بایگانی برچسب: s

مصاحبه با محمدرضا حقیری، مهندس هوش مصنوعی – ابزارهای هوش مصنوعی ما را به جهانی هل می‌دهند که مردم در آن هوشمندانه‌تر کار می‌کنند، نه سخت‌تر

متنی که در ادامه می‌خوانید، ترجمه فارسی مصاحبه من با یک شرکت آلمانیه که یک رسانه هم برای انجام مصاحبه و تولید محتوا در مورد مسائل مرتبط با نرم‌افزار، کامپیوتر، هوش مصنوعی و … دارند. مصاحبه به زبان انگلیسی اینجا و مصاحبه به زبان آلمانی اینجا در دسترسند.

مصاحبه با محمدرضا حقیری، مهندس هوش مصنوعی

ما با محمدرضا حقیری، توسعه‌دهنده‌ای از ایران که هم‌اکنون مشغول کار بر روی یک مدل متن به تصویر متن‌باز به نام مانی است، صحبت کردیم.

او دانشش درباره فناوری‌هایی که برای توسعه این مدل استفاده کرده را با ما به اشتراک گذاشته است. هوش مصنوعی چندمدلی او، از Stable Diffusion و Dream Booth استفاده می‌کند.

برای درک بهتر مطلب، مثل همون متن اصلی، سوالات و نظرات اون‌ها رو بولد و پاسخ‌های خودم رو عادی نوشتم.

لطفا خودت رو برای خوانندگان ما معرفی کن. چه کارهایی کردی که به اینجا رسیدی؟ و چطور؟

من محمدرضا حقیری هستم، متولد ۹ خرداد ۱۳۷۵ (۳۰ می ۱۹۹۶) در تهران، ایران. من همیشه علاقه وافری به ساختن چیزهای مختلف داشتم و این علاقه در حوزه علوم کامپیوتر بیشتر و بیشتر شد. در سن ۱۲ سالگی برنامه‌نویسی رو شروع کردم و اولین زبانی که یادگرفتم هم ویژوال‌بیسیک ۶ بود. یادمه اولین برنامه‌ای که نوشتم، ماشین حسابی بود که فشاری که یک جرم به سطح وارد می‌کنه رو محاسبه می‌کرد.

من در دانشگاه مهندسی سخت‌افزار خوندم و بعد از این که در مقطع کارشناسی فارغ‌التحصیل شدم (که همزمان با قرنطینه بود) مطالعه هوش مصنوعی رو جدی‌تر شروع کردم. ایده‌هایی در ذهنم بودند، برنامه‌نویسی بلد بودم ولی قبل اون دوره، هیچوقت به این که مهندس هوش مصنوعی بشم فکر نکرده بودم. انگیزه اصلی برای مطالعه هوش مصنوعی رو یک سریال تلویزیونی به نام مظنون (Person of Interest) به من داد که به نوعی داشت آثار واقعی هوش مصنوعی بر زندگی بشر رو به تصویر می‌کشید.

اواخر ۲۰۲۱ و اوایل ۲۰۲۲ بود که مفهوم «هوش مصنوعی مولد» و «هنر تولیدشده توسط هوش مصنوعی» رو شناختم و همونطوری که می‌تونی حدس بزنی، عاشقش شدم 😁 به همین خاطر هم مطالعاتم جدی‌تر شدند و سعی کردم مدل خودم رو در قالب یک استارتاپ توسعه بدم تا بتونم اون چیزی که در ذهن دارم رو تولید کنم.

در حال حاضر روی مدل متن به تصویری به اسم Mann-E کار می‌کنی. می‌تونی یکم در موردش توضیح بدی و بگی چطور کار می‌کنه؟

مانی (که در بلاگم توضیح دادم یک جورایی بازی کردن با اسم مانی بوده، یک نام مردانه فارسی که البته اشاره‌ای هم به رهبر روحانی دوران ساسانی به همین نام – که نقاش هم بوده – داره) یک مدل Diffusion محسوب میشه. این به این معنیه که اول یک فضای مبهم (مثل برفک تلویزیون) درست می‌کنه و شروع می‌کنه به توسعه دادن اون تصویر که همزمان با مدلی مثل CLIP هم داره چک میشه که آیا درست داره پیش میره یا خیر. در نهایت هم تصویر تولید شده رو به کاربر نشان میده.

هدف اصلی توسعه مانی ساده‌ست، من نمی‌خوام مردم ایده‌ها و احساسات هنرمندانه‌شون رو در ذهنشون نگه دارند. ما در حال حاضر در دنیای «سیل اطلاعات» زندگی می‌کنیم. ذهن‌های ما هرلحظه با دنیایی از اطلاعات روبرو میشن و من باور دارم که داشتن ابزارهای هوش مصنوعی که کمکمون کنند تا افکار و ایده‌هامون رو در قالب عکس و نقاشی داشته باشیم، می‌تونه کمی به آرامشمان کمک کنه.

اگر دوست دارید بدونید چطور می‌تونید از مانی استفاده کنید، می‌تونید به گیتهاب من مراجعه کنید. یک دفترچه یادداشت جوپیتر اونجا هست که می‌تونه به Google Colab وارد بشه. حجم زیادی از کد هم از دید کاربر مخفی شده که حسی مشابه Midjourney یا Dall-E داشته باشه.

تو وبلاگت اشاره کردی که مدل بر مبنای Stable Diffusion ساخته شده. چه فناوری‌هایی برای این هوش مصنوعی استفاده کردی؟

این چیزیه که من بهش میگم «سوال مورد علاقه‌م». می‌تونم ساعت‌ها در مورد فناوری‌هایی که استفاده کردم، صحبت کنم. اول بذارید یک تاریخچه‌ای براتون بگم. وقتی اکثر تولیدکنندگان تصویر خوب «آزاد» نبودند (در مصاحبه گفتم free و ظاهرا یادم رفته مشخص کنم free as in freedom) تنها پایه و مبنای خوب برای یک تولیدکننده اثر هنری با کمک هوش مصنوعی VQGAN بود. یادمه که اگر نتایجش رو با CLIP ترکیب می‌کردی می‌تونست نتایج خوبی ارائه بده. در واقع این یک بازی انکودر-دیکودر بین دوتا مدل هوش مصنوعی بود.

ولی به قدر کافی خوشحال‌کننده نبود، مخصوصا این که midjourney در همون نسخه‌ها هم تصاویری تولید می‌کرد که انگار همین الان از ذهن یک هنرمند چیره‌دست بیرون آمده. پس من چه کردم؟ شخصا به این فکر بودم که چه اتفاقی می‌افتاد اگر یک نسخه متن‌باز از Midjourney داشتیم؟ و همزمان افرادی در شرکت Stability AI هم فکر مشابهی داشتند. وقتی انتشار Sable Diffusion رو اعلام کردند، من واقعا خوشحال شده بودم. کانسپت رو واقعا دوست داشتم با خودم گفتم که این به درد پروژه من هم میخوره! اینجا دقیقا جایی بود که من رفتم هرچی مقاله و تحقیق در مورد Stable Diffusion بود رو خوندم. این برای من یک دنیا ارزش داشت، چون بالاخره یک مدل تولید تصویر بسیار خوب داشت منتشر می‌شد.

این Stable Diffusion فناوری ابتدایی من بود. بی‌نهایت دوستش داشتم. همیشه تلاش می‌کردم بهترین نتایج رو ازش بگیرم. از prompt engineering صرف بگیر تا نوشتن کد‌هایی که بتونه برای من نتایج بهتری ازش بگیره. در ماه‌هایی که از انتشار نسخه اولیه‌ش گذشت، دو تا اتفاق خیلی بزرگ افتاد. اول این که Dream Booth برای Stable Diffusion ریلیز شد ( و صادقانه بخوام بگم، فاین تیون کردن Stable Diffusion رو به شدت ساده کرده) و همزمان RunwayML هم ورژن ۱.۵ از Stable Diffusion رو منتشر کرد. من مواد اولیه اصلی برای ساخت Midjourney متن‌باز رو داشتم!

بخوام خلاصه بگم: هسته اصلی Stable Diffusion ئه، از چک‌پوینت‌های نسخه ۱.۵ ای که runwayml ساخته استفاده کردم و تیون/ترین کردن با Dream Booth انجام شده. اینا Mann-E رو ممکن کردند. همچنین زبان‌های مورد استفاده هم باید بگم که عمدتا از پایتون استفاده کردم و کمی هم کد روبی برای توسعه وب نوشتم. و این تمام چیزیه که من استفاده کردم.

چه تفاوتی با Dall-E, Open Journey و باقی مدل‌ها داره؟

این سوال سختیه، بخصوص که در طول سال گذشته هزاران مدل با تکنیک‌های Textual Inversion و Dream Booth منتشر شدند. ولی اگر بخوام خلاصه بگم که چه فرقی با Dall-E داره، باید بگم که مانی به اون اندازه گرون نیست. برای استفاده از مانی، فقط کافیه که Google Colab رو راه‌ بندازید، نوت‌بوک رو واردش کنید و تمام! می‌تونید بی‌نهایت تصویر باهاش بسازید. این رو با Dall-E مقایسه کنید که به شما ۵۰ تا تصویر رایگان می‌ده و بعدش باید هزینه پرداخت کنید (که البته به نظرم مدل درآمدی بدی نیست).

ولی وقتی بحث به SD و Open Journey می‌رسه، باید بگم که من همیشه از بزرگترین طرفدارای این مدلا بودم و همیشه حس می‌کردم یه چیزی اونجا درست نیست (بخصوص با SD خام). برای این مدل‌ها، این که نتایج پرت و پلا و بی‌ربط تولید کنند چیز عجیبی نیست. پس چه کار می‌تونستم بکنم؟ حدس می‌زدم بهتره سعی کنم مدل‌های خوب رو با هم ترکیب کنم. الان می‌تونم مدعی بشم که مانی، در واقع یک هوش مصنوعی چندمدلی محسوب میشه که در حال حاضر توضیحش یکم سخته، ولی فکر کنم مقاله‌ای به زودی در موردش منتشر خواهم کرد.

اون مدل‌ها برای نقاشی، طراحی، هنر مفهومی، استایل آنالوگ، دابل اکسپوژر و … بودند. با یک چک‌پوینت و کمی prompt engineering الان می‌تونید نتایج بسیار خوبی از مدل دریافت کنید.

روی مدلی به نام Open Journey کار می‌کردی ولی اسمشو عوض کردی. می‌تونی کمی در موردش بگی؟

مانی اول کار، اسم مدل نبود؛ بلکه اسم استارتاپی بود که در تابستان ۲۰۲۲ برای همین کار راه انداخته بودم. اسم مدل Open Journey بود که اشاره به Open Source Midjourney داشت. بعدا، فهمیدم که یک نفر از تیم میدجرنی از تیم prompthero خواسته که اسم مدلشون (که فکر کنم چیزی مثل midjourney-v4-style-stable-diffusion یا چنین چیزی بود) رو عوض کنند و اون‌ها (یعنی prompthero) هم اسم مدل رو به OpenJourney تغییر دادند. من ازشون درخواست کردم که اسم مدل رو عوض کنند ولی از اونجایی که ترجیحم این بود که اون استارتاپ رو در اون برهه زمانی متوقف کنم، اسم مدل رو به مانی تغییر دادم.

و البته یک اتفاق خوشحال‌کننده هم افتاد. یک نفر لینک قدیمی به مدل من (که هنوز اسم رو Open Journey درج کرده بود) رو در هکرنیوز پست کرده بود و وبسایت من هم از لحاظ تعداد بازدیدکننده ترکید. من اون صفحه رو به صفحه درست، ری‌دایرکت کردم و فکر کنم این «ناخواسته‌ترین دیده‌شدن»ی بود که من می‌تونستم از یک پروژه متن‌باز بگیرم.

فکر می‌کنی آینده هوش مصنوعی چطوریه؟ حرف و حدیث در مورد موضوع خیلی زیاده و اکثرا ریشه در محصولات شرکت OpenAI مثل ChatGPT داره. اتفاق بعدی چیه؟

باور دارم که هوش مصنوعی آینده‌ست. برخلاف چیزی که سال ۲۰۲۱ اومد و یه فازی ساخت و رفت (و بله، منظورم متاورس زاکربرگه). هوش مصنوعی واقعی و آینده‌داره. من دارم به چشم می‌بینم که افراد زیادی از این ابزارها برای تولید پست‌های بلاگ، کپی‌رایتینگ، تولید شعار برای شرکت و استارتاپ، تولید آیکون و تصویر شاخص و حتی تولید کد استفاده می‌کنند. این خیلیه، بخصوص با وجود ابزارهایی مثل GPT-3 یا ChatGPT حتی می‌تونه رایج‌تر هم بشه. از طرف دیگر قضیه هم که بخواهیم نگاه کنیم، ابزارهای متن‌بازی مثل BLOOM, BLOOMZ, Flan-T5, GPT-Neo و … رو داریم. افراد می‌تونند این مدل‌ها و API رو متناسب با نیازهای خودشون، تغییر بدند.

و باور دارم که ابزارهای هوش مصنوعی ما را به جهانی هل می‌دهند که مردم در آن هوشمندانه‌تر کار می‌کنند، نه سخت‌تر. می‌دونی، تو می‌تونی شونزده ساعت از بیست و چهار ساعت شبانه روز رو صرف توسعه یه کمپوننت تو پروژه ری‌اکتیت کنی، درسته؟ این خیلی خوبه که شغلت و کاری که می‌کنی رو دوست داره ولی حدس من اینه که این ماجرا برای کارفرما یا سرمایه‌گذار هیچ اهمیتی نداره، بخصوص وقتی می‌فهمن که با ۱۶ دقیقه prompt engineering می‌تونستی همون نتیجه رو از GPT-3 با کمی ویرایش کد بگیری. برای من، این یک دنیای بهتره.

در پایان هم از تو، الکساندر؛ تشکر می‌کنم که اومدی سراغم.

سخن آخر

سالها پیش دوستانی در وبسایت لینوکس سیزن با من مصاحبه‌ای انجام دادند که از اینجا در دسترسه. اما خب این یکی مصاحبه، برای من پراهمیت‌تر بود، چرا که فکر کنم تنها کسی هستم که در ایران، با جدیت روی پروژه‌های Generative AI (هوش مصنوعی مولد) به صورت آزاد/متن‌باز کار می‌کنه و خب حیف بود که الان که موقعشه، منتشرش نکنم.

خلاصه که ازتون ممنونم بابت وقتی که گذاشتید و خوندید. اگر به چنین مطالبی علاقمندید، می‌تونید من رو در ویرگول هم دنبال کنید و اونجا هم مطالب مشابهی رو مطالعه کنید. ممنونم بابت وقتی که گذاشتید و خوندید.

Share

رفتار انجمن اوبونتو مقابل یک پروژه آزاد (یک انتقاد از عملکرد مدیریت انجمن اوبونتو)

مدتی بود که دوست نداشتم مطلبی بنویسم اما خب الان، مجبورم که این بلاگ رو پیرامون رفتاری که دوستان مدیر در انجمن اوبونتو ایران داشتند، مکتوب کنم. قضیه از اونجایی شروع میشه که کلی بحث در این فروم شروع شد. نخستین بحث برمی‌گرده به تاپیکی که من درش سوال کردم «چرا دبیان؟» و خب می‌تونید از اینجا بخونیدش 🙂

یک سری شوخی اینجا شد، اما بعد از مدتی بحث و بررسی در فروم با تعدادی از دوستان – که همگی از نظرم نوجوانان و جوانان باهوش و مستعدی هستند – تصمیم بر این شد که پروژه جبیر (+،+ و +) رو احیاء کنم. البته انتظار برخورد جالبی از سمت مدیریت نداشتم (با توجه به این تجربه) ولی خب اول قضیه، کار نسبتا خوب پیش رفت. کلی بحث و بررسی سر معماری ARM شد، در مورد x86 شد، حتی در مورد دیزاین وبسایت، لوگو و … شد. در نتیجه چه اتفاقی افتاد؟ این که من وبسایت پروژه جبیر رو احیا کردم 🙂 خیلی جدی هم در مورد محصولات مبتنی بر نرم‌افزار آزادی که می‌خواستم در این پروژه داشته باشم بحث شد، عمده بحث هم همین نوجوانانی که ازشون صحبت به میان میاد، پیش می‌بردند و من عملا نظاره‌گر بودم.

خلاصه این که دو تا تاپیک با موضوعات یکی «چرا دبیان» (که عمده بحثش پیرامون این که چرا دبیان گزینه خوبیه و بخش کمیش چرا ARM خوبه) ایجاد کردم که ترجمه فارسی یکی از پست‌های پروژه جبیر بود. در این تاپیک به طور خاص اصلا از پروژه جبیر، صحبتی به میان نیامد.

