادی که اونقدر دیوانن که فکر می‌کنن می‌تونن دنیا رو تغییر بدن، دقیقا همونایین که دنیا رو تغییر میدن.

در همون سال‌ها بود که ما مهاجرتی از تهران به بندرعباس داشتیم و خب حقیقتا این مهاجرت و دوری از فضای تهران – بویژه محله‌ای که درش بزرگ شده بودم و طبیعتا بسیاری از هم‌کلاسی‌های دبیرستانم هم قرار بود همون بچه‌های راهنمایی و دبستان باشند – باعث شده بود کمی ناامید و افسرده باشم. تمام این دلایل دست به دست هم دادند که من تصمیم بگیرم که بخوام استیو جابز دوم باشم (شاید اشتباه همین بود، هوم؟).

خلاصه شبانه‌روز در حال ایده‌پردازی بودم. اما ایده‌ها همین جا متوقف نشدند. ایده‌ها خیلی بیش از اون چه که فکر کنید پیش رفتند در ذهنم. اما نیاز داشتم یک محرک خیلی اولیه داشته باشم. نمی‌دونستم چه محرکی ولی بهرحال یک محرک نیاز بود.

محمدرضا حقیری (چپ) و رضا باقرزاده (راست) - توسعه‌دهندگان پروژه جبیر

من باید سیستم‌عامل بسازم

بالاخره پیداش کردم. محرکی که لازم داشتم تا باهاش دنیا رو تغییر بدم، پیدا کرده بودم. شاید باورتون نشه ولی به معنای واقعی در نقطه نقطه بدنم شور و شوق رو حس می‌کردم و برای انجام این کار، انگیزه بسیار بسیار زیادی داشتم. حالا که این انگیزه بود، سوال اینجاست که چرا نه؟ اما قبل از هرچیزی بهتره ببینیم که این انگیزه چی بود.

نمی‌دونم شما چقدر با نشریات قدیمی آشنایید ولی نشریه مورد علاقه من، یا بهتر بگم یکی از نشریات مورد علاقه من، مجله دانشمند بود. مجله دانشمند مطالب علمی و فنی جالبی داشت. در اون می‌شد از ژنتیک و زیست‌شناسی تا هوش مصنوعی و … رو خوند و یاد گرفت و لذت برد. در بسیاری از شماره‌هاش، کارهای عملی رو توضیح می‌داد که شما می‌تونستید در خانه انجام بدید و … . خلاصه کلام که یکی از بهترین نشریاتی بود که می‌خوندم.

در تابستان ۸۹ یا ۹۰ بود که درست یادم نیست؛ در یکی از شماره‌های دانشمند کتاب «سیستم‌های عامل: طراحی و پیاده‌سازی» اثر «اندرو استوارت تنن باوم» معرفی شده بود. به صورت خلاصه بگم، در این مطلب اومده بود که انگیزه تنن‌باوم از نوشتن این کتاب چی بوده و چه فرایندی (بسته شدن کد منبع یونیکس نسخه ۷) باعث شد که سیستم‌عامل خودش رو از بیخ بنویسه و بعد از اون، شروع کنه به این که مراحل توسعه رو مستند کنه و در قالب یک کتاب برای دانشجویانش و هم‌چنین علاقمندان عرضه‌ش کنه.

اما این کل ماجرا نبود. آخر این مطلب اشاره شده بود که این کتاب و این سیستم‌عامل (مینیکس) باعث شدند که دانشجوی فنلاندی بی‌اعصاب، یعنی لینوس تروالدز؛ برای این که بتونه با مینیکس درست و حسابی کار کنه و گروه‌های گفت‌وگو رو بخونه و … یه سری ابزار توسعه بده و در همین حین یک هسته هم از بیخ و بن بنویسه. در ادامه توضیح داده شد که لینوس تروالدز یک باره هاردش رو نابود کرد (و خب شاید این نابودی یک‌باره هارددیسک که در میان لینوکسی‌ها شایعه، از همین قضیه نشات بگیره 😂) و این نابودی باعث شد که سیستم‌عامل خودش – که ملغمه‌ای از ابزارهای پروژه گنو و کرنلش بود – رو روی دستگاهش نصب کنه.

در ادامه کمی به تاریخچه لینوکس و دعواهای روتین تروالدز با بقیه اشاره کرده بود. این بخش کاملا من رو شیر کرد. من این بند رو که خوندم (و دقیقا یادمه که داخل یک خودرو هم بودیم که من این مطلب رو خوندم) با صدای بلند گفتم که «من باید سیستم عامل بسازم» طوری که خونواده هم نگاهشون به سمتم برگشت. خلاصه که این شد که من تصمیم گرفتم که اولین پروژه خیلی جدی زندگیم، یک سیستم عامل دسکتاپ باشه.

نخستین مطالعات، نخستین پیاده‌سازی‌ها

خب من بعد از خوندن اون مطالب یادمه که کتابی به اسم «کلید لینوکس» که آموزشش بر مبنای «اوبونتو ۱۰.۰۴» بود رو خوندم و خیلی چیزا ازش یاد گرفتم. در عین حال، روی یک ماشین مجازی اوبونتو نصب کردم و کمی از آموزش‌هایی که از لینوکس دیده بودم بهره بردم که ببینم چه خبره و دنیاش دست کیه. بعد از اون خلاصه اینطور شد که یک روز تصمیم گرفتم اوبونتو ۱۱.۰۴ (یا دقیق یادم نیست، ۱۱.۱۰) رو روی لپتاپم نصب کنم و حین نصب کل دیتام هم پرید.

بعد از این نصب، شروع به این کردم که یاد بگیرم که چطور می‌تونم شخصی‌سازی کنم و تا حد خوبی هم موفق بودم. اما هنوز کلی علامت سوال در ذهنم بود. به همین خاطر، کاری که کردم این بود که وارد فروم اوبونتو شدم و این سوالات رو پرسیدم. این‌گونه بود که ماجرای عریض و طویل جبیر، آغاز شد …

این داستان ادامه دارد …

تا همین الان، این مطلب شدیدا طولانی شده. به همین خاطر این مطلب رو اینجا قطع می‌کنم و اجازه می‌دم که شما حدس بزنید باقی ماجرا چی شد. البته دروغ چرا، باقی ماجرا رو خیلی زود (شاید حتی فردا شب) در وبلاگ منتشر می‌کنم و منتظر بازخوردهای شما می‌مونم.

امیدوارم که این مطالب، اطلاعات خوبی به شما از روند یک پروژه اوپن سورس که از قضا در جاهای مختلفی به شدت اشتباه زده؛ بده و براتون مفید واقع بشه. از این که وقت گذاشتید و این مطلب رو خوندید، ممنونم.

Share