بایگانی برچسب: s

ساخت REST API در روبی آن ریلز – قسمت دوم

در پست قبلی با هم یک REST API نوشتیم که یک نمونه از مدل «پست» رو می‌تونست ایجاد کنه، بروز کنه، نمایش بده و نابود کنه.

در این پست هم قصد دارم که کار مشابهی کنم، منتها این بار تیم محصول به ما یک سناریوی جدید داده. از ما خواستند که این بار، کامنت هم به پست‌ها اضافه کنیم و بتونیم با استفاده از API برای هرپستی، یک کامنت هم ایجاد کنیم. پس وقت رو غنیمت می‌شماریم و میریم سروقت پروژه (پوشه‌ها و ساختار عینا مثل پست قبلیه و هیچ تغییری در اون رخ نداده).

ساخت مدل برای کامنت

بیاییم ببینیم تیم محصول برای ما چی طراحی کرده. این عزیزان در نظر دارند که هر کامنت صرفا یک «متن بدنه» داشته باشه و بیشتر از اون نیاز نداشتند. کار ما اینه که حالا مدلی طراحی کنیم که علاوه بر اون، به پست‌ها هم ربط داشته‌باشه. چطوری این کار رو می‌تونیم بکنیم؟

کافیه دستور زیر رو اجرا کنیم و مدلش رو بسازیم:

rails generate model Comment body:text post_id:integer

خب حالا میریم به پوشه :

app/models

و اول post.rb رو به این شکل ویرایش می‌کنیم:

class Post < ApplicationRecord
    has_many :comments 
end

و سپس comment.rb رو به این شکل ویرایش می‌کنیم:

class Comment < ApplicationRecord
    belongs_to :post 
end

حالا این خطوط چی میگن؟ ما در پایگاه داده چندین نوع رابطه داریم. توضیح این روابط به صورت مفصل باشه برای یک پست دیگه. اما اینجا بیاید در نظر بگیرید که طراحی محصول به شکلی بوده که «هر پست میتونه بی‌شمار کامنت داشته باشه و هر کامنت متعلق به فقط و تنها فقط یک پسته». این نوع رابطه اسمش هست «یک به چند» یا بهتر بگم «یک به خیلی» و به قول خارجی‌ها One to many.

حالا که از این قضیه خبر داریم و پست رو هم ساختیم تعلل نمی‌کنیم. می‌ریم سراغ ساخت کنترلر مربوطه. اینجا کنترلر به ما کمک می‌کنه که بتونیم به سادگی یک کامنت رو روی پست بسازیم و مدیریت کنیم. در مورد سناریوی کنترل کامنت هم این بار کمی ساده‌تر می‌گیریم. در ادامه این مورد رو با هم بررسی خواهیم کرد.

ساخت کنترلر کامنت

اول کنترلر کامنت رو به این شکل ایجاد می‌کنیم:

rails generate controller api/v1/comments

و سپس در فایل:

config/routes.rb

این تغییر ریز رو ایجاد می‌کنیم :

Rails.application.routes.draw do
  namespace :api do
    namespace :v1 do
      resources :post do 
        resources :comments
      end
    end
  end
  # For details on the DSL available within this file, see https://guides.rubyonrails.org/routing.html
end

و بعد میریم سروقت کنترلر 🙂 اما قبل از اون بیاید یه چیزی رو بررسی کنیم. این روابط رو! این روابط چطوری تعیین شدند؟ و چرا مهمند. پس در ترمینالمون تایپ می‌کنیم:

rails c

این دستور، به ما یک «کنسول ریلز» میده. کنسول به ما کمک می‌کنه که ایده‌ها رو در یک لول قبل از مرورگر و درخواست‌های HTTP بررسی کنیم. در اسکرین‌شات زیر از ترمینال من، می‌بینید که چطوری یکی از پست‌ها رو تست کردم و دیدم که آیا روابطش با کامنت‌ها درسته یا خیر.

خب حالا بیاییم کنترلر رو بنویسیم. قبل از اون، من یک کامنت دستی در کنسول به این شکل می‌سازم:

c = Comment.new(:body => "This is a comment", :post_id => 1)
c.save

و کنسول رو می‌بندم. می‌ریم سراغ کنترلرمون. همونطور که گفتم اینجا یه سری چیزا نیستن. مثلا show اینجا نیازی نیست باشه ولی index نیاز هست. پس می‌ریم سراغ این که این موارد رو در کنترلر لحاظ کنیم. خب با توجه به این توضیحات، ما یک متد index به این شکل نیاز داریم:

def index
    @post = Post.find(params[:post_id])
    render json: @post.comments
end