تاپیک دوم هم در مورد اهمیت معماری x86 در ساخت یک پروژه توزیع لینوکس بود و باز هم آنطور که باید و شاید، اسمی از پروژه نیامد. اما خب ناگهان دیدم که پست‌ها همه حذف شدند و این اخطار هم دریافت شده:

و حالا من پست مرتبط با «قوانین و خط مشی» انجمن اوبونتو رو بررسی کردم، تنها دو بند هستند که به «پروژه» اشاره دارند و هیچ کدام به طور خاص، به پروژه جبیر اشاره نکردند.

اولین بند اینه:

۳. شما توافق میکنید که هیچ‌گونه ارسال هرزنامه، انبوه‌ارسال، تبلیغات، نامه‌های زنجیروار، طرح و برنامه‌های شرکتهای هرمی و درخواست‌های نامربوط و نامعقول، بصورت خصوصی یا عمومی نخواهید داشت.

و البته دومیش این:

. انجمن‌های فارسی اوبونتو از پذیرش هر گونه عنوانی که به هر نحوی کاربران را به استفاده از نرم‌افزارهای غیرآزاد مایل نماید معذور است و حق حذف، قفل، انتقال یا ویرایش چنین ارسال‌هایی را برای خود محفوظ می‌داند. مسلما انواع مقایسه بین نرم‌افزارهای آزاد و غیرآزاد شامل این بند نمی‌شود.

که مورد دوم، حتی قانون هم نیست بلکه در بخش «اخطارات و الزامات» قرار گرفته، یعنی در شرایط خاصی امکان نقضش هست (که خودشون توضیح دادند، مثل زمانی که شما ۱. دارید مقایسه می‌کنید و ۲. آلترناتیوی برای اون نرم‌افزار نیست.

حقیقتش رو بخواهید، بروز چنین رفتاری از انجمنی که شاید الان «تنها هاب نرم‌افزار آزاد در وب» به حساب میاد، تا حد خیلی زیادی شرم‌آوره و جالب نیست، دیگه خود دانید 🙂

Share

نصب Phosh روی دبیان

گنوم، چندسال اخیر رو در حال بهبود تجربه کاربریش روی دستگاه‌هایی مثل گوشی‌های همراه و همچنین تبلت‌هاست. در کل، داره برای یک انقلاب در صفحات لمسی آماده میشه. حالا، یک رابط کاربری جالب به اسم Phosh (مخففی برای Phone Shell) ارائه کرده که روی دبیان (بله، حتی دسکتاپ!) قابل نصب و اجراست.

نماگرفت زیر، نماگرفتی از صفحه قفل این رابط کاربریه:

و خب همونطوری که می‌بینید، کار تمیز و نسبتا زیباییه. حالا سوال اینه چطور نصبش کنیم؟ در ادامه مطلب مفصلا توضیح میدم 🙂

نصب قدم به قدم Phosh روی دبیان

گام اول: نصب دبیان

توجه داشته باشید که دبیان مد نظر من اینجا، دبیانیه که شما روی پردازنده‌های x86 نصب می‌کنید. اگر قراره این دبیان روی رزبری پای باشه، یا سیستم شخصی شما صفحه لمسی داره، می‌تونید این قسمت رو نادیده بگیرید. اما من نصب رو روی یک ماشین مجازی با کمک Virtual Box انجام دادم. آموزش نصب دبیان، در اینترنت زیاد پیدا میشه؛ فلذا اینجا حرفی از آموزش نصب به میان نمیارم. فقط حواستون باشه نسخه Net Install دبیان رو دانلود و نصب کنید که چیز اضافه‌ای نداشته باشیم. برای دانلود دبیان هم می‌تونید به وبسایت دبیان مراجعه کنید و آخرین ISO مورد نظر رو بگیرید.

گام دوم: قبل از نصب Phosh چه کنیم؟

خب اولین کاری که قبل از نصب Phosh کنید اینه که با خودتون یک فنجان قهوه یا نوشیدنی خنک داشته باشید چون پروسه نصب ممکنه شما رو خسته و تشنه کنه. بعد از اون، بد نیست که سیستم رو بروزرسانی کنید. بعد از بروزرسانی سیستم‌عامل، نوبتی هم باشه نوبت اینه که مستقیم بریم سر نصب Phosh. اینجا هم جا داره نکته مهم رو متذکر بشم که من phosh رو از مخازن نصب می‌کنم تا صرفا کنجکاوی رفع شده باشه وگرنه روش درست‌تر نصب phosh نصب از کد منبعه (حداقل اگر روی سیستم x86 و به قصد توسعه نصب می‌کنید).

گام سوم: نصب و راه‌اندازی Phosh

خب برای نصب کافیه که دستورات زیر رو اجرا کنیم:

sudo apt install phosh-core

و اگر می‌خواهید Phosh شما مناسب تبلت باشه:

sudo apt install phosh-tablet

و اگر می‌خواهید نسخه کامل Phosh رو نصب کنید، کافیه که دستور رو به این شکل تغییر بدید:

sudo apt install phosh-full

و بعد از نصب حدود یک گیگابایت بسته‌های نرم‌افزاری، کل میزکار گنوم مخصوص صفحات لمسی یا همون Phosh برای شما نصب خواهد شد. پس از نصب، کافیه که اول سرویسش رو فعال و سپس راه‌اندازی کنیم:

sudo systemctl enable phosh
sudo systemctl start phosh

سپس، صفحه قفل (که بالاتر عکسش رو قرار دادم) و بعد از اون، صفحه ورود رمز به شما نمایش داده میشه.

پس از ورود رمز، وارد صفحه منوی اصلی می‌شیم که از اونجا می‌تونیم به نرم‌افزارها و ابزارهای نصب شده روی سیستم دسترسی داشته باشیم:

خب، حالا با خیال راحت می‌تونیم از Phosh استفاده کنیم و لذت ببریم 😁

نکات مهم

از اونجایی که Phosh نرم‌افزار نوپا و نسبتا جدیدیه، لازمه چند نکته مهم رو در موردش متذکر بشم:

  • نسخه خاصی ازش در مخازن دبیان پایدار موجوده که خب برای یک تست دم دستی و ویرچوال‌باکسی، بهترین گزینه بود (حداقل برای من) و خب قاعدتا روی مخازن تستینگ و ناپایدار هم قرارش دادند. موقع نصب، مراقب باشید تا به ضررتون نشه 😁 ترجیحا نصب رو روی یک ماشین مجازی انجام بدید.
  • این میزکار خاص، برای صفحات لمسی خیلی بهینه شده و استفاده ازش با ماوس و کی‌برد تا حد زیادی سخته. اگر صفحه لمسی دارید که می‌تونید به سیستمتون وصلش کنید، احتمالا تجربه کاربری بهتری داشته باشید.
  • بعضی نرم‌افزارها اندازه‌شون برای من مشکل داشت (که احتمالا برمی‌گرده به ویرچوال باکس). اگر در جای دیگری امتحان بشه شاید اندازه صفحه و برنامه‌ها، مناسب باشه.

کدوم توزیع‌ها از Phosh پشتیبانی می‌کنند؟

این هم سوال مهمیه، تا جایی که دیدم PostmarketOS (که برمبنای آلپاین ساخته شده) و همچنین Mobian (که برپایه دبیانه) از این میزکار (یا بهتر بگم پوسته) پشتیبانی می‌کنند. در مورد سایر توزیع‌ها/سیستم‌عامل‌هایی که ممکنه گنوم رو اجرا کنند، ایده‌ای ندارم.

جمع‌بندی

این بلاگ اصلا قرار نبود نوشته شه، ولی امروز از سر خستگی (دقیقا خستگی 😂) جستجو کردم ببینم Phosh چطور می‌تونه روی دبیان دسکتاپ نصب بشه. امتحانش کردم و به نظرم پروژه تمیز، باحال و آینده‌داری اومد. حالا هم تستش کردم و هم یک سری ایده‌ اومد به ذهنم. در آینده، احتمالا بیشتر با Phosh کار کنم و در موردش بنویسم. در آخر هم بابت وقتی که صرف کردید و این مطلب رو خوندید، ازتون تشکر می‌کنم.

Share

[آرشیو مطالب قدیمی] : مصاحبه با محمدرضا حقیری ، مدیر پروژه جبیر

پروزه جبیر ، پروژه ای نو پاست که هدف آن تهیه یک سیستم عامل مناسب برای آموزش لینوکس به کاربران است. پس از بحث با آقای حقیری موضوع مصاحبه و درج آن در سایت برای معرفی پروژه پیش آمد و قرار شد من سوالاتی که حدس می زنم یک کاربر ممکن است در مورد این سیستم عامل داشته باشد را بپرسم و ایشان جواب ها را فرستادند. در ادامه می توانید این مصاحبه را بخوانید.

خودتون رو برای دوستان معرفی کنید.

سلام :) . محمدرضا حقیری هستم متولد نهم خرداد ماه ۱۳۷۵ در شهر تهران و اکنون ساکن بندرعباس. در حال حاضر در دوره متوسطه مشغول تحصیل هستم. از جمله مقامات و رتبه هایی هم که کسب کردم ، میتونم به رتبه سوم رباتیک مدارس راهنمایی استان تهران ، رتبه دوم تولید محتوای آموزشی (نرم افزار) در استان تهران ، رتبه اول مسابقات گرافیک رایانه استان هرمزگان و رتبه ۶۴ المپیاد کامپیوتر کشوری. همچنین طرح سیستم عامل جبیر هم رتبه ۱۲ کشوری جشنواره جوان خوارزمی رو کسب کرده :)

از کی شروع به فعالیت کردید؟

از سال ۱۳۸۹ به فکر طراحی سیستم عامل بودم. البته اون زمان قصد داشتم همه چیز رو خودم بنویسم. ولی با Remastersys آشنایی پیدا کردم اما چون اینترنت پرسرعتی نداشتم ترجیح دادم توزیع لینوکسی رو روی ماشین مجازی پرورش بدم و ازش خروجی بگیرم (ویرچوال باکس چنین کاری رو میکنه) و بعد اسمش رو prp-e خالی گذاشتم. البته prp-e مخفف اسم کلوپ رباتیک مدرسه راهنماییمون بود (پرشیا رایان پرداز شرق). و در سال ۱۳۹۰ که همکار جدیدی در پروژه پیدا شده بود و تیم «ایران هکینتاش» رو تشکیل دادیم ، این توزیع رو پرورش دادیم و خروجی ISO رو با Remastersys تهیه کردیم. اواخر ۹۰ بود که IranHackintoshOS رو بین خودمون رد و بدل کردیم :). کمی کار اون موقع سخت بود چون که دو نفر بودیم و اطلاعات لینوکسی متوسطی داشتیم. اما اینکه توزیعی رو ایجاد کرده بودیم که ویژگی هایی از سیستم عامل مک به ارث برده باشه. اما در نسخه ۱ که به «جبیر او اس» مشهور هست ، سعی کردیم یک توزیع همه جانبه تهیه کنیم .

هدف اصلی پروژه چیست؟

یک سیستم عامل عام منظوره که تمرکز خاصی رو دسکتاپ و کاربران تازه کار داشته باشه. یعنی کاربران بتونند بعد از نصب و کار روی این سیستم عامل بتونند به راحتی روی سایر سیستم عاملها(حتی مک یا ویندوز یا BSD ها و …) سوییچ کنند.

تیم دارید؟ چند نفر هستند؟

بله. تیم ۳ نفره متشکل از من (محمدرضا حقیری) ، رضا باقرزاده و محمد اسماعیلی.

الان در چه وضعیتی هستید؟

بستگی داره منظورت چی باشه :) . خب وقتی از «وضعیت» سوال به میون میاد کمی میشه گفت که وضعیت تیم ، که خدا رو شکر خوبه. وضعیت مالی  و … هم در حد مطلوبی هست که بتونه یک Foundation کوچک رو زنده و سر پا نگه داره.

تا حالا چند تا نسخه منتشر کردین و تو هر کدوم جه پیشرفت هایی بوده؟

نسخه ۱ — ۲۵ فروردین ۹۱ — ویژگی خاصی نداشت.
نسخه ۲ — شهریور ۹۱ — میزکار Legendary UI رو در خود داشت.
نسخه ۳ — آبان ۹۱ — اولین توزیعی که به طور رسمی مبتنی بر گنوم ۳.۶ بود (قبل از Ubuntu GNOME Remix منتشر شد).

چرا جبیر رو با میزکار های مختلف منتشر می کنید و روی یه میزکار تمرکز نمی کنید؟

برای اینکه دوست داریم همه ازش استفاده کنند. مثلا شما توزیعی مثل چاکرا رو ببینید ، حتی الان فقط به ۶۴ بیت محدود شده! این در صورتی هست که جبیر فقط در ۳۲ بیت منتشر میشه و امکان اجرا روی همه سیستم ها رو داره.

چرا یه میزکار برای جبیر نمی سازید و از گنوم شل و xfce و بقیه میزکار ها استفاده می کنید؟

چون توسعه میزکار سخت و هزینه بر و همچنین کار بر هست. مثلا KDE از سال تولد من (۱۹۹۶) متولد شده و الان ۱۷ سال هست که داره توسعه داده میشه :)

خیلی از منتقدان شما ازتون این سوال رو می پرسند که چرا روی یه توزیع مثل اوبونتو کار نمی کنید و یه سیستم عامل جدید ساختین. جواب شما به این دوستان چیه؟

خب این رو از حرفهای قبلی من میشه برداشت کرد. برای اینکه این توزیع نمونه ای هست که کل کامپیوتر -علی الخصوص لینوکس و یونیکس – رو به کاربر آموزش میده .

نظرتون در مورد توزیع های ایرانی مثل آریویس چیه؟

همه توزیع های ایرانی خوب هستند. مخصوصا پارسیکس ، آریوس و زمین. البته پارسیکس و پارسیدورا تقریبا میشه گفت که روند توسعشون خیلی کند هست (مطلبی در وبلاگم هست در موردشون). ولی آریوس که تقریبا همزمان با مینت و زمین هم که توزیع نسبتا مستقل هست خوب و کارامد هستند. گفتم کارامد! راستی کارامد لینوکس هم خوب بود. با این اوصاف هزاران سیستم عامل ایرانی قبل از «قاصدک» بودند ولی نمیدونم چرا عنوان «اولین سیستم عامل ایرانی» رو به خودشون نسبت دادن :))

چرا کاربر باید اوبونتو یا دیگر توزیع های لینوکس رو رها کنه و بیاد سمت جبیر؟

فکر کنم به اندازه کافی روی این مورد در بالا توضیح دادم :)

چه چیز جدیدی رو تصمیم دارید توی جبیر پیاده سازی کنید یا که پیاده سازی کردید , تا منحصر به فرد بشه؟

اول از همه لجندری یو آی ، بعد از اون پروژه های EasyShell و JetGet که اولی یک شل یونیکس و دومی یک رابط متنی برای همه مدیر بسته های یونیکس و لینوکس هست. تا الان Legendary UI پیاده سازی شده.

در مورد بهینه سازی سیستم عامل برای صفحه های لمسی چه کار هایی انجام شده یا انجام خواهد شد؟

Legendary UI گام اول بود تا فضای خالی زیادی رو دسکتاپ ایجاد بشه. بعد از اون روی Plasma Active که شرکت Basyscom و KDE مشترکا منتشرش کردند رو انتخاب کردیم.

فکر نمی کنید جبیر کمی نیاز به تبلیغ داره تا بین کاربران شناخته بشه؟به نظر میرسه آریوس تو این زمینه بهتر از شما نیست؟

 خب آریوس قدیمی تر هست. همچنین در دایرکتوری دیستروواچ موجوده. توزیع های نوپا ابتدا کمی با مقاومت جوامع ، بعد از مدتی کم توجهی و در نهایت توجه آنها مواجه میشند. حتی اگر در فرومهای اوپن سوزه و اوبونتو بچرخید متوجه خواهید شد همه جا همینه.

اگه نکته یا حرفی با خوانندگان دارید بگید.

نکته یا حرف خاصی ندارم :) با تشکر  آرزوی توفیق روز افزون برای همه :)

پیوندهای مرتبط

Share

نصب کتابخانه tensorflow روی Raspberry Pi

حدود بهمن یا اسفند سال ۱۳۹۹ بود که من، یک عدد رزبری پای ۴ مدل B (لینک) خریداری کردم که باهاش یه سری ایده رو عملی کنم. از وقتی که این دستگاه رو خریدم، مدت زیادی تقریبا گذشته اما خب چند هفته اخیر، شدیدا با این دستگاه در حال کشتی گرفتن و تست ایده‌های مختلف هستم. یکی از ایده‌های من پروژه‌ای بود که تا حد زیادی به هوش مصنوعی (و بخصوص tensorflow) نیازمند بود. مشکلی که داشتم این بود که در خود مخازن PyPi ای که روی رزبری پای در دسترسه، هیچ ساخت درستی از tensorflow وجود نداره.

اما خب، نمیشه در دنیای تِک ناامید شد؛ به همین خاطر دنبال راهکار و راه حلی گشتم که بتونم تنسرفلو رو روی رزبری پای داشته باشم. یکم سخت‌تر از حالت عادی (که استفاده از pip بود) شد اما ارزشش رو داشت. چون تونستم بدون مشکل مدلی که مدنظر داشتم رو لود و استفاده کنم. همچنین لازمه ذکر کنم که در این مطلب قراره یاد بگیریم چطور خود تنسرفلو رو نصب کنیم و به TFLite کاری نداریم.

رزبری پای چیه؟

رزبری پای (Raspberry Pi) یک کامپیوتر تک‌برد (SBC یا Single Board Computet) محسوب می‌شه که توسط یک بنیاد غیرانتفاعی به همین اسم در بریتانیا طراحی شده (البته تولیدش مثل عمده محصولات دیگر، در کشور چین انجام میشه). این بردها معمولا یک پردازنده ARM دارند و می‌شه روی اونها سیستم‌عامل نصب کرد. خیلی‌هاشون هم ورودی/خروجی عام‌منظوره (General Purpose Input/Output) یا همون GPIO دارند که می‌تونن رابطی بین این کامپیوتر و قطعات الکترونیکی دیگر باشند.

این کامپیوترهای کوچک – که در ابعاد یک کارت اعتباری ساخته شدند – اسباب‌بازی خوبی برای برنامه‌نویسان و مهندسین کامپیوتر به شمار میان. بسیاری از متخصصین و علاقمندان از رزبری پای استفاده می‌کنن تا ایده‌ها و پروژه‌هاشون رو پیاده‌سازی کنن. البته لازم به ذکره که خیلی‌ها هم حتی محصولاتشون رو برپایه رزبری‌پای توسعه دادند (پس اگر دوست داشتید یکی تهیه کنید و باهاش بازی کنید، درنگ نکنید 😁)

تنسرفلو چیه؟

از اونجایی که این مطلب، در مورد نصب Tensorflow روی رزبری پای بود، لازمه که کمی هم در مورد تنسرفلو توضیح داده بشه. تنسرفلو یک کتابخونه نرم‌افزاری آزاد و متن‌بازه که توسط تیم Google Brain توسعه‌ داده میشه. این کتابخونه، به ما اجازه میده که پروژه‌ها و پروسه‌های یادگیری ماشین، هوش مصنوعی، یادگیری عمیق، استنباط آماری و … تا توسعه شبکه‌های عصبی مصنوعی رو انجام بدیم. به خاطر پشتیبانی گوگل از این کتابخونه، به یکی از محبوب‌ترین و پراستفاده‌ترین کتابخونه‌های هوش مصنوعی تبدیل شده (مثلا در پروژه خودران، من از این کتابخونه استفاده کرده بودم).

اما یک مشکل بزرگی با نصب تنسرفلو روی رزبری پای مواجه هستیم. مشکل اینجاست که وقتی دستور روتین pip برای نصب تنسرفلو رو بزنیم، اتفاق خیلی خاصی رخ نمی‌ده، جز این که یک ارور مبنی بر پیدا نشدن این کتابخونه در مخازن  PyPi متعلق به پلتفرم ما نشون داده میشه. پس باید چی کار کنیم؟ خب در ادامه قراره که همین داستان رو بررسی کنیم و به نتیجه درستی برسیم.

نصب Tensorflow روی Raspberry Pi

قبل از هرچیزی باید بگم که من این پروسه رو روی Raspberry Pi 4 Model B (با رم ۲ گیگابایت) و سیستم عامل Raspberry Pi OS نسخه Bullseye (بله درست حدس زدید، سیستم‌عامل رزبری پای دبیانه 😁 و صدالبته که می‌تونید توزیع‌های دیگری هم روش نصب کنید) و ویرایش ۶۴ بیتی طی کردم. بسته به مدل رزبری شما و سیستم‌عاملتون، این پروسه می‌تونه متفاوت باشه.

نصب نرم‌افزارهای پایه

ما برای این که بتونیم تنسرفلو رو نصب کنیم، نیاز به نصب تعداد زیادی نرم‌افزار روی خود سیستم‌عامل داریم. به نظر بهتره که ابتدا، لیست بسته‌های مخازن رو بروزرسانی کنیم:

sudo apt update

و صدالبته بهتره که خود سیستم‌عامل هم بروزرسانی‌های آخرش رو دریافت و نصب کنه:

sudo apt full-upgrade

پس از این که این مراحل انجام شد، تعداد زیادی نرم‌افزار رو به این شکل نصب می‌کنیم:

sudo apt install gfortran libhdf5-dev libc-ares-dev libeigen3-dev libatlas-base-dev libopenblas-dev libblas-dev liblapack-dev

عمده این نرم‌افزارها رو بر اساس پیام‌های خطایی که دریافت می‌کردم پیدا کردم، چرا که وقتی شما روی سیستم دسکتاپ یا لپتاپ خودتون تنسرفلو نصب می‌کنید، بسیاری از این‌ها (متناسب با معماری پردازنده) پیش‌تر نصب شدند اما سیستم‌عامل‌هایی که روی رزبری نصب می‌کنیم چنین حالتی ندارند. بهرحال، همه نرم‌افزارهای پایه‌ای که نیازه از مخزن دبیان نصب بشه، در این دستور موجوده (طبیعتا اگر نیاز به بسته دیگری باشه بعدا این مطلب ویرایش میشه)

نصب و بروزرسانی بسته های پایتونی

خب ما تعدادی پیش‌نیاز پایتونی هم داریم (که این‌ها رو اکثرا حتی در وبسایت تنسرفلو هم می‌شه پیدا کرد) که با دستورات زیر نصبشون می‌کنیم:

pip3 install pybind11
pip3 install Cython==0.29.21
pip3 install h5py==2.10.0

و سپس بسته setuptools رو هم بروزرسانی می‌کنیم:

pip3 install --upgrade setuptools

و این یکی رو هم نصب می‌کنیم (چرا که باید فایل تنسرفلو رو با این بزرگوار دانلود کنیم)

pip3 install gdown

دانلود و نصب Tensorflow

خب ابتدا به کمک gdown فایل wheel (فایل‌های wheel فایل‌هایی هستند که pip می‌فهمه باید نصبشون کنه) مربوط به نسخه مورد نظر تنسرفلو رو دانلود می‌کنیم:

gdown https://drive.google.com/file/d/1YpxNubmEL_4EgTrVMu-kYyzAbtyLis29

توجه کنید که اگر این دستور کار نکرد هم جای نگرانی نیست، می‌تونید این لینک رو باز کنید و فایل رو خودتون دانلود کنید.

سپس کافیه که با اجرای این دستور:

pip3 install <TENSORFLOW WHL FILE>.whl

نصب رو انجام بدید.

ضمنا، از اونجایی که ممکنه بعدتر نسخه‌ها تغییر کنن، بهتره که این صفحه رو هم هر چند وقت یه بار چک کنید تا اگر نیاز بود نسخه تنسرفلو رو تغییر بدید، فایل مربوطه رو دانلود کنید.

جمع‌بندی

مدتهای زیادی میشه که دوست دارم در مورد پروژه‌هایی که در حوزه «اینترنت چیزها» یا همون IoT انجام میدم هم بنویسم. اما متاسفانه پروژه‌های سخت‌افزاری، وقت زیادی از آدم می‌گیرن و وقتی وقت آزاد زیادی نداشته باشید، معمولا به پروژه‌های سخت‌افزاریتون هم آنچنان نمی‌تونید رسیدگی کنید. به همین خاطر مدتی میشه که در تلاشم تا پروژه‌های شخصی و صدالبته کاریم در حوزه بینایی ماشین رو با IoT ترکیب کنم و به این شکل این حوزه رو هم وارد کارهای روتین و اصلیم کنم که وقت هم همیشه براشون باشه 😁

تست چند پروژه بینایی ماشین روی Raspberry Pi شروعی برای این دوران از زندگی منه. راستی، اگر دوست دارید نقشه راه بینایی ماشین رو داشته باشید می‌تونید بیایید اینجا، اگر دنبال ایده برای پروژه‌ها هستید هم اینجا رو بخونید. حتی می‌تونید به ما در جامعه بینایی ماشین هم ملحق بشید و اشتراک تجربه و دانش کنید.

در پایان، ضمن تشکر از این که وقت گذاشتید و این مطلب رو خوندید، باید بگم که هنوز می‌تونید من رو به یک فنجان قهوه مهمان کنید 🙂

Share

ایده هایی برای پروژه های بینایی ماشین

چندی پیش، در مورد پیش‌نیازهای یادگیری بینایی ماشین در همین وبلاگ نوشته بودم (لینک) و بعد از اون هم در مطلبی در ویرگول، در مورد این که چرا موجودیتی به اسم «جامعه بینایی ماشین» رو راه انداختم (لینک) صحبت کردم. پس از انجام چندین پروژه و تولید چندین محتوا پیرامون این موضوع، امروز در این پست قراره که ایده هایی که شما می‌تونید در پروژه های بینایی ماشین و پردازش تصویر خودتون به کار بگیرید رو بررسی کنیم.

توجه داشته باشید که در این پست، فرض رو بر این گذاشتیم که شما با هوش مصنوعی، پایتون، بینایی ماشین و … آشنایی لازم و کافی رو دارید و حالا قصد دارید یک پروژه جدی باهاش انجام بدید اما نمی‌دونید باید چی کار کنید. اگر آشنایی ندارید هم مشکلی نیست، می‌تونید این مطلب رو صرفا برای ایجاد علاقه و یا رفع کنجکاوی بخونید 😁

ایده های مرتبط با تشخیص چهره

تشخیص چهره، همیشه یکی از پرطرفدارترین شاخه‌های پردازش تصویر و بینایی ماشین بوده است. چرا که با استفاده از تشخیص چهره، می‌توانیم عملیات جالبی انجام دهیم و پروسه‌های زیادی از یک کار بزرگتر را، خودکار کنیم. همچنین می‌توانیم امنیت خانه و محل کار و … را نیز با استفاده از تشخیص چهره تامین کنیم.

در لیست زیر، تعدادی از پروژه‌های مرتبط با تشخیص چهره رو برای شما فهرست کرده‌ام:

  • حضور و غیاب مبتنی بر چهره
  • دوربین امنیتی (به این شکل که وقتی شخص ناشناسی وارد حریم دوربین شد از طریق ایمیل یا SMS و … به شما اطلاع بده)
  • قفل هوشمند ( به شکلی که اگر شما رو دید در رو باز کنه و در غیر این صورت، یک سیستم مانند دزدگیر یا سیستم امنیت خونه رو راه‌اندازی کنه)
  • تشخیص حالت و احساسات چهره
  • تشخیص خواب‌آلودگی (مثلا در یک کلاس این پروژه می‌تونه کاربردی باشه).

همه ایده‌های بالا، به سادگی قابل انجام هستند. فقط کافیه که کار با کتابخانه‌ها و تئوری پردازش تصویر رو بلد باشید. شاید دو سه روزه بتونید یکی از این پروژه‌ها رو به ثمر برسونید 😁

ایده‌ های مرتبط با تشخیص کرکتر

نتایج آزمایش روی دیتاست آزمایشی

تشخیص نوری نویسه یا Optical Character Recognition که به اختصار به اون OCR هم گفته می‌شه، یکی از شاخه‌های پرطرفدار دیگر در حوزه بینایی ماشین می‌تونه به حساب بیاد. پروژه‌هایی که در این حوزه انجام می‌شن به شدت کاربردی هستند و طبیعیه که در حوزه‌های مختلفی کاربرد خواهند داشت. در اینجا تعدادی از ایده‌هایی که می‌تونید روش کار کنید رو اینجا فهرست کردم:

  • تشخیص و استخراج شماره پلاک (که پیش‌تر در موردش نوشتم – لینک)
  • تشخیص و حل مسائل ریاضی/فیزیک (که این هم پیش‌تر در مورد نوشتم – لینک)
  • تشخیص دست‌خط فارسی
  • تشخیص خط نستعلیق (و در کل خوشنویسی) فارسی
  • تشخیص نسخه پزشکی (نکته جالب اینه که در نسخ پزشکی، بسیاری از خط‌خطی‌هایی که می‌بینید در واقع روش مصرف و دوزاژ دارو هستند، که طبق کدگذاری خاصی نوشته می‌شن).

البته باید این نکته رو هم عرض کنم خدمتتون که دنیای OCR خیلی گسترده‌ست. تقریبا هرجایی که شما با نوشتن سر و کار داشته باشید، می‌تونید از OCR هم اونجا استفاده کنید. خیلی چیزا اینجا به خلاقیت و نیازهای خودتون برمی‌گرده. اگر ایده‌ دیگری داشتید، می‌تونید در بخش نظرات همین مطلب با من به اشتراک بذارید.

ایده های مرتبط با پزشکی

هوش مصنوعی در علم پزشکی، جایگاه خاصی در سال‌های اخیر داشته. چرا که همه دانشمندان کامپیوتر و همچنین پزشکی، دریافتند که با استفاده از راه‌حل‌های هوشمند، می‌تونند به حد قابل توجهی، خطاهای پزشکی رو کاهش بدند. همچنین تحقیقات دارو و واکسن هم به شدت سریع‌تر می‌تونن انجام بدند. برای مثال، همین دنیاگیری ویروس کرونا که در سال ۲۰۱۹ آغاز شد و کماکان ادامه داره رو بررسی کنیم، بارها از این که از هوش مصنوعی برای پیدا کردن ترکیبات دارویی موثر بر ویروس استفاده شده، صحبت کردند. همچنین در پروسه ساخت واکسن هم بسیاری از مراحل رو به ماشین سپردند و به هوش ماشینی اعتماد کردند. شاید یکی از دلایلی که واکسن این بیماری انقدر سریع ساخته شد، استفاده از همین راهکارهای هوشمند در تولید بوده.

بینایی ماشین هم استثناء نیست و طبیعتا می‌تونه خیلی به کمک افراد بیاد. در این بخش، تعداد زیادی از ایده‌هایی که می‌تونه به پزشک‌ها در شناخت بهتر مشکلات بیمارهاشون کمک کنه رو فهرست کردم و خب بد نیست اگر شما هم سراغش برید و سعی کنید یکیش رو پیاده کنید (این بخش می‌تونه برای دانشجویان مهندسی پزشکی و پزشکی؛ بسیار مفید باشه)

  • تشخیص نوع تومور مغزی (تصویر این بخش، پروژه‌ای که خودم انجام دادم)
  • تشخیص رتینوپاتی دیابتی در اشخاص مبتلا به دیابت
  • تشخیص MS و مراحل مختلف اون بر اساس MRI
  • تشخیص سلول‌های سرطانی
  • تشخیص میزان درگیری ریه در بیماری‌های تنفسی (مانند COVID-19)
  • تشخیص ناهنجاری‌های پوستی
  • تشخیص آسیب‌های استخوان
  • تشخیص آسیب‌دیدگی‌ها و پوسیدگی‌های دندان

طبیعتا این‌ها، همه کارهایی که می‌تونیم در حوزه پزشکی با کمک بینایی ماشین و پردازش تصویر انجام بدیم نیستن و این دامنه می‌تونه به شدت گسترده‌تر باشه. طبیعیه که گستردگی این دامنه به خلاقیت خودتون و نیازهاتون برمی‌گرده. همچنین طبیعتا اگر شما دانشجوی مهندسی پزشکی یا رشته پزشکی و رشته‌های مرتبط باشید، احتمالا ایده‌های بهتری خواهید داشت.

سایر حوزه‌ها

چندین و چند حوزه دیگر هست که خب مثل باقی حوزه‌های پوشش داده شده در این مطلب، نمیشه ایده‌های پروژه‌های بینایی ماشین و پردازش تصویرشون رو فهرست کرد. به همین خاطر، توضیح اجمالی راجع به هر کدوم می‌دم تا شما ببینید که کدوم حوزه رو بیشتر دوست خواهید داشت و در کدوم حوزه ممکنه بتونید ایده‌پردازی بهتری داشته باشید.

تشخیص حرکت یا Action Detection

این حوزه به طور خاص، می‌تونه برای کارهایی مثل تشخیص و ترجمه همزمان زبان اشاره (لینک)، تشخیص حرکات ورزشی و یا تشخیص «نیت» افراد بشه. برای مثال، می‌تونیم سیستمی بسازیم که حرکات بعدی فرد در یک نبرد تن به تن (مثل مسابقه بوکس) رو پیش‌بینی کنه و به مربی‌ها و نوآموزهای اون رشته اطلاع بده.

خودروهای خودران

خودروهای خودران یا Self-Driving که پیش‌تر هم ازشون در همین وبلاگ صحبت کرده بودم (لینک) می‌تونن با استفاده از بینایی ماشین و پردازش تصویر، تابلوهای راهنمایی، رفتار سایر رانندگان، موانع در مسیر و … رو تشخیص بدند. این حوزه البته پیچیدگی زیادی داره اما کار کردن روی بخش‌های مختلفش می‌تونه برای یادگیری جوانب مختلف ماجرا جذاب و جالب و مفید باشه.