همونطور که دیدید، اینجا تنها چیزی که نیازه بررسی بشه post_id ماست. درخواستی که به سمت سرور می‌فرستیم هم به این شکله:

curl -X GET -i http://localhost:3000/api/v1/post/1/comments

حالا وقتشه که بتونیم یک کامنت جدید ایجاد کنیم. برای ساخت کامنت جدید هم کافیه که به این شکل، متد create رو بنویسیم:

def create
        @comment = Comment.new(:body => params[:comment][:body], :post_id => params[:post_id])
        if @comment.save 
            render json: {:status => "success", :comment => @comment}
        end 
    end

و نمونه درخواستی که براش می‌فرستیم هم به این شکل:

curl -X POST -H 'Content-Type: application/json' -i http://localhost:3000/api/v1/post/1/comments --data '{
"body":"This is another comment"
}'

حالا یک سوال مهم ممکنه برای شما پیش بیاد و اون هم اینه که :

چرا پارامترهای ارسالی فرق دارند؟

دلیلش خیلی ساده‌ست. ریلز اول میاد پارامترهای درون URL رو مستقیم میخونه، بعد میاد سراغ Request Body که در واقع اگر سلسله مراتبی (مثل یک فایل YAML) بهش نگاه کنیم این شکلی میشه:

- post_id: 1
- comment:
    - body: "This is another comment"

در واقع برای خودش یک Resource space در نظر می‌گیره و body رو از اون میخونه. به همین خاطره که یکی زیرمجموعه comment و دیگری مستقیما post_id میشه.

باقی متدها چی؟

معمولا کامنت‌ها قابل ادیت و حذف و … نیستند. ما هم به جهت سادگی این ماجرا رو براشون پیاده‌سازی نمی‌کنیم تا بعدا چه پیش آید 🙂

جمع‌بندی دو قسمت اخیر

خب در این دوقسمت ما خیلی چیزا یاد گرفتیم که فهرست‌وار بررسی می‌کنیم :

  • چطور ریلز نصب کنیم.
  • چطور یک پروژه ریلز جدید ایجاد کنیم.
  • چطور یک منطق تجاری (Business Logic) رو درک کنیم
  • چطور مدل‌های مورد نظر رو بسازیم
  • چطور API بسازیم و تست کنیم.

این موارد بسیار مهمن و فکر کنم بعد خوندن این دو قسمت حداقل‌های ساخت یک API رو یاد گرفتید. بعد از این چه چیزهایی لازمه که یاد بگیریم؟ این دیگه بستگی به خودتون داره. شاید در موردش مطلبی بنویسم اما فکر کنم این آخرین مطلبیه که انقدر مستقیم داره به نوشتن و ساختن API اشاره می‌کنه.

در مطالب بعدی، میخواهیم بریم سراغ یک سری مفهوم و پیاده‌سازی دیگر. احتمال قوی هم بریم سراغ فرانتند و ببینیم که در دنیای فرانتند چه خبره. پس منتظر باشید که فصل جدیدی از مطالب فنی در راهه 🙂

در آخر، از شما بابت وقتی که برای خوندن این مطلب گذاشتید هم کمال تشکر رو دارم.

Share

مزایا و معایب معماری MVC در توسعه نرم‌افزار

در پست قبلی، بررسی کردیم که اصلا MVC چیه و به چه کار میاد و یکم هم مثال ازش در روبی آن ریلز دیدیم. در این پست، قصد دارم مزایا و معایبش رو بگم و بگم که روبی آن ریلز، چه راه‌حلی برای مشکلاتش پیشنهاد می‌کنه.

باز هم لازمه که سلب ادعا کنم که این مطلب مطلقا آموزش روبی آن ریلز نیست و شما اگر میخواید روبی آن ریلز یاد بگیرید، میتونید تا پست بعدی منتظر باشید 😁

مروری بر کلیت MVC

از پست قبلی، این دید رو داریم که MVC در واقع یک روش تبدیل کردن موجودیت‌های محصول به یک سری مدل، کنترل ارتباطاتشون با هم و با دنیای بیرون با یک سری کنترلر و نمایششون به صورت ویوئه (متفاوت‌تر از قبلی شد، نه؟ چون صرفا بیانم رو در تعریفش عوض کردم). اما حرفی از مزایای و معایبش نزدم.

عمده‌ترین دلیلم برای ادامه ندادن، این بود که مطلب قبلی زمان زیادی از من گرفت و حتی مجبور به ریبوت کردن لپتاپم میانه راه شدم. خود مطلب هم شدیدا طولانی بود و مطمئن بودم از یک حدی طولانی‌تر می‌شد، دیگه کسی اون رو نمیخوند.