مصرف انرژی

حوزه انرژی هم حوزه جالبی می‌تونه برای پروژه‌های بینایی ماشین باشه. برای مثال OCR ای که بتونه دیتای کنتور گاز/برق رو به متن تبدیل کنه و اون رو با یک مرکز محاسبه قیمت، چک کنه و قیمت رو به ما اعلام کنه. همچنین می‌شه عکس‌های حرارتی از خانه‌ها و … تهیه کرد و با استفاده از بینایی ماشین دقیقا بررسی کرد که کجاها انرژی بیشتری داره از دست میره و … .

این پروژه‌ها به خودی خود شاید جالب به نظر نرسن اما ترکیبشون با IoT و هوشمندسازی در سطوح دیگر، طبیعتا می‌تونه جذاب و حتی پول‌ساز هم باشه.

کشاورزی

این هم گفتن نداره، شما کافیه که یک سری عکس هوایی از زمین‌های کشاورزی داشته باشید. احتمالا خیلی راحت بتونید سیستمی توسعه بدید که آفات رو شناسایی کنه. همینطور می‌تونید نوع خاک و … هم از روی این عکس‌ها طبقه‌بندی کنید و پیشنهاد بدید که چه محصولی در این زمین کشت بشه بهتره. در حوزه مصرف انرژی هم می‌تونید یکی از پروژه‌ها رو بردارید بیارید اینجا و ازش بهره‌برداری کنید. چی از این بهتر؟

ضمن این که امنیت زمین کشاورزی و گلخانه، بررسی نور و رنگ و … هم می‌تونن اینجا کاربردی باشند.

جمع‌بندی مطلب

در این مطلب، ایده‌هایی که می‌تونید بعنوان یک پروژه تفریحی یا جدی پیاده‌سازی کنید رو بررسی کردیم. همچنین این ایده‌ها، به جز این که می‌تونن رزومه خوبی برای شما بسازند طبیعتا می‌تونن پایه یک کسب و کار و یا یک استارتاپ باشند که شانس خوبی برای به پول رسیدن داره. به همین خاطر هم ممنون میشم اگر هر کدوم از این ایده‌ها رو پیاده‌سازی کردید در بخش کامنت همین مطلب در موردش بنویسید و به من اطلاع بدید تا ببینم چه کردید.
همچنین لازم به ذکره که اگر دوست دارید مطالب فنی/علمی دیگری از من بخونید، می‌تونید به ویرگول من هم مراجعه کنید. در پایان هم بابت وقتی که گذاشتید، ازتون تشکر می‌کنم و امیدوارم در آینده باز هم بتونم در این وبلاگ، مطلب بنویسم.

 

Share

پروژه جبیر و جامعه نرم‌افزار آزاد

چند ماه پیش، در قالب سه پست وبلاگی، در مورد پروژه جبیر نوشتم (+،+ و +) و از زمانی که ایده جبیر به سرم زد تا زمانی که پروژه کاملا خاموش شد رو توضیح دادم. از قضا، اون سه مطلب از پربازدیدترین مطالب وبلاگ من بودند و خب بد نیست دوباره بحث پروژه جبیر رو زنده کنم و این بار از جامعه نرم‌افزار ایران و رفتارش در قبال این پروژه بگم.

قبل از این که بخوام وارد اصل مطلب بشم و در مورد جامعه توضیحی بدم، به صورت کاملا خلاصه از پروژه جبیر می‌گم که چی بود و به کجا رسید. پروژه جبیر، جرقه ورود من به دنیای توسعه نرم‌افزار و همچنین دنیای نرم‌افزار آزاد و … بود. این پروژه به من و بعضی از دوستانم کمک بسزایی کرد در این که مسیر خودمون رو پیدا کنیم. حالا خود پروژه چه بود؟ پروژه جبیر یک تلاشی بود برای ساخت سیستم‌عامل دسکتاپ. همینقدر توضیح راجع بهش به نظرم کافیه اما تاریخ پروژه جبیر به این شکل بود که از سال ۹۰ استارت خورد و سال ۹۴ برای همیشه خداحافظی کرد. ابتدا بر مبنای گنو/لینوکس و دبیان/اوبونتو ساخته شد و بعدتر برمبنای FreeBSD و بعد از آن هم کاملا پروژه Discontinue شد.

در این مطلب، بیش از این که بخوام به بحث خود پروژه جبیر بپردازم، دوست دارم در مورد جامعه نرم‌افزار آزاد صحبت کنم و بگم که اوضاع از چه قرار بوده و چرا هنوز بعد گذشت ۱۰-۱۱ سال شاید بتونم بگم از این جامعه شاکی‌ام. البته این هم بگم همون زمان هم نقدم به جامعه نرم‌افزار آزاد برپا بود و هنوز هم که هنوزه به این جامعه و رفتارهاش نقد دارم 😁

پروژه جبیر و جامعه نرم افزار آزاد

جامعه نرم‌افزار آزاد

جامعه نرم‌افزار آزاد، به طور کلی به جمعی از افراد گفته میشه که کاربر، توسعه‌دهنده و طرفدار نرم‌افزار آزاد و ایده آزادی نرم‌افزار هستند. این جوامع به شکل‌های مختلفی خودشون رو نشون می‌دن. برای مثال بنیاد نرم‌افزار آزاد یا FSF به صورت کلی یکی از کارهایی که می‌کنه، ساختن جامعه‌ست (چرا که خودش هم از دل جامعه‌ای از توسعه‌دهنده‌های عصبانی به وجود اومده 😁). این جوامع می‌تونن به دو شکل باشند؛ یکی جوامعی که فقط روی نرم‌افزار آزاد و آزادی نرم‌افزار مانور میدن (مثالش: افرادی که در SFD ها شرکت می‌کنند) و یا می‌تونن جامعه کاربری یک نرم‌افزار خاص باشند (مثل جامعه کاربران وردپرس یا جامعه کاربران لینوکس).

حالا از بحث تعریف و این‌ها که بگذریم، بحثی وجود دارد به نام جامعه نرم‌افزار آزاد ایران که خب همین جامعه ولی در قالب کشور ایرانه. در کشور ما، شاید از چندین میلیون نفری که کاربر رایانه هستند، حدود ۹۰٪ روزانه از نرم‌افزارهای آزاد به صورت مستقیم (VLC, Firefox, …) و غیرمستقیم (سرورهای لینوکسی و …) استفاده می‌کنند اما خب بالطبع مانند سایر کشورها، افراد کمتری هم هستند که با فلسفه و چرایی این موضوع آشنان. این افراد در اشکال مختلفی مثل لاگ‌ها، گروه‌های تلگرامی، فروم اوبونتو، گروه‌های ماتریکس و …؛ گرد هم میان و انتقال تجربه و دانش صورت می‌گیره.

مشاهده رفتار جامعه نرم‌افزار آزاد ایران

خب همونطوری که در پست‌های پیشین راجع بهش صحبت کردم، من از سال ۹۰ در این جوامع حضور دارم. قریب به ۱۱ سال. در این یازده سال، شاید شاخص‌ترین چیزی که باهاش شناخته شدم همین پروژه جبیر بوده. در طی این سال‌ها و تجربیاتی که از این پروژه داشتم، می‌تونم به راحتی جامعه نرم‌افزار آزاد ایران – یا لااقل اون بخش بزرگی که خودشون رو جامعه نرم‌افزار آزاد می‌نامند – رو یک جامعه بسته مثال بزنم.

بسته بودن جامعه، اصولا به معنای بد بودن جامعه نیست، چرا که اینطور حساب کنیم جامعه پزشکی هم یک جامعه نسبتا بسته محسوب میشه و خب دلیلش هم واضحه، منی که سررشته‌ای از پزشکی ندارم، چرا باید وارد جامعه پزشکی بشم؟ من در بهترین حالت مشتری جامعه پزشکی هستم. اما بحث نرم‌افزار آزاد، بحث متفاوتی از چیزی مثل پزشکیه. بسیاری از افرادی که شخصا هر روز می‌بینم در حال توسعه نرم‌افزار هستند، افرادی هستند که اصلا در دانشگاه و هنرستان و … کامپیوتر نخواندند. بسیاری دیگر از افراد هم هستند که صرفا کاربر نرم‌افزار آزاد هستند و اصلا حتی توسعه‌دهنده نرم‌افزار هم نیستند!

بنابراین این بستگی و همچنین راه دادن سخت به افراد جدید، همیشه معضل بوده و حتی هنوز هم تا حد زیادی هست. گرچه در سه چهار سال اخیر، این موضوع به شدت بهبود پیدا کرده و خوشبختانه موضوعاتی مثل قلدری برای تازه‌واردها، تمسخر اعضاء جدید و … به شدت کمتر داره دیده میشه.

حواشی جامعه نرم‌افزار آزاد ایران

متاسفانه جامعه نرم‌افزار آزاد ایران، هیچوقت از حاشیه مصون نبوده. حواشی بسیار زیادی در این جامعه طی این سالها مشاهده شده که به صورت کلی اگر بخوایم این حواشی رو دسته‌بندی کنیم، اولین و مهم‌ترینش چندپارگی همیشگی این جامعه‌ست، دومینش اشخاصی که شیطنت، پرونده‌سازی و … می‌کنند و آخرینش؛ حواشی‌ای که بخاطر همکاری‌های مشترک اعضا با شرکت‌ها و افراد خاص ممکنه پیش بیاد.

شخصا معتقدم که هیچ کدوم از این موارد نباید جامعه رو به طور کلی تحت‌الشعاع قرار بده، اما خب واقعیت از داستان خیلی فاصله داره (ترجمه‌ای از جمله Reality is far from fiction) و متاسفانه جامعه نرم‌افزار آزاد ایران، یک جامعه حاشیه‌دوست و حاشیه‌پرور بوده همیشه.

پروژه جبیر و جامعه نرم‌افزار آزاد

پروژه جبیر و جامعه نرم‌افزار آزاد ایران

در این بخش، چندین مورد از رفتارهای جامعه نرم‌افزار آزاد ایران در قبال پروژه جبیر رو قراره که مکتوب کنم و در موردش صحبت کنم. البته قبل از هرچیزی لازمه که سلب ادعا کنم که در این بخش اسمی از شخص نمیاد و اگر از پروژه‌ای هم اسم میاد، بخاطر اینه که در وقایع تاریخی همان دوران، نقش خوبی ایفا کرده. پس اگر مخالف این بخش‌ها و موارد هستید یا نقدی بهش دارید، خواهش می‌کنم ابتدا این بخش رو با آرامش بخوانید و سپس در بخش نظرات، به بحث بپردازید یا اصلا جوابیه بنویسید 😁

اختراع مجدد چرخ

شاید تنها نقد وارد به همه پروژه‌ها همین باشه. بخصوص در دنیای نرم‌افزار آزاد. چرا که همیشه هزاران پروژه وجود دارند که پیش از پروژه ما بودند و ما شخصا دنبال این بودیم که چیزی شبیه اون‌ها بسازیم. برای مثال نسخه‌های نخستین جبیر، به شدت شبیه به لینوکس مینت بود. حتی در همون دوران در ایران توزیع آریوس داشت تولید می‌شد (که البته بعدتر بهش می‌رسیم) و خیلی‌ها نقدشون این بود که چرا به تیم آریوس ملحق نمیشی.

علیرغم این که این نقد رو، نقد واردی می‌دونم و عموما چیزی علیهش ندارم، فقط میخوام این موضوع رو اینجا شفاف کنم که صبر جامعه، به حد خوبی پایین بود. شاید چون آدم تازه‌واردی بودم و اسمی در این جامعه خاص نداشتم، افراد گارد به شدت بسته‌ای مقابلم داشتند و صبرشون کمتر از حالت عادی بود. چیزی که اینجا میخوام بگم اینه که حتی اگر کسی در حال انجام کار تکراریه، یا بعبارتی در حال اختراع مجدد چرخه، بهش کمی فضا بدیم؛ شاید چرخی که داره اختراع می‌کنه از چرخ قدیمی، بهتر باشه.

قلدری مجازی و ترول کردن

البته این بحث رو من ترجیح میدم شخصا Cyber Bully یا «قلدری مجازی» ندونم و بیشتر به Trolling شبیهه (که متاسفانه واژه مناسبی در فارسی برای ترولینگ نداریم) نظراتی مشابه این بودند. خب حتی واضحا میشه دید که خودم هم حتی سر کار رفته بودم 😁 البته این رو هم باید ذکر کنم که خیلی از این دوستان، بعدها از بهترین دوستان من شدند و اینجا قصد خراب کردن چهره شخصی رو ندارم. همونطور که ابتدای مطلب عرض کردم.

خلاصه بحث این بود که از بی‌تجربگی، کم‌دانشی و خب اون شور نوجوانی من، می‌شد یک سکوی پرتاب خوب برای ترول کردن درست کرد و بعدتر حقیقتا (و متاسفانه) برای خودم هم جنبه تفریح پیدا کرده بود. یعنی به جایی رسیدیم که هردوطرف می‌دونستیم داریم مسخره‌بازی درمیاریم، ولی باز هم ادامه می‌دادیم.

پتانسیل مسخره‌بازی‌هایی که اینجا انجام شد، پتانسیل‌های هدررفته بود. پتانسیل‌هایی که می‌توانست جای خوبی – مثل همون پروژه جبیر – صرف بشه و پروژه جبیر رو خیلی خیلی جدی تبدیل کنه به یک پروژه موفق مثل همون لینوکس مینت! شاید در همون نقطه خاص باز چراغ پروژه جبیر خاموش می‌شد، اما در عوض چراغ به نیکی خاموش می‌شد.

دوگانه جبیر-آریوس

این بخش جاییه که خیلی حرف برای گفتن در موردش دارم. شاید به این دلیل که بیش از باقی موارد، اذیتم می‌کرد. یکی از بحث‌هایی که در جامعه نرم‌افزار آزاد معمولا مطرحه اینه که ما در این جامعه به اون معنایی که در میان نرم‌افزارهای غیرآزاد یا انحصاری وجود داره، چیزی تحت عنوان رقابت نداریم. البته این هم بگم خیلی طبیعیه که بقال‌ها نگن ماستشون ترشه و ماستی که خودشون درست می‌کنن و می‌فروشن رو پروموت و تبلیغ کنند.

اما این وسط نقش جامعه چی بود؟ بهرحال پشت هر دو پروژه دو شخص یا دو تیم بودند که داشتند کار خودشون رو می‌کردند و این تناقضی با هیچ چیز نداشت. حتی افراد دخیل در پروژه آریوس هم حرفی در تاپیک‌ها و وبسایت‌های مرتبط با جبیر نمی‌زدند چرا که مشخص بود اگر حرفی بزنن می‌تونه نیت‌خوانی اشتباه بشه و خودش به شرایط و حواشی‌ای که پیش آمد، دامن بزنه. اما امان از کاربران عزیز. شاید حدود یکی دو ماه از این حواشی قبلی نگذشته بود که به صورت خیلی جدی یک دوگانه یا چندگانه حتی! به وجود آمد بین کسانی که سمت جبیر بودند و کسانی که سمت آریوس بودند! این موضوع ادامه‌دار شد تا حدی که در تاپیک جبیر بحث آریوس بود و در تاپیک آریوس بحث جبیر 😁

البته این «جنگ توزیع‌ها» همیشه در همه جوامع بوده و هنوز هم هست و گاهی صرفا جنبه تفریحی و بامزه داره (مثل جنگ بین اوبونتو و فدورا) اما اینجا جنگ جنگ تفریحی نبود. حداقل به من این vibe رو می‌داد که «توی بچه دماغو چی داری مقابل فردی که اسم و رسم و حق آب و گل در جامعه داره؟» که خب به قول معروف این بده :).

خلاصه این بخش خاص از رفتار جامعه خیلی بیشتر از سایر بخش‌ها روی من اثر گذاشت. از سویی اثری که داشت این بود که سعی کنم آدم اسم و رسم‌داری بشم، تا به جایی برسم که هرکاری کنم هیچ تازه‌واردی حق اعتراض نداشته باشه که خب این برداشت خوبی نبود و سوی دیگر این که موقع ورود به کامیونیتی‌های دیگر، کمی دست‌به‌عصاتر باشم 🙂

سخن آخر

از آنجایی که جدیدا کمتر می‌نویسم، و در طی چند روز اخیر هم درگیر کرونای امیکرون بودم و امروز که حالم کمی بهبود یافت تونستم این مطلب رو قلمی کنم، حس توضیحات بیشتر نبود و یا شاید ته دلم، دلم می‌خواست که کمی «فرصت دوباره» به این جامعه داده باشم و به همین خاطر هم، ترجیح دادم یک بخش دیگر از رفتار جامعه رو اینجا ننویسم ولی اگر دوست دارید با اون بخش بیشتر آشنا بشید، می‌تونید اندر احوالات شهر هرت رو بخونید و کمی واقعیت آن زمان جامعه نرم‌افزار آزاد رو بیشتر درک کنید.