حالا که تعاریف رو با هم بررسی کردیم، بریم سراغ اصل مطلب 🙂

مزایا و معایب معماری MVC

مزایا

  • تسریع فرایند پیاده‌سازی : همونطوری که در پست قبلی دیدید، اکثریت قریب به اتفاق چارچوب‌های توسعه که با این معماری کار می‌کنند، ابزارهایی برای تولید و تست موجودیت‌ها در اختیار شما میذارن. این به خودی خود موجب تسریع فرایند پیاده‌سازی میشه. در مورد توسعه هم این قضیه میتونه تا حدی صادق باشه، البته توسعه رو در بخش معایب بررسی می‌کنیم.
  • تسهیل فرایند کار گروهی : در یک بیزنس، معمولا بیش از یک نیرو روی محصول نهایی – چه در پیاده‌سازی چه در توسعه – کار می‌کنه. این معماری به توسعه‌دهنده‌ها کمک می‌کنه بهتر بتونن محصول رو درک کنن. بخصوص اگر قرار باشه هر شخص روی یه بخشی کار کنه و پیاده‌ش کنه.
  • تسهیل فرایند به‌روزرسانی : طبیعیه که به‌روزرسانی یک محصول، کار ساده‌ای نیست. اما یک فرض ساده رو در نظر بگیرید. مثلا من، یک فروشگاه اینترنتی دارم، قراره در نسخه جدید وبسایتم، بخشی هم افتتاح کنم که افراد بتونن لوازم کارکرده هم خرید و فروش کنن. اضافه کردن یک موجودیت جدید به نرم‌افزاری که MVC نوشته شده به شدت ساده‌تر میشه و من فقط لازمه مدل بخش «کارکرده‌» رو اضافه کنم و روابطش با باقی اجزا رو پیاده‌سازی کنم.
  • تسهیل فرایند کشف و رفع باگ : خب از اونجایی که هر موجودیتی، در این معماری به شکلی جدا از موجودیت دیگره، خیلی راحت میشه فهمید مشکل از کجاست. البته لازمه این رو بگم که در معایب هم قراره به این بخش اشاره کنیم و در گوشتون هم میگم که Rest API در این زمینه میتونه بهتر عمل کنه 🙂

خب ما ایرانیا یک ضرب‌المثل معروف داریم که میگه «گل بی‌عیب، خداست». پس این معماری و طبیعتا فرمورک‌هایی که با این معماری کار می‌کنند هم خالی از ایراد نیستند. در این بخش از معایب MVC می‌گم و البته بخشیش هم از معایبی که برای ریلز و لاراول گفته شده نقل می‌کنم.

در مورد بخشی که از ریلز و لاراوله، اسمی از فرمورک نمیارم چون در نظرم این معایب، معایب معماری هستند و نه فرمورک. در واقع اینطوری فرض کنیم که یک سلولی که مشکلی داشته تقسیم شده و همه سلول‌های جدید، همون مشکل رو دارند 😁

معایب

  • سختی درک معماری : این موضوع، میتونه برای برنامه‌نویس‌های تازه‌کارتر، کمی مشکل‌ساز باشه. توصیه می‌کنم قبل از این که لقمه بزرگ بردارید و سراغ ریلز، جنگو یا لاراول برید حتما اول با سیناترا، فلاسک یا لومن کار کنید. به این شکل فرمورک‌ها میتونن براتون به شدت قابل درک‌تر بشن.
  • خارج شدن شکل نرم‌افزار از کنترل توسعه‌دهنده‌(ها) : این مورد کمی پیچیده‌ست. فقط بذارید به این شکل بهتون بگم که شما مثلا یه سری واژه رو نمی‌دونید چطور مدیریت کنید. مثلا ممکنه اسم مدل مربوط به حساب بانکی رو Hesab, Bank یا Bank Account بذارید و نفر بعدی که روی کد شما کار می‌کنه، با این قضیه به مشکل بخوره. بهترین راه اینه که این موارد، قبل از پیاده‌سازی کشف و مستند بشن.
  • انعطاف پایین : طبیعیه که وقتی یک جعبه‌ابزار کامل دم دستتون باشه، دیگه سراغ ساخت ابزار نمی‌رید. اکثر فرمورک‌های MVC هم این مشکل رو دارند و اگر شما بخواهید بخشی هم خودتون پیاده کنید، به شدت به مشکل می‌خورید.
  • پرفرمنس‌تایم پایین : خب از اونجایی که اکثر این فرمورک‌ها، دارن همه چیز رو خودشون هندل می‌کنن، ممکنه هزینه بالایی برای اجرا داشته باشند. البته این هزینه ممکنه با توجه به سخت‌افزارهای امروزی زیاد هم بالا حساب نشه، اما چرا وقتی میشه با کمترین هزینه کاری کرد، هزینه رو بی‌خود و بی‌جهت ببریم بالا؟
  • رفع اشکال پرهزینه : درسته که فرایند کشف و رفع باگ رو گفتیم که آسونه، اما هزینه بالایی داره. حواسمون باید به این موضوع باشه که داریم با چیزی کار می‌کنیم که همه چیش به همه چیش ربط داره و قطع این ارتباط میتونه هزینه زیادی وارد کنه بهمون.
  • بزرگ شدن غیرقابل کنترل پروژه : خب وقتی که MVC کار می‌کنیم، عموما خیلی کم پیش میاد که بخواهیم موجودیت‌ها رو به صورت سرویس‌های مجزا توسعه بدیم. در واقع اینجا خبری از میکروسرویس و اینا نیست! همین باعث میشه بیزنس از یک حدی که بزرگتر بشه، کنترلش به شدت سخت شه. از همین رو، معمولا در کنار MVC یک معماری دیگری مثل rest هم استفاده میشه که این داستان‌ها رو نداشته باشیم.