در پایان هم بابت وقتی که گذاشتید و این مطلب رو خوندید، ازتون تشکر می‌کنم. باز هم خواهشمندم اگر پاسخ درخوری برای این مطلب دارید، در قالب پست وبلاگ بنویسید (همینجا لینک میشه) یا از بخش نظرات استفاده کنید. مطمئن باشید که با حوصله خواهم خواند و پاسخ خواهم داد.

Share

خواندن پلاک خودرو با کمک YOLOv5 و پایتون

مدت‌ها پیش، من شروع به نوشتن پیرامون بینایی ماشین و پردازش تصویر کردم (برای مثال، یکی از نتایجی که از این موضوع گرفتم راه‌اندازی جامعه بینایی ماشین بود) و کم کم تلاشم بر این شد که هوش مصنوعی و یادگیری عمیق و یادگیری ماشین و … هم وارد ماجرا کنم چرا که دونستن OpenCV و به طور کلی بینایی ماشین، چیز خاصی نیست و دانش خاصی به ما اضافه نمی‌کنه. البته اشتباه نکنید، این که شما یک ابزار خوب مثل OpenCV و کار باهاش رو بلد باشید، خیلی هم خوبه اما کافی نیست.

خلاصه پس از مدتی، شروع کردم به مطالعه الگوریتم‌های مختلفی که برای تشخیص اشیا و یا مکان‌یابی اشیا نوشته شده بودند، اونها رو مطالعه کردم و یکی یکی این ابزارها رو سعی کردم امتحان کنم تا ببینم هرکدوم چطور دارند کار می‌کنند و … . در این میان با YOLO و مفهومی که داشت، آشنا شدم ولی مشکلاتی سر راه بود که در همین مطلب بهشون اشاره میشه. اما نسخه ۵ یولو، یه جورایی شد رفیق راهم (که خب توضیح دادم چرا دوستش دارم) و در بسیاری از پروژه‌ها مثل حل مسائل ریاضی و همچنین تحلیل مدارات الکتریکی، کمک بسزایی به پیش‌برد پروژه کرد.

حالا اگر نوبتی هم باشه، نوبت یک پروژه جدید و باحال دیگره که با YOLOv5 انجام بشه. در اینجا لازمه اشاره کنم که مدل‌های هوش مصنوعی صرفا ابزار هستند و گاهی ما ممکنه اصلا نیازی به هوش مصنوعی برای حل مساله نداشته باشیم. مورد بعدی این که ما از ابزار چطور، کجا و چگونه استفاده کنیم خودش امر مهمیه و عموم مقالات مهندسی، پایان‌نامه‌های رشته‌های مهندسی و …؛ همه در این تلاش هستند که یا این ابزارها را بهینه کنند یا این که روش مناسبی برای استفاده از این ابزارها پیدا کنند.

پروژه‌ای که این بار انجام دادم چه بود؟ این پروژه این بار سامانه تشخیص پلاک خودرو با کمک YOLOv5 است که در نگاه اول، به نظر چیز ساده‌ای می‌رسه اما در عمل خیلی ساده نیست و در حین پیاده‌سازی، نیاز داشتم که ساده‌ترش کنم. اما بذارید ایده کلی رو با هم بررسی کنیم. ایده کلی ما این بود که سیستمی داشته باشیم که حضور و غیاب به کمک پلاک خودرو را ممکن کند. حالا این مورد کجاها می‌تونه استفاده بشه؟ خیلی جاها. پارکینگ‌های عمومی، جاهایی که خودروها تا ثبت نشده باشند نمی‌تونن وارد باشن، پلیس راهنمایی و رانندگی و … .

در این پست، با هم به تفصیل به بررسی این پروژه می‌پردازیم و می‌بینیم که این پروژه بینایی ماشین چطور انجام شده. سعی کردم که مطلب تا حد خوبی فرمتی مشابه تحقیقات و پایان‌نامه‌های دانشگاهی هم داشته باشه تا دوستانی که نیازمند نوشتن چنین مطلبی هستند هم بدون تغییرات زیاد بتونن از مطالب این پست خاص استفاده کنند.

نتیجه آزمایش مدل

طرح کلی مساله

مساله کلی ما در اینجا اینه که نرم‌افزاری توسعه بدیم که بتونه نوشته روی پلاک خودروهای ما رو بخونه و اون رو با محتوایی که در یک دیتابیس خاص داریم، تطابق بده. در اینجا ما می‌تونیم سناریویی فرضی داشته باشیم به این شکل که «فرض کنیم یک پارکینگ داریم که خودروها باید قبل از حضور، پلاکشون رو ثبت کنند و موقع ورود، پلاک خوانده میشه و چنانچه مطابقتی بیش از ۷۰٪ با حداقل یکی از پلاک‌های درون دیتابیس پارکینگ داشت؛ مجوز ورود صادر خواهد شد». این سناریوی فرضی به ما کمک می‌کنه که در ادامه، بهتر پیاده‌سازی رو انجام بدیم.

پس مشخصا ما نیاز به سیستمی داریم که بتونه تصویر از پلاک دریافت کنه، محتوای متنی تصویر رو استخراج کنه و اون رو با متونی که پیش‌تر در یک دیتابیس ذخیره کردیم تطابق بده و خروجی مورد نظر ما (مجوز ورود) رو صادر کنه. برای این که بتونیم فرایندی که می‌خواهیم رو ساده‌تر کنیم، در اینجا چند مورد لحاظ شده:

  • محتوای متنی پلاک فقط محدود به اعدادیه که درون پلاک داریم.
  • برای سادگی بیشتر پروژه، بخش سخت‌افزاری سیستم در نظر گرفته نشده.
  • برای سادگی باز هم بیشتر، از قسمت دیتابیس و تطابق چشم‌پوشی کردیم.

در واقع، پیاده‌سازی پیش روی شما صرفا پیاده‌سازی از نویسه‌خوان نوری (OCR) و در حقیقت قسمت مرتبط با بینایی ماشین و YOLOv5 در این پروژه بوده که خود همان هم، بخش زیادی از این پروژه رو شامل می‌شد.

کارهای پیش تر انجام شده

در این بخش، کارهایی که پیش‌تر در این زمینه انجام شدند رو با هم بررسی می‌کنیم. چرا که در بخش انتخاب ابزار احتمالا نیاز به این داشته باشیم که به این قسمت برگردیم و مواردی رو بررسی کنیم. به هرحال در طی جستجوهای انجام شده توسط شخص من، دو پروژه خیلی نظرم رو جلب کردند که در ادامه به معرفی اون‌ها می‌پردازم.

پلاک‌ خوان دیوار

وبسایت یا اپلیکیشن دیوار برای خیلی از ماها، نام آشناییه. خیلی از افراد هستند که از طریق این اپلیکیشن اقدام به خرید و فروش خودرو هم می‌کنند و برای تامین امنیت صاحبان خودرو در این پلتفرم، اقدام به طراحی و تولید مدل مشابهی کردند که بهشون کمک کنه تا بتونند پلاک‌ها رو با قالب مناسب وبسایت دیوار، جایگزین کنند تا همه قادر به دیدن پلاک خودروها نباشند. دوستانی که در این پروژه در دیوار همکاری داشتند خوشبختانه مراحل کارشون رو خیلی دقیق و جالب در این پست ویرگولیشون، توضیح دادند و به نظرم بد نیست که همینجا توقف کوچکی کنید و پست این دوستان رو مطالعه کنید؛ سپس برگردید و ادامه این پست رو بخونید.

مراحل اولیه تشخیص پلاک در این پروژه
مراحل اولیه پروژه مورد بحث در همین پست – تلاش برای بازسازی پلاک‌خوان دیوار

پروژه تشخیص پلاک با پایتون (با استفاده از OpenCV و KNN)

این یکی پروژه هم یکی از پروژه‌های خوبی در زمینه بینایی ماشین و تشخیص پلاکه که یکی از کاربران آپارات، با پیروی از یک شخص خارجی – که در یوتوب کار مشابهی انجام داده – پیاده‌سازیش کرده. یک ویدئوی دو ساعت و نیمه که به نظرم ارزش دیدن و فکر کردن داره.

در بخش بعدی، اشاره خواهم کرد که چرا این روش رو اتخاذ نکردم و ترجیح دادم که از YOLOv5 استفاده کنم. برای دیدن این ویدئو، می‌تونید از این لینک استفاده کنید.

انتخاب ابزار و تکنولوژی

در این بخش، به تفصیل قراره تمامی ابزارهایی که پیش روی ما بود رو بررسی کنیم. در واقع این یکی از روتین‌های تحقیقات علمیه که قبل از توضیح کامل ابزاری که استفاده کردیم، توضیح بدیم چرا از یک سری از ابزارها، استفاده نکردیم. این مورد به افرادی که بعد از ما قراره روی اون موضوع کار کنند کمک می‌کنه تا اول سراغ ابزارهایی که قدیمی شدند یا به هر دلیلی «به درد نخور» هستند نرن و دوم اگر قرار باشه ابزار متفاوتی از ما رو انتخاب کنند، بتونن یکی از همین‌ها رو بررسی کنند (حالا ممکنه اصلا کل بررسی سر به درد نخور بودن ابزار باشه!).

استفاده از Tesseract

تسرکت یکی از نرم‌افزارهای آزاد مشهور در زمینه OCR محسوب میشه که امتیازات ویژه خودش رو هم داره. برای مثال شاید بشه گفت بزرگترین امتیازش اینه که بدون مشکل روی همه سیستم‌عامل‌های مرسوم دنیا نصب و اجرا میشه و مهم نیست شما مک داشته باشید یا ویندوز یا گنو/لینوکس؛ به سادگی می‌تونید اجراش کنید و ازش استفاده کنید. مورد بعدی که باعث میشه افراد به سمت تسرکت برن هم اینه که کتابخونه‌ای برای استفاده مستقیم در پایتون داره و این خودش یک امتیاز بزرگه که نرم‌افزاری که به صورت stand-alone اجرا میشه رو بشه با یک wrapper ساده وارد زبان برنامه‌نویسی مورد علاقمون کنیم.

در عین حال تسرکت مدعیه که زبان‌های مختلفی – من جمله فارسی – رو پشتیبانی می‌کنه و اینجا می‌خوایم دلیل عدم استفاده از این ابزار رو دقیقا در همینجا پیدا کنیم. تسرکت، نیاز داره که با فونت‌های مختلف آموزش داده بشه و پیدا کردن فونتی مشابه فونت‌های مورد استفاده در پلاک خودروهای ایران، کاری تقریبا ناممکنه. البته بعضی از تایپ‌فیس‌ها مثل تایپ‌فیس فونت رویا تقریبا به فونت مورد استفاده در پلاک خودروهای ایران نزدیکه و شاید بشه باهاش کاری کرد. اما این بحث آموزش تسرکت و نتیجه نگرفتن احتمالی باعث خط خوردن تسرکت از لیست شد.

استفاده از KNN

خود کتابخانه OpenCV تابعی برای آموزش یک طبقه‌بند KNN یا K-Nearest Neighbor ارائه می‌کنه که در ویدئویی که در بخش قبل لینک دادیم هم استفاده شده. این مورد هم مشکلات خاص خودش رو داشت و از لیست حذف شد. یکی از واضح‌ترین دلایل این بود که ممکن بود این روش خاص، در اعداد شبیه به هم کمی مشکل ایجاد کنه. در کل، علیرغم این که الگوریتم K نزدیک‌ترین همسایه، الگوریتم مورد اطمینانی در یادگیری ماشین کلاسیک محسوب میشه، ریسک خطای مدل نهایی رو هم می‌تونه بالا ببره.

استفاده از EasyOCR

کتابخانه EasyOCR یکی از محبوب‌ترین کتابخانه‌ها در میان مهندسین بینایی ماشین در دنیاست. یکی از دلایلش اینه که با سرعت خوبی (بخصوص با داشتن GPU) می‌تونه متون رو تشخیص بده و از همه مهم‌تر، دور متون مورد نظر ما Bounding Box قرار بده. این کتابخانه هم زبان‌های زیادی مثل انگلیسی، آلمانی، نروژی و … رو پشتیبانی می‌کنه اما نقطه قوتش نسبت به Tesseract اینجاست که در زبان‌های فارسی و عربی هم بدون نیاز به استفاده از فونت و …؛ می‌تونه تشخیص خوبی بده.

با این وجود، مدلی که EasyOCR ازش استفاده می‌کنه هنوز به خوبی برای زبان فارسی fine-tune نشده و پروژه حال حاضر رو نمی‌تونه به سرانجام برسونه. به همین دلیل، این ابزار هم از لیست ابزارهای مورد استفاده در پروژه ما، خط می‌خوره. البته این هم باید اشاره کرد که EasyOCR نرم‌افزاری آزاده که میشه بهش کمک کرد و بهبودش بخشید (روشش رو اینجا می‌تونید پیدا کنید).

استفاده از سیستم‌ها و سرویس‌های OCR ایرانی

در سال‌های اخیر، با توجه به این که افراد زیادی به خوندن کتاب‌ها و جزوه‌های الکترونیکی و اسکن‌شده روی آوردن، خیلی از شرکت‌ها و گروه‌های فعال در زمینه متن‌کاوی و … هم بیکار نبودند و سیستم‌های OCR خوبی توسعه دادند که به صورت خاص، برای زبان فارسی کار می‌کنند.

اما دو مشکل بزرگ اینجا داشتیم. اولین مشکل این که اکثر این سرویس‌ها آنلاین هستند و خیلی از کاربران نهایی این پروژه (مثل یک سازمان دولتی) احتمالا حاضر به این نمیشه که داده‌های خودروهاش و کارمندانش رو به یک سرور شخص ثالث ارسال کنه. مشکل دوم هم این بود که اکثر نسخه‌های آفلاین گرون‌قیمت هستند. البته شاید بشه مشکل سومی هم اینجا لحاظ کرد و اون اینه که خیلی‌هاشون امکان این که در یک کد پایتونی بشه ازشون استفاده کرد هم فراهم نمی‌کنند. پس این گزینه هم کاملا از لیست ما خط خورد.

توسعه CNN اختصاصی

این روش همیشه برای من نقش پلن ب رو داره که اگر مدلی مثل YOLOv5 برای نیازم پاسخگو نبود، سراغش بیام. اما چرا در این پروژه سراغش نرفتم؟ چون که توسعه برای OCR می‌تونست به شدت زمان، هزینه و انرژی مصرف کنه و حقیقتا چون این پروژه قرار نبود پروژه پول‌ساز باشه یا برای هدفی مثل پایان‌نامه و … انجام بشه، ارزش این که شبکه عصبی اختصاصی براش توسعه بدیم رو نداشت.

استفاده از YOLOv5

در نهایت، لازم بود که از مدلی مثل YOLOv5 استفاده بشه برای این که بتونیم OCR مخصوص پلاک رو توسعه بدیم. چرا YOLOv5 و چرا سایر نسخه‌های یولو نه؟ پیش‌تر این مورد رو به تفصیل توضیح دادم اما توضیح کوتاه ماجرا میشه سهل‌الوصول بودن نتیجه transfer learning و fine-tuning این مدل خاص. این مدل، یعنی YOLOv5 به سادگی می‌تونه روی سیستم شخصی من (مکبوک پرو آخر ۲۰۱۹ با سیستم عامل مک) و روی گوگل کولب اجرا بشه. همچنین انتقالش به سایر سیستم‌ها هم راحت انجام میشه و از این نظر، خیالم می‌تونست راحت باشه.

گذشته از بحث سخت‌افزار و پلتفرم، YOLOv5 به شدت سریع و با دقته، و این مورد می‌تونه خودش یک امتیاز مثبت بزرگ برای استفاده از این مدل خاص در کاری مثل پروژه خواندن پلاک با YOLOv5 باشه!

جمع‌آوری و پیش‌پردازش داده مورد نیاز

بعد از این که ابزارها و تکنولوژی‌های مورد نیازمون رو پیدا کردیم، لازم بود تا داده‌های مورد نیاز پروژه هم پیدا کنیم. اولین و ساده‌ترین راه (مطابق این مطلب) این بود که خودمون دست به کار شیم و از پلاک خودروها، عکاسی کنیم. اما این قضیه می‌تونه دردسرساز بشه چرا که خیلی‌ها خوششان نمیاد که کسی از ماشینشون عکاسی کنه. به همین دلیل، در اینترنت جستجو کردم و به دیتاست مورد استفاده در این مطلب رسیدم. در این دیتاست ۳۱۷ عکس از پلاک خودروهای ایران وجود داره که این خودش عالیه! یک حجم خوب از پلاک خودرو که می‌دونیم دردسری هم برای ما ایجاد نمی‌کنه.

پس از این که داده‌های مورد نظر خریداری و دانلود شد، نوبت به لیبل زدن بود. لیبل‌های ما اعداد ۰ تا ۹ بودند و گذشته از اون، برای این که داده تستی کافی داشته باشیم و مراحل پیاده‌سازی سریع‌تر پیش بره، فقط ۷۵ تا عکس رو با کمک labelImg لیبل کردیم.

پیاده‌سازی پروژه

پس از این که ایده کلی، ابزار و داده برچسب‌زده‌شده رو داشتیم، نوبتی هم باشه نوبت آموزش دادن YOLOv5 برای اینه که کار ما رو به درستی انجام بده. حقیقتا، YOLOv5 و ابزارهای مشابه، خودشون یک دور آموزش دیدند و ما فقط به قولی اون‌ها رو fine-tune می‌کنیم که کاری که ما بخواهیم رو انجام بدن (در نظر بگیرید که ما در دوران ابتدایی و راهنمایی خیلی چیزا رو یاد گرفتیم، در دبیرستان رفتیم سراغ ریاضی و تجربی و اختصاصی اون‌ها رو یاد گرفتیم و بعد در دانشگاه مثلا مهندسی خوندیم که یک فرم خاص‌تر از ریاضیه. دقیقا مشابه همین فرایند اینجا برای آموزش YOLOv5 هم داره صورت می‌گیره) و الان فقط کافیه که دیتا و کدهای مورد نیازمون رو در یک سیستم مناسب پروژه‌های هوش مصنوعی بارگذاری کنیم و سپس مراحل آموزش رو طی کنیم.

داده‌های ما روی Google Colab آپلود شدند چرا که آموزش YOLOv5 نیازمند داشتن GPU است. بعد از اون، آموزش به این صورت شکل گرفت که هفتصد و پنجاه epoch (یا نسل) طول کشید، سایز batch ما ۳۲ بود، اندازه تصویر به ۴۱۶ د ۴۱۶ پیکسل تغییر کرد (اسکریپتی که برای آموزش YOLOv5 توسط تیم Ultralytics ارائه شده خودش امکان تغییر سایز رو فراهم کرده) و مدل پایه مورد استفاده yolov5m بود که با ۲۱.۲ میلیون پارامتر آموزش داده شده. پس از حدود ۳ ساعت و ۴۰ دقیقه، مدل ما آماده بود و نیاز داشتیم که تستش کنیم.

نتایج آزمایش

نتیجه آزمایش روی دیتاست آموزش

نتیجه آزمایش مدل

همین عکس که در ابتدای مطلب هم ازش استفاده شده، عکسیه که در دیتاست آموزشی موجود بود و درستی کار مدل رو تایید می‌کرد. جدول زیر هم میزان دقت رو به درستی به ما نشون میده:

جدول میزان دقت مدل - دیتاست آموزشی

نتیجه آزمایش روی دیتاست آزمایشی

نتایج آزمایش روی دیتاست آزمایشی

در جدول زیر هم به صورت مرتب شده می‌تونیم میزان دقت این مدل رو هم ببینیم. همچنین با یک تابع ساده، پلاک رو به شکل درستش (مبتنی بر ستون xmin) مرتب کردیم تا با پلاک اصلی تطبیق بدیم:

داده استخراج شده از پلاک - دیتاست آزمایشی

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

در اینجا لازمه که پروسه‌هایی که طی شده رو یک بار دیگه بررسی کنیم تا به یک جمع‌بندی روی پروژه برسیم:

  • ابتدا تصمیم گرفتیم سیستمی طراحی کنیم که حضور و غیاب یا رفت و آمد رو بتونه مبتنی بر پلاک خودروهای حاضر در یک محل خاص، بررسی کنه.
  • سپس تصمیم اولیه رو با حذف پروسه دیزاین سخت‌افزاری و همچنین حذف حروف مورد استفاده در پلاک ساده‌سازی کردیم.
  • پس از ساده‌سازی، ابزارهای متنوعی رو مطالعه کردیم و سپس YOLOv5 رو به عنوان ابزار اصلی خودمون انتخاب کردیم.
  • دیتاستی رو تهیه کردیم و برچسب زدیم.
  • مدل YOLOv5 رو مطابق نیاز و با داده‌های خودمون آموزش دادیم.

در کل، این پروسه گرچه پروسه نسبتا وقت‌گیر و سختی بود، اما نتیجه به دست آمده واقعا راضی‌کننده و خوبه. در حال حاضر پروژه ما در حالی قرار داره که می‌تونه به سادگی با ارتباط با یک سیستم سخت‌افزاری، کاری که براش در نظر گرفته شده رو انجام بده. البته هنوز ضعف‌هایی متوجه این پروژه هست که در بخش بعدی در موردشون بحث خواهیم کرد.

کارهای آینده

در این قسمت، کارهایی که در آینده میشه برای این پروژه انجام داد رو با هم یک بررسی اجمالی می‌کنیم:

  • توسعه سیستم برای خواندن حروف وسط پلاک (چالش‌های خاصی در این زمینه وجود داره، مثلا حرف ژ در پلاک خودرو معمولا به شکل ویلچر چاپ میشه)
  • توسعه سیستم برای خواندن پلاک‌های غیرشخصی (پلاک‌های عمومی و تاکسی عموما زرد، پلاک وزارت دفاع آبی، پلاک سپاه و نیروی انتظامی سبز پررنگ، ارتش سبز خاکی، دیپلماتیک آبی آسمانی و پلاک خودروهای دولتی قرمز هستند)
  • توسعه سیستم برای تشخیص و خواندن پلاک‌های منطقه آزاد
  • توسعه سیستم برای تشخیص و خواندن پلاک‌های گذر موقت
  • توسعه سیستم سخت‌افزاری و قرار دادن مدل‌های هوش مصنوعی در سخت‌افزار مناسب

مجوز نشر

این پست وبلاگ، تحت پروانه مستندات آزاد گنو یا GNU Free Document License منتشر شده و بازنشر و استفاده از محتویاتش کاملا آزاده. فقط توجه لازم داشته باشید که دیتاستی که برای آموزش استفاده شده آزاد نیست و این آزادی در استفاده شامل بخش‌هایی از این مطلب میشه که مسولیتش با منه (به طور کلی هرچی که شما در این پست خوندید)

سخن آخر

این پست برخلاف پست‌های دیگر این وبلاگ به شدت طولانی شد و از بابت این که وقت زیادی برای خوندنش گذاشتید، واقعا از شما متشکرم. در پایان جا داره از شما دعوت کنم که به ویرگول من هم سر بزنید تا اونجا موارد فنی و تجربیات دیگر من رو بخونید. همچنین، اگر این مطلب برای شما مفید بود کافیه که روی تصویر زیر کلیک کنید و من رو به یک فنجان قهوه به انتخاب خودتون مهمان کنید 🙂

Share

داستان پروژه جبیر – استیو جابز نه، خود خودم (قسمت آخر)

در دو پست قبلی (+، +) در مورد پروژه جبیر با شما صحبت کردم و توضیح دادم که ایده‌ش از کجا اومد و چی شد و چه کردیم. قسمت دوم یکم پرش قلم من زیاد بود چون موضوعات زیادی رو شامل می‌شد اما خب نیاز بود که گفته بشه. حالا رسیدیم به قسمت آخر. در این قسمت، میخوام از این بگم که در جشنواره خوارزمی چه گذشت و چرا جشنواره خوارزمی شروعی بود بر پایان این پروژه.

بذارید قبل از هرچیزی، یک مرور کلی داشته باشیم بر دو قسمت قبلی. در قسمت اول، توضیح دادم که من شیفته اپل شده بودم و می‌خواستم مثل استیو جابز، یک شخصیت مهم در دنیای تکنولوژی باشم و همون قدر شناخته بشم و همونقدر هم ثروتمند (بالاخره آرزو بر نوجوانان عیب نیست، هست؟) و تصمیمم این شد که یک سیستم عامل بسازم و بعد از کلی تحقیق و توسعه؛ نتیجه این شد که یک سیستم عامل مبتنی بر گنو/لینوکس و توزیع اوبونتو بسازم. اسم این پروژه هم گذاشتیم جبیر.

در قسمت دوم، از فراز و نشیب‌های فنی این قضیه گفتم. از این گفتم که چی شد که اینطوری شد و چی شد که ساخته شد. بذارید ساده‌تر و مفصل‌تر بگم، اول گفتم که فاز تحقیقم چی بود و چه کردم و چه چیزایی خوندم. بعد گفتم که چرا تصمیم گرفتم بیام سراغ سیستم‌عامل‌های متن‌باز موجود مثل لینوکس یا BSD و در نهایت گفتم چرا لینوکس رو انتخاب کردم. بعدش از عادت Distro Hopping گفتم (این عادت یعنی که شما بیایید و توزیع‌های مختلفی تست کنید و همیشه روی یک توزیع ثابت نمونید) بعدش هم گفتم چی شد که مینت و اوبونتو رو به عنوان مبنا در نظر گرفتم و چطور نسخه‌های اولیه جبیر ساخته شد.

بعد از اون، از انتشار جبیر و اشتباهاتی که در ساخت این پروژه شد نوشتم. بعد از این موضوع، وارد بحث نسخه ۴ که نسخه جنجالی جبیر بود شدیم (نسخه‌ای که به اینترنت متصل نمی‌شد، به همراه نظر جادی و تبعاتش) و بعد از اون چه شد که به سراغ BSD رفتیم و همین موضوع هم مزید بر علت شد که جبیر روز به روز به پایان خودش، نزدیک‌تر بشه.

جشنواره خوارزمی

جشنواره خوارزمی، یک جشنواره‌ست که در سطوح مختلف (چه مقطع تحصیلی و چه تقسیمات جغرافیایی) برگزار می‌شه و یکی از اهدافش، اینه که به مخترعین و مبدعین و محققین جوان کمک کنه تا نتایج کارهاشون دیده بشه. مقام آوردن در این جشنواره، خودش یک سری امتیاز خاص به همراه داره که این امتیازات عبارتند از دانشگاه بدون کنکور رفتن (طبیعتا در رشته‌ای که پروژه/اختراع ارائه کنید) و معافیت سربازی و این‌ها. البته این‌ها مال اون زمان بود و الان نمی‌دونم چطور شده ولی فکر نمی‌کنم تغییری کرده باشه.

احتمالا اگر الان این رو خوندید و دبیرستانی هستید، براتون خیلی دغدغه شده که حتما در این جشنواره‌ها شرکت کنید، ولی خواهش می‌کنم که قبلش حتما مطلبی که اول این پست لینک شده رو یه نگاه بندازید. قدیمیه ولی ارزشش رو داره. خلاصه بگذریم؛ چیزی که اینجا مهمه اینه که شما بدونید اگر طرحتون به زعم داوران جشنواره واقعا خوب بیاد، امتیازاتی دریافت می‌کنید که می‌تونه شما رو به اهداف زندگیتون نزدیک کنه.

حقیقتا من از وقتی بچه‌تر بودم، بچه‌هایی که به این جشنواره راه پیدا می‌کردند رو از تلویزیون و روزنامه و … دنبال می‌کردم، دلم می‌خواست روزی مثل اون‌ها باشم. مادامی که در تهران در مقطع راهنمایی تحصیل می‌کردم خبری از این جشنواره برای دانش‌آموزان راهنمایی نبود (سالی که ما شرکت کردیم ولی بود) و همین امر، باعث شده بود که من با این تیپ جشنواره‌ها غریبه باشم. اما در دبیرستان اوضاع فرق کرد. ما این پروژه رو شروع کرده بودیم. بخصوص سال دوم دبیرستان که بودم، رضا باقرزاده عزیز هم به من پیوست و با هم پروژه جبیر رو پیش می‌بردیم.

یک روز، ما از مدیر مدرسه‌مون خواستیم که سالن اجتماعات مدرسه رو در اختیارمون بذاره و از بچه‌هایی که اون ساعت خاص، بیکارن دعوت کنه که بیان و پروژه ما رو ببینن. این هم خودش یکی از حرکات «استیو جابز»گونه بود 🙂 خلاصه این اتفاق افتاد و از قضا، مدیر مدرسه هم خودش اومد در اون جلسه دورهمی حضور پیدا کرد. این قضیه برای ما خیلی خوب بود چرا که حسابی در چشم مدیر مدرسه، درخشیده بودیم.

اما این تمام ماجرا نبود …

محمدرضا حقیری (چپ) و رضا باقرزاده (راست) - توسعه‌دهندگان پروژه جبیر

روز بعد اون کنفرانس، مدیر مدرسه از من و رضا درخواست کرد که جزییات پروژه رو براش بنویسیم. من هم یک صفحه A4 نوشتم تحویلش دادم. یک هفته بعد، ما رو از سر کلاس (که اگر اشتباه نکنم دینی بود) خواستند به دفتر. ما اول کمی ترسیده بودیم (بهرحال سیستم آموزشی ما ایجاب می‌کنه که از دفتر بترسیم 😂) و وقتی رفتیم، دیدیم یک آقای میانسالی هم اونجا هستند. مدیر مدرسه به ما گفت که ایشون از مسولین آموزش و پرورش استان هرمزگانن و پروژه ما در مرحله استانی خوارزمی پذیرفته شده.

ایشون گفت که روز بعدش، بریم پیشش. پرسیدیم بعد مدرسه؟ گفت نه، از مدیرتون اجازه بگیرید و دو زنگی رو ما در خدمتتون هستیم. ما هم از این بابت خوشحال شدیم. می‌دونید چرا؟ چون بالاخره دو زنگ پیچوندن هم خودش صفای خودش رو داشت. حالا از این حال و هوا بیاییم بیرون. ما فرداش رفتیم پیش ایشون. ایشون ما رو برد پیش مسولین خوارزمی و کلی تحویلمون گرفتند. این تحویل‌گیری‌ها البته دلیل داشت! دو سه سالی بود که از استان هرمزگان در رشته کامپیوتر هیچ پروژه‌ای معرفی نشده بود و این‌ها هم از این موضوع حسابی خوشحال بودند.

خلاصه که این دوستان، به ما گفتند یک A4 کافی نیست و در قالب یک پرپوزال باید در مورد پروژه بنویسیم. من و رضا هم گفتیم پس ما می‌ریم روی این کار می‌کنیم و می‌آییم پیش شما. اون خانمی که در آموزش پرورش به ما گفت که بعدا بریم پیشش، گفت که چهارشنبه ها عصر هم حضور داره در همون دفتر و نیازی نیست کلاس رو بخاطر قرار با ایشون بپیچونیم. خلاصه کلام که ما رفتیم و یک فایل ۲۰-۳۰ صفحه‌ای با عنوان «سیستم‌عامل جبیر» نوشتیم و این رو پرینت کردیم و در طلق و شیرازه قرار دادیم و چهارشنبه بردیم پیش ایشون.

بعد از کمی بررسی، غلط‌های این پرپوزال رو به ما گفت و ما اون رو اصلاح کردیم. بعدش به ما گفتند که تا تیرماه حدودا صبر کنیم (و این ماجرا حدودای فروردین اتفاق افتاد اگر درست یادم باشه). ما هم به درس و مشقمون رسیدیم و امتحان دادیم. اما خب اینجا یک سری اتفاق خاص هم افتاد.اتفاقاتی که به نوبه خودشون جذاب و جالب بودند.

جشنواره خوارزمی استانی

جشنواره استانی، برخلاف کشوری، اینطوری نیست که شما بری از پروژه دفاع کنی. بر اساس همون توضیحاتی که از پروژه‌ها ارائه شده، داوری می‌کنند و اونایی که حس میشه شانس خوبی برای مقام کشوری آوردن دارند انتخاب میشن. بعد از این، این مورد به صاحبان ایده و پروژه، ابلاغ میشه.

در همین حین، ما که سخت مشغول کار روی جبیر بودیم و حتی یادمه که دونفری با رضا می‌رفتیم پیش خدمات کامپیوتری‌ها که مجابشون کنیم که یکی دو تا سیستم بدن دست ما که روش جبیر نصب کنیم (شاید باورتون نشه ولی یکی از پلن‌های من، برای هر توزیعی که درش نقشی داشتم تولید کامپیوترهای رومیزی با همون سیستم‌عامل هم بوده) و معمولا اون‌ها هم یه چراغ سبز الکی نشون میدادن، یک باره به تلفن رضا زنگ زدند. رضا گفت «آقای …؟» و بعد گوشی رو روی اسپیکر گذاشت و به ما اعلام شد که در استانی، رتبه اول شدیم (لینک خبر).

در مورد تاریخ خبر باید به شما بگم که این اخبار، بعد از برگزاری جشنواره کار شدند. یعنی ما تیر ماه خبر داشتیم از این که در استانی پذیرفته شدیم ولی ظاهرا قوانینی که روی جشنواره حاکمه، ایجاب می‌کرد که تا زمان شروع جشنواره سال بعد خبری ازش کار نشه. خلاصه بگذریم. ما دو تا هم خوشحال و سرخوش گفتیم که فرداش می‌ریم آموزش پرورش.

در آموزش و پرورش، بیش از گذشته تحویلمون گرفتند! این بار به ما گفتند که نیازه تا فیلمی بگیریم که هردو توش باشیم (البته ما دو فیلم مجزا گرفتیم. چرا که رضا بیشتر روی جنبه UI و ظاهری قضیه کار می‌کرد و من روی بیس سیستم) و بعد یک پرپوزال دیگر بنویسیم که یک سری ملاحظات خاص رو درش رعایت کرده باشیم. این ملاحظات شامل نحوه فهرست‌بندی، استفاده از فونت و … بودند. خلاصه ما دوتا CD و یک کتابچه تحویل دادیم و بعدش مدت نسبتا طولانی، از هم دور شدیم.

جشنواره خوارزمی کشوری

مرداد ماه بود و من به همراه مادرم چند روزی (فکر کنم دو هفته!) آمدیم تهران. در همین روزها، یادمه که رضا به من زنگ زد. بهش گفتم چه خبر؟ چه کارا می‌کنی؟ و خیلی عادی حرف زد. برای من این موضوع خیلی جالب بود که چطور تونسته بود اونقدر خونسرد باشه و یهو من رو غافلگیر کنه :)) پای تلفن به من گفت که «فلانی زنگ زد و گفت که اوایل شهریور باید تهران باشیم که از پروژه دفاع کنیم.

خلاصه بعد برگشت من به بندر، قرار شد با رضا بریم و در مورد این پروسه بپرسیم. به ما گفتند که داورا اینطورین و باید چه کنید و … (که با تقریب خوبی البته درست نبود) و به ما پولی دادند که بلیت هواپیما تهیه کنیم و با هواپیما بریم تهران. همچنین بودجه‌ای به ما دادند که لباس‌های متحدالشکل تهیه کنیم و ما هم دوتا پیراهن گرفتیم که لعنت خدا هم گرونش بود، ولی سال ۹۱ بابت هر پیراهن ۶۰ هزار تومان پول دادیم 😂.

خلاصه ۵ شهریور ۹۱ شد. ما رفتیم فرودگاه بندرعباس و سوار یک عدد ایرباس A300 هواپیمایی ماهان شدیم و به سمت فرودگاه مهرآباد تهران پرواز کردیم. در تهران هم مسول آموزش و پرورش هرمزگان (همون آقای میانسالی که کارهای ما رو انجام داده بود) آمد و ما رو به خوابگاه دانشجویی دانشگاه تربیت دبیری شهید رجایی برد. حقیقتا تا حد خوبی حالمون گرفته شد، چرا که به ما گفته شده بود برای ما هتل رزرو شده و از این دست چرت و پرتا. ولی خب ایرادی نداشت، فرداش روز بزرگی بود.

فرداش رفتیم. ظهر شد و دعوت شدیم که بریم داخل اتاق. داخل اتاق، سه‌تا آقا نشسته بودند که علی‌الظاهر، اساتید کامپیوتر همون دانشگاه بودند (اینجا این رو بگم که بعدا روش بحث صورت بگیره، اگر جشنواره خوارزمی یک جشنواره کشوریه، آیا بهتر نیست که فراخوانی زده شه و از اساتید و صاحب‌نظران کل کشور خواسته شه که داوطلب بشن؟ چرا فقط یک دانشگاه خاص؟) و یک سری سوال پرسیدند. ما وقتی داشتیم صحبت می‌کردیم و …؛ من اشاره کردم که جبیر مبتنی بر گنو/لینوکس ساخته شده. یادمه یکی اونجا خندید و گفت «پس مثل همون لینوکس فارسیه‌ست…».

حالا شما خودتون حساب کنید که این که این دوستان زده بودند تو کانال مسخره‌بازی، چقدر به ما فشار آورد. خلاصه ما ارائه و دفاعمون رو تحویل دادیم و آمدیم بیرون. ناهاری بر بدن زدیم و کمی تهران‌گردی کردیم و بعدش هم رفتیم سمت فرودگاه. دقیقا یادمه بعد از این که مسول آموزش پرورش ما رو ترک کرد، ما کاری نداشتیم که انجام بدیم پس با رضا نشستیم به خوندن آموزش Bash و اسکریپت‌نویسی 😁

خلاصه به سمت بندرعباس برگشتیم و بعد از اعلام نتایج، فهمیدیم که رتبه قابل قبولی در این جشنواره کسب نکردیم. این خودش یک شکست بسیار بسیار بزرگ برای ما محسوب می‌شد. گرچه کادر مدرسه تاکید داشتند سال بعدش هم شرکت کنیم ولی حقیقتا ما سال بعد تصمیم داشتیم دیگه شرکت نکنیم و همین هم شد. این دقیقا اینجا به این معنا بود که پروژه هم داره تا حد خوبی به آخرای خودش نزدیک میشه.

رفتن روی BSD، بزرگترین اشتباه

هنوز که هنوزه، من سیستم‌عامل FreeBSD رو به شدت دوست دارم و محاله وقتی نسخه جدید میده، نصبش نکنم و باهاش کمی بازی نکنم. اما حقیقت امر این بود که BSD ها – به جز مک – واقعا برای استفاده دسکتاپ و روزمره مناسب نیستند. حتی روی سرور و روتر و … (که BSDها حرف‌های به شدت زیادی برای گفتن دارند) هم معمولا انتخاب خوب و اول نمی‌تونن باشند.

یکی از مهم‌ترین دلایل، اینه که BSDها معمولا ساپورت سخت‌افزاریشون اونقدری که باید و شاید، خوب نیست. دلیل دیگری که به ذهنم می‌رسه اینه که استفاده از BSDها به شدت محدوده و بین هزاران شرکت و استارتاپی که مبتنی بر لینوکس هستند، شاید فقط Netflix, WhatsApp و Sony باشند که از FreeBSD (یا نسخه‌های دیگر BSDها) استفاده کنند. همین امر، باعث شده که BSDها مستندات کمتر و جوامع کوچکتری داشته باشند.

و البته اشتباه دیگری که داشتم این بود که فکر می‌کردم اگر برم روی BSD و یه بخش خوبی از رابط کاربری هم خودم بسازم (که تاحدی این کار رو کرده بودم) و مجوز اون هم BSD قرار بدم، شاید بتونم کد رو ببندم. اما هیچ کس نبود بهم این نکته رو گوشزد کنه که بستن کد برای پروژه‌ای که تیم کوچکی داره و ساپورت مالی نمیشه و سرمایه‌گذار خاصی هم نداره، سم مطلقه.

خلاصه با پیاده‌سازی نه چندان بد، تفکرات اشتباه و صد البته واکنش‌های عجیب و غریب جوامع نرم‌افزار آزاد و متن‌باز ایران، این پروژه باز بیش‌تر و بیش‌تر روی سراشیب سقوط قرار گرفت. اما حقیقت امر اینه که یکی از بزرگترین تیرهای خلاص این قضیه رو، همین جامعه نرم‌افزار آزاد به این پروژه وارد کرد.

واکنش‌های جامعه نرم‌افزار آزاد ایران و پیامدهایش

من اصلا دوست ندارم در نقش قربانی فرو برم و شکست‌ها و عدم موفقیتم رو گردن کسی بندازم. حقیقتا از این رفتار به شدت بدم میاد و اگر ببینم کسی چنین رفتاری داره خیلی سریع، از دایره دوستی و حتی آشنایی من ممکنه حذف بشه. پس امیدوارم این بند خاص از مطلب من، این حس رو القاء نکنه که در نقش قربانی فرو رفتم.

بگذریم، جامعه نرم‌افزار آزاد ایران، که در حال حاضر عمدتا حول اوبونتو و در فروم اوبونتو متمرکز شده تقریبا (و این تمرکز هم خودش سم مهلکیه) رفتارهای عجیب و جالبی دارند. این جامعه عموما اینطوری بود که خیلی سخت افرادی که بیرون گود بودند رو می‌پذیرفت و خیلی وقت‌ها هم نمی‌تونستند یک سری موضوعات خاص رو بپذیرند. به همین دلیل، رفتارها بیشتر شبیه گنگسترها و یاکوزاها می‌شد. حقیقتا در مقابل پروژه جبیر هم تا حد زیادی به این شکل برخورد نشان دادند.

برخوردهایی از این دست که «چرا به فلان پروژه کمک نمی‌کنی؟» اصلا از نظرم بد نیست. خیلی هم خوبه و خیلی راحت می‌تونه شما رو مجاب کنه که نیاز نیست چرخ رو از اول اختراع کنید. اما خب، گاهی برخوردها سمت ترولینگ و قلدری سایبری پیش می‌رفت. مثلا شخصی میومد می‌گفت «بیا کرنل رو بکن داروین» و بعد چند نفر ادامه می‌دادند. نکته جالب هم این که از سادگی من هم به عنوان یک نوجوان، تا حد خوبی بهره‌کشی شده بود اینجا. من الان دانشی دارم که بهم می‌گه که تعویض کرنل بسیار سخته، و در بعضی موارد کاملا ناممکن. اما اون موقع من چنین آگاهی‌ای نداشتم.

خلاصه بگم که کم کم به جایی رسید که من دیگه می‌فهمیدم کجاها ملت دارند دستم میندازن. حقیقتا خوشم اومده بود که خودم همراه شم با این قضیه و تا می‌تونم چرت و پرت ببافم. اما خب حقیقتا این به ضرر من شد چرا بعدتر، برچسب ترول به من چسبید و از جامعه کاملا پاک شد. جامعه‌ای که تقریبا همیشه نشون داده با افراد جدید – صرفنظر از این که آدم‌های خوبین یا بد – چنین برخوردی رو داشته و خب این برخوردها، نتایج خوبی هم نداشته. برای مثال، خود من از سال ۹۳ تا ۹۶ واقعا در این جامعه هیچ حضور فعالی نداشتم و ۹۶ دوباره برگشتم بهش. سال ۹۹ هم موارد مشابهی پیش آمد و دلخوری‌هایی ساخته شد.

خلاصه بگذریم از این موضوع، می‌خواستم صرفا این موضوع رو شفاف کنم که جامعه، از دور ممکنه قشنگ به نظر برسه اما خب درونش نیازمند سازگاری بالا و همرنگ جماعت شدنه. حقیقتا من هم شخصی نیستم که بخوام همرنگ جماعت باشم، به همین خاطر ممکنه در جوامع مختلف، متضرر بشم 😁

سخن آخر

اول از همه از شما ممنونم که این مطلب رو خوندید و تا اینجا اومدید. دوم، میخوام ازتون دعوت کنم که علاوه بر این وبلاگ، ویرگول هم می‌تونید مطالب من رو بخونید ولی در ویرگول معمولا انقدر حرافی نمی‌کنم 🙂 و در نهایت، میخوام یک جمع‌بندی کلی روی این سه قسمت بکنم و بگم که به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقیست.

حقیقتا بعد از شکست پروژه جبیر، من یک درس بزرگ گرفتم. درسی که بهم گفت «نیاز نیست استیو جابز دوم باشی، تو خود خودت باش» و این درس به نظرم بزرگترین نکته شخصیتی بود که می‌تونستم از انجام چنین پروژه‌ای دریافت کنم. درس و نکته بعدی هم این بود که حرف‌های اطرافیان می‌تونه به شدت روی روان آدم تاثیر بذاره و نباید گذاشت این حرف‌ها، از ما یک موجود کینه‌ای بسازه که بعدتر نیازمند انتقا‌م‌گیری و پرونده‌سازی و فلان باشه. درس‌های شخصیتی و روانی این پروژه، واقعا برای من مهم و ارزنده بودند.

از نظر فنی هم، درس‌های خوبی گرفتم. برای مثال اندازه افرادی که LPIC 1, 2 می‌گذرونند از لینوکس یاد گرفتم. تا حد خوبی پایتون یاد گرفتم. حتی همین امر باعث شد که بعدتر، روبی یاد بگیرم و … . همچنین یاد گرفتم که نیاز نیست برای متفاوت بودن حتما به سمت BSD رفت بلکه یک رابط کاربری متفاوت هم می‌تونه به خودی خود، تا حد خوبی تاثیر مثبت روی ذهن افراد داشته باشه.

از منظر بیزنسی هم بخواهیم نگاه کنیم یک درس خیلی خوب گرفتم. اون این که «وقتی تیم کوچیکه یا پروژه تک‌نفره جلو میره نیازی نیست که کد، بسته باشه. اتفاقا باز بودن کد به نفع توئه». و همین باعث شد از اون به بعد عمده پروژه‌های من روی گیتهابم قرار بگیرند.

خلاصه که یک پروژه شکست‌خورده، می‌تونه پر از درس برای ما باشه. مهم اینه که ما بخواهیم همیشه در سوگ بمونیم؟ یا این که به قدری سوگواری کنیم و بعد از اون سوگواری به سمت انجام یک پروژه جدیدتر قدم برداریم. نمی‌دونم فیلم Whiplash رو دیدید یا نه، اما در صحنه‌ای یکی از شخصیت‌ها میگه «چارلی پارکر وقتی با اون صحنه مواجه شد، اول سوگواری کرد. بعد یک روز کامل استراحت کرد و بعدش اونقدر تمرین کرد که ما امروز ازش حرف بزنیم». پس باید گفت که این ماییم که انتخاب می‌کنیم چارلی پارکر باشیم، یا اون نوازنده‌ای که با یک شکست، کلا ساز و نوازندگی رو میذاره کنار.

در پایان، مجددا از شما بابت وقتی که برای خوندن این مطلب گذاشتید تشکر می‌کنم. همچنین امیدوارم که این تجربه شکست طولانی، تونسته باشه برای شما جرقه‌ یا کمکی باشه در هندل کردن پروژه‌هاتون یا حداقل بهتون کمک کرده باشه که چطور با پروژه‌های شکست خورده کنار بیایید. امیدوارم که در آینده نزدیک، بتونم با مطالب بیشتری در خدمت شما باشم.

Share

داستان پروژه جبیر – عملکرد وزنیاک، همچنان رویای جابز (قسمت دوم)

در مطلب پیشین (لینک) اشاره کردم که ایده‌ها و جرقه‌های ابتدایی پروژه جبیر، از کجا به ذهنم رسید و چرا مهم بود که اون ایده رو پیاده کنم و حتما به اون هدف برسم. این موضوع، باعث شد که من بیش از پیش تلاش کنم که به هدفی که برای خودم گذاشتم برسم.

در این یکی مطلب، قصدم اینه که در مورد فرایندی که جبیر برای ساخته شدن طی کرد صحبت کنم و قطع به یقین، خیلی از این مراحل قدیمی‌تر از اونی هستند که شما بتونید الان پیاده‌سازیشون کنید. پس اگر نیازمند این هستید که توزیع لینوکسی مبتنی بر دبیان یا اوبونتو بسازید، می‌تونید راهنمای عملی قرار دادن فیل در یخچال و همچنین چگونگی ساخت توزیع لینوکس رو بخونید. ولی اگر دوست دارید سفر طولانی یک نوجوان در مسیر پیاده‌سازی رویاش رو بدونید، به خوندن همین مطلب ادامه بدید.

بررسی راه‌های ساخت یک سیستم‌عامل

ابتدای راه، باید بررسی می‌کردم که سایرین چطور سیستم‌عامل ساختند و چطور شده که سیستم‌های عاملشون، رشد و نمو خوبی داشته. همونطور که در قسمت اول هم اشاره کردم، یکی از idol های من در زندگی، استیو جابز بود (و کماکان هم هست) و طبیعتا اولین سیستم‌عاملی که به نظرم اومد که داستان موفقیتش رو مطالعه کنم، مک بود. اما مک یک مشکل بزرگ داشت. بررسی درست و حسابیش نیازمند این بود که حتما یک سیستم اپل تهیه کنم. حالا چه آی‌مک، چه مک‌بوک و … . به همین خاطر، مک رو بیخیال شدم.

داستان موفقیت ویندوز هم تقریبا اظهر من الشمسه. این سیستم‌عامل عمده محبوبیتش رو به این خاطر داره که روی سیستم‌های سازگار با PC های IBM نصب می‌شد و از قضا، همون دوره IBM تصمیم گرفته بود که لایسنس تولید کامپیوترهای شخصی مشابه کامپیوترهای خودش رو به کمپانی‌های دیگری مثل Dell, Compaq, HP و … هم بفروشه. پس تعداد بیشتر، مصادف شده بود با مصرف بیشتر و محبوبیت بیشتر.

نهایتا، با خودم گفتم که «خب، می‌رم بین محبوبیت توزیع‌های لینوکس جستجو می‌کنم». اونجا بود که فهمیدم چندین توزیع ایرانی مثل پارسیکس (متوقف شده)، کارآمد (متوقف شده) و آریوس (متوقف شده) وجود دارند. در عین حال، فهمیدم این‌ها ویژگی‌های مشترک زیادی دارند. خلاصه که این مورد رو گذاشتم در لیست مطالعه که بعدتر در موردش مطالعه کنم و ببینم که دنیا دست کیه.

خلاصه، مطالعه پیرامون موفقیت سیستم‌های عامل تموم شد. دلم می‌خواست اون موقع وارد جامعه‌ای از برنامه‌نویسان بشم و ازشون یاد بگیرم و انتقال تجربه انجام بشه. به همین خاطر، در وبسایت برنامه‌نویس، ثبت‌نام کردم. اونجا بود که متوجه شدم یکی از اعضا، یک سیستم عامل نوشته به اسم آراکس. برخلاف عمده پروژه‌های سیستم‌عامل که دیده بودم، این یکی توزیع لینوکس نبود بلکه سیستم‌عاملی بود که از بیخ و بن توسعه داده شده بود و با خودم گفتم که پسر! باید با این رفیق شم حتما. اما خب نشد، یعنی نمی‌دونم چی شد ولی احتمالا شلوغی سر ایشون و عدم تمایلشون باعث این شد که دوستی‌ای شکل نگیره.

خلاصه، کمی هم به زبان انگلیسی گشتم. اون موقع مثل الان زبانم خوب نبود و در فهم بسیاری از مطالب، مشکل داشتم. با این حال با گشتن در اینترنت به ویکی توسعه‌دهنگان سیستم‌عامل رسیدم. جایی که هزاران و ده‌ها هزاران نفر دیگر، مشغول توسعه پروژه‌های خودشون بودند و همین باعث شده بود که من یک بهشت برین پیدا کنم. اما اونقدری نگذشت که امیدم ناامید شد. چرا؟ چند مدخل رو که خوندم فهمیدم از صفر نوشتن یک سیستم‌عامل که بتونه کلی کار ریز و درشت انجام بده به این سادگی‌ها هم نیست. که البته اگر نظر خودم رو بخواهید، خیلی خوب شد که این اتفاق افتاد. بعدا در موردش حرف خواهم زد.

به همین خاطر، یک تحقیق بزرگی در مورد سیستم‌عامل‌های متن‌باز موجود کردم که ببینم کدوم بعنوان پایه سیستم‌عامل می‌تونه گزینه خوبی باشه. گنو/لینوکس، بی‌اس‌دی‌ها، هایکو و حتی کولیبری رو چک کردم و به این نتیجه رسیدم که خب، لینوکس بهترین گزینه‌ست! حتی در این میان داشتم به اندروید هم فکر می‌کردم ولی باز پس ذهنم گنو/لینوکس رو داشتم. حالا وقت این بود که ببینم از کدوم یکی میشه یک نسخه شخصی‌سازی‌شده بهتر ساخت.

پیدا کردن توزیع مناسب به عنوان مبنا

خب وقتی که فهمیدم قراره بیس سیستم‌عامل من لینوکس باشه، نیاز داشتم که ببینم کدوم توزیع بهتره. به همین خاطر بارها و بارها، توزیع عوض کردم (و حتی همین امر موجب این شد که هاردم به شدت کند و حتی خراب بشه. بعد از مدتی حتی مجبور به تعویض هارددیسک لپتاپی شدم که اون زمان داشتم). نخستین توزیع، اوبونتو بود. بعدش دبیان. بعد اوپن سوزه، فدورا و … . به همین سبک و سیاق هزاران توزیع رو تست کردم که ببینم کدوم بهتره. البته دروغ چرا، هزاران خیلی مبالغه‌ست. درست‌ترش اینه که هر توزیعی که اسم و رسمی داشت رو نصب و آزمایش کردم که ببینم قضیه چی به چیه.

اما مشکلاتی هم در این میان بودند. یکی از بزرگترین مشکلات پیش روی من، اینترنتی بود که اون زمان داشتیم. اینترنت پرسرعتی بود نسبتا اما دو مشکل اساسی داشت. اولین مشکل محدودیت حجمی بود و خب طبیعتا می‌دونید که بسیاری از این توزیع‌ها حتی موقعی که نصب میشن هم نیازمند اینترنت هستند و همین یعنی باید فاتحه اون حجم رو خوند. مورد دوم هم قطعی‌های زیاد اون خط خاص بود. خلاصه که با تمام این ماجراها، من تهش به چند کاندیدای قدر قدرت رسیدم.

اولین کاندیدا، خود دبیان بود. اصل کاری، پدر اوبونتو. دبیان نصب و راه‌اندازیش هربار من رو پیر می‌کرد البته. به همین خاطر ترجیح دادم که مدتی کنارش بذارم. در همین میان، باز به اوبونتو برگشتم. بعد از بازگشتم به اوبونتو، با لینوکس مینت آشنا شدم. حقیقتا از مفهومی که مینت داشت هم خوشم اومد! فهمیدم که مطابق قوانین خیلی از کشورها، یک تعداد زیادی از نرم‌افزارها مثل فلش‌پلیر، فونت‌های مایکروسافت، کدک‌ها، واین و … امکان «بازتوزیع» یا Redistribute شدن ندارند. اما مینت از این قاعده مستثناء بود. چطور؟ مینت در ایرلند جنوبی ساخته شده. کشور ایرلند هم مثل روسیه و کشور ما، از کشورهاییه که کپی‌رایت درش به اون شکل مطرح نیست و شما احتمالا راحت‌تر می‌تونید این تیپ بازتوزیع‌ها رو انجام بدید.

وقتی دیدم اینطوریه، با خودم گفتم چرا پایه این قضیه مینت نباشه؟ به همین خاطر مینت نصب کردم تا ببینم چی به چیه و دروغ چرا؟ عاشقش شدم. روی مینت گنوم ۳ نصب کردم و کلی باهاش کار کردم و دیدم عجب چیز خوبیه. خلاصه اینجا بود که کاندیداهای من به مینت و اوبونتو، تقلیل پیدا کردند.

پیدا کردن راهی برای پکیج کردن مجدد توزیع شخصی‌سازی شده

اینجا دیگه روی لپتاپ مینت نصب کرده بودم. شخصی‌سازی‌های مختلفی رو روش انجام داده بودم و وقتش رسیده بود که یک پکیج ازش بسازم. در واقع می‌خواستم یک ISO بسازم که بتونم بعدا روی لپتاپ خودم یا کامپیوترهای دیگر به طور کل، نصبش کنم. به همین خاطر از Relinux استفاده کردم (این پروژه تقریبا دو سالی میشه که از رده خارج شده، ولی اون موقع جوان اول ابزارهای ساخت توزیع بود). حالا وقت این رسیده بود که یک مینت خوش رنگ و لعاب با هزاران هزار بسته رنگارنگ، به ISO تبدیل بشه و همین تبدیل همانا و سیستم‌عامل‌ساز شدن من همان!

اما اینجا یه مشکلی پیش اومد. انقدر نرم‌افزارها زیاد بودند که حجم ISO تولیدی توسط Relinux بالای ۴ گیگابایت رفت. اگر این پست رو تشریف ببرید بخونید، توضیح دادم که استاندارد ISO9660 یک محدودیت روی حجم داره و بیش از چهار گیگابایت رو نمی‌تونه در خودش جای بده. همین امر، باعث شد که پروژه رو بکوبم و از اول بسازم. به همین خاطر، دوباره DVD اوبونتو 11.10 رو برداشتم (و در همون حین نخستین بتاهای ۱۲.۰۴ هم داشتند میومدند) و روی لپتاپ نصبش کردم. پس از نصب، تغییراتی روش دادم مثل جایگزینی یونیتی با گنوم، نصب تعدادی نرم‌افزار و جایگزینی تعداد دیگر. این بار شد! این بار واقعا شد و خب خوشحال و خرم بودم.

عکس از توزیع کاپریس است – کاپریس در سال ۹۹ ساخته شد.

انتشار نسخه اول به صورت LTS و اولین اشتباهات

خب در فروردین سال ۱۳۹۱، نخستین نسخه جبیر آمد. یادمه که ده روز قبل از انتشارش حتی این پست رو در فروم اوبونتو ایجاد کردم که خب همونطور که می‌تونید بخونید؛ کم هم حاشیه نداشته. خلاصه اینجا بود که اولین اشتباهات رو متوجه شدم. در این قسمت بیش از این که بخوام پیرامون این که جبیر چه بود مانور بدم، میخوام روی اشتباهات مانور بدم.

اولین اشتباه شاید برمی‌گشت به جهان‌بینی من. اینطور بخوام بگم که این جهان‌بینی این طور بود که اگر در ۱۶ سالگی یک سیستم‌عامل مثل جبیر ساختم، دیگه ته دنیای تکنولوژی و اینام. به قول یه بنده‌خدایی، دچار سندرم «جلوزدگی از خود» شده بودم. خب این مورد در سنین نوجوانی طبیعیه و حتی همین الان باور دارم که نسبت به سن و سال اون زمانم، واقعا کارم خفن بوده ولی نه اونقدری که خودم همیشه فکر می‌کردم. بهرحال در دوران نوجوانی خیلی‌ها دوست دارند کارهای بزرگ کنن و همونطور که در مطلب پیشین عرض کردم، این قضیه باعث شد من بشم اینی که الان هستم.

خلاصه این اشتباه، اشتباه اول بود. اشتباه دوم این بود که فکر می‌کردم اینجا می‌تونم سبک و سیاق اپل رو پیش بگیرم. یعنی چی؟ یعنی که یک سیستم‌عامل مبتنی بر یک سیستم‌عامل دیگر بسازم و بعدش، کدش رو ببندم و نهایتا سخت‌افزارهای مبتنی بر اون سیستم‌عامل رو به ملت بفروشم. نه روی زیرساخت فکری داشتم، نه روی این که پروانه‌ها چه اجازه‌هایی میدند. خلاصه که اینجا کلی اشتباه پشت هم دیدیم. اما تلاش کردم این موارد رو در نسخه ۲ اصلاح کنم.

نسخه ۲، رابط کاربری افسانه‌ای

توزیع آریوس، علاوه بر این که ریمستر از اوبونتو بود دو ویژگی داشت که از سایر توزیع‌های ریمستر؛ متمایزش می‌کرد. یکیش نصاب آفلاین درایورها بود، دیگری این که یک رابط کاربری خیلی خوشگلی هم داشت که خب به شکل یک نشست روی گنوم اجرا می‌شد. در نسخه دوم تصمیم گرفتم چنین تغییری رو ارائه بدم. به همین خاطر، با کمک AWN, Mutter و یک سری تغییر ریز دیگر، یک رابط کاربری نسبتا کاستوم ساختم و اسمش هم گذاشتم Legendary UI یا «رابط کاربری افسانه‌ای». همچنین در کنار اون نسخه، یک ایزو با XFCE هم ارائه کردم که خب در این مقطع، جبیر با دو میز کار داشت عرضه می‌شد.

حقیقتا نسخه ۲ تا حد خوبی ترکوند. به حدی که با این پروژه به جشنواره‌های استانی و کشوری (من‌جمله خوارزمی) راه پیدا کرده بودم. این رو هم اینجا بگم چرا که واقعا نمی‌تونم این رفرنس رو اینجا ندم 😁 در فیلم The Social Network – که داستان ساخت و رشد فیسبوک رو به شکل سینمایی روایت می‌کنه – کرکتر Divya Narendra (یکی از شرکای دوقلو‌های وینکلواس در پروژه Harvard Connection) در مورد مارک زاکربرگ می‌گه که «مارک بزرگترین شخصیت دانشگاه شده بود. اون هم دانشگاهی که نوزده‌تا برنده نول و پونزده‌تا برنده پولتیزر و حتی یک ستاره سینمایی داره». حقیقتا در میان دانش‌آموزان اون مدرسه و حتی شهر بندرعباس من چنین حسی داشتم و همینجا بود که دوباره کمی از خودم جلو زدم. اما این تمام ماجرا نبود. جزییات این بخش رو، در قسمت‌های بعدی این داستان خواهیم خوند.

نسخه ۳ و ۴، مشکل اینترنت و متاع خنده؟

در نسخه ۳، تغییر خاصی نبود جز این که قبل از این که Ubuntu GNOME Remix منتشر بشه، این توزیع با میزکار گنوم عرضه شد (حقیقتا جا داشت این مورد شدیدا بهش اشاره بشه). اگر دوست دارید در مورد این نسخه بیشتر بدونید می‌تونید به این مصاحبه من با لینوکس سیزن مراجعه کنید و کمی با ذهنیت من در اون سال آشنا شید. نسخه ۳ خیلی حاشیه نداشت. در عین حال، خیلی هم سر و صدا و برند نساخت. یک توزیعی بود که نصب می‌شد و خلق‌الله استفاده می‌کردند.

نسخه ۴، برای من خیلی مهم بود. در این حد که حتی اسم نسخه‌ش هم خواستم یک چیز باحال انتخاب کنم و از همین رو، اسم رو گذاشتم Pirates of Galaxy یا «غارتگران کهکشان». در این یکی نسخه خیلی سعی داشتم که همه‌چی رو مینیمال در عین حال شخصی نگه دارم. اما یک مشکل اساسی اینجا پیش آمد. مشکل چی بود؟ مشکل این که اوبونتو باگی داشت که اگر شما اون رو باز دوباره بسته‌بندی می‌کردی، نمی‌تونست کارت شبکه رو درست شناسایی کنه و به اینترنت متصل نمی‌شد. همین موضوع باعث این کامنت از جادی شد:

جادی

خب بخش اول کامنت تذکری بود به دوستی که ظاهرا ادب رو رعایت نکرده بود. بخش دوم هم از نظر من بد نیست، اما نکته مهم برخورد جامعه نرم‌افزار آزاد با این موضوع بود. چرا؟ چون من یادمه حتی سال ۹۶ که خودمم یادم نبود چه کرده بودم تو این سیستم‌عامل، در بعضی جلسات لاگ و بعضی رویدادها این موضوع شده بود متاع خنده! طبیعتا هیچکس خوشش نمیاد کاری که در نوجوانی کرده و حتی کار بدی هم نبوده (ساخت توزیع لینوکس واقعا کار بدی نیست، شاید بیهوده باشه ولی بد، نه!) سوژه خنده یک جمع باشه.

خلاصه اینجا دیگه شد آخرین جایی که جبیر بعنوان یک توزیع گنو/لینوکس عرضه شد و دفترش به پایان آمد. اما حکایتش همچنان باقی ماند.

رفتن سراغ BSD

بعد از جبیر ۴، دیگه تصمیم رو جدی گرفتم. با خودم گفتم لینوکس برای من سیستم بشو نیست :)) در این حد که هرجا بحثی از لینوکس می‌شد، سریعا اشاره می‌کردم به این که در PlayStation 4 از FreeBSD استفاده شده، واتسپ داره FreeBSD استفاده می‌کنه و OpenBSD ایمن‌ترین سیستم‌عامل جهانه و اپل با BSD اپل شد و این‌ها و در عین حال لگدی هم به لینوکس می‌زدم و می‌گفتم این سیستم‌عامل، یک سیستم‌عامل مرده‌ست.

در همین حین، ما باز به تهران برگشتیم و خب کمی سخت بود که روی توسعه جبیر کار کنم چرا که اینترنت درست و درمونی نداشتم، لپتاپم برای کامپایل کردن کد‌های FreeBSD ضعیف بود و کلی داستان و مشکل از این قبیل پیش آمد. خلاصه پس از این که مدتی گذشت و کمی این مشکلات حل شد، موفق شدم که جبیر رو دوباره از نو با کرنل FreeBSD تولید کنم و بعد مدتی حتی اسم کرنل رو از FreeBSD به JabirOS تغییر دادم (که خب این خودش یک اشتباه خیلی خیلی بزرگ محسوب می‌شد چون عملا از پورت‌ها نمی‌شد دیگه استفاده کرد) و کلا در مسیری بودم که با خودم می‌گفتم «دو سال دیگه به اپل رسیدم».

یکی از دلایلش، این بود که من کم کم داشتم وارد مدیای خارجی می‌شدم. مثلا این وبسایت، خبر انتشار جبیر جدید رو کار کرد یا این یکی، با من مصاحبه‌ای ترتیب داد. همه این موارد دست به دست هم دادند تا من خیلی بیشتر از پیش، از خودم جلو بیفتم.

اما خب این موضوعات پشت سر هم، پیش‌دانشگاهی و کنکور و ورود به دانشگاه باعث شدند که کلا بیخیال پروژه جبیر بشم و این مورد باعث شد که ذهنم برای پروژه‌های دیگری که در این سال‌ها انجام دادم بازتر بشه.

این داستان ادامه دارد

فکر می‌کردم شاید این داستان چهار یا پنج قسمت بشه، اما تا اینجا که توضیحاتم رو ارائه کردم، فکر کنم کلا یک مطلب دیگر که کلیت این دو قسمت رو جمع‌بندی کنه و کمی به رفتارهای اطرافیان – بخصوص جامعه نرم‌افزار آزاد – و داستان‌هایی مشابه شرکت در جشنواره خوارزمی و … اشاره کنه، کافی باشه.

خلاصه، دوست دارم ازتون تشکر کنم که تا اینجای مطلب رو خوندید و همراه من بودید. من همیشه دوست داشتم این تجربه رو مکتوب کنم و خب اتفاقات اخیر، موجب این شد که این مطالب مکتوب بشند و در وبلاگ هم به رشته تحریر دربیان.

در نهایت، برای تک‌تک خوانندگان این بلاگ، آرزوی موفقیت و خوشحالی می‌کنم.

 

Share