حالا بیاید ببینیم چه راه‌حلایی برای این قضیه داریم؟ یک راه خیلی خوب اینه که وقتی مدلی ساخته میشه، کنترلر و ویوهای مربوطه هم اتوماتیک تولید بشن. بعدها میتونیم اون چیزی که نیاز نداریم رو از این چرخه حذف کنیم. خب چطوری؟ در این بخش، دو راه حل میارم. یکی از ریلز و دیگری لاراول (فکر کنم کسی انتظار لاراول رو در این قسمت نداشت).

راه حل Ruby on Rails

در ریلز یک مفهومی داریم به اسم scaffold. این مفهوم چی کار می‌کنه؟ میاد مدل، ویو و کنترلر یه موجودیت رو برای ما میسازه. برای زمان‌هایی که Rest API نداریم و میخواهیم صفر تا صد اپ رو خودمون بزنیم، یکی از بهترین انتخاب‌ها در ساخت و طراحی موجودیت‌ها همینه.

مثال پست بلاگ رو در نظر بگیرید. چطوری می‌تونیم به سادگی همه‌چیش رو هندل کنیم؟! ساده‌ست، کافیه این دستور رو تایپ کنیم:

rails generate scaffold Post title:string slug:string body:text

و این دستور به خودی خودش میاد و همه‌ چیزهایی که نیاز داشتیم رو میسازه. خوبی‌های این روش چیه؟

  • استاندارد بودن متدها در کنترلر (یعنی نیاز نیست دیگه زحمت مضاعف برای Routing بکشیم)
  • وجود viewهایی که پارامترهای درست ارسال و یا دریافت می‌کنن (کاهش هزینه کشف و رفع باگ در مراحل اولیه توسعه)

اما خب یک بدی بزرگ هم داره و اون اینه که خلاقیت شما رو میتونه کلا نابود کنه. برای اون هم راهکارهایی هست. مثل این که شما یه کنترلر مجزا بسازید و متدها و endpointهای مورد نظر خودتون رو اونجا تعریف کنید.

باقی موارد، همه مثل مطلب قبلیه و خب در مطالبی که در آینده نزدیک خواهم نوشت، حتما اشاره خواهم کرد به این موضوع که چه فعل و انفعالاتی در ریلز رخ میده برای ساخت این ماجراها 🙂

راه‌حل در لاراول

یک سلب ادعای کوچک ابتدای این بخش بکنم؟ عمده تجربه من با لاراول روی Rest API بوده و فرصتی نشده که MVC باهاش کار کنم. شاید هم هیچوقت MVC کار نکنم. اما این راه‌حل قطع به یقین برای MVC هم پاسخگوئه.

اول از همه یک مدل می‌سازیم:

php artisan make:model Post

و خب وارد جزییات نمی‌شم، میتونیم جزییات مدل رو در فایلهای مربوطه بررسی کنیم.

بعد برای این مدل به این شکل می‌تونیم کنترلر بسازیم:

php artisan make:controller --resource --model=Post

البته لازم به ذکره که باید دقت داشته باشید همیشه کنترلرها از جنس resource و CRUD نیستن و این دو راهکار، در واقع برای وقتی خوبن که شما نیازمند CRUD باشید و نخواهید هزینه ساخت کنترلر «از بیخ» رو متحمل بشید.

جمع‌بندی مطالب

در دو مطلب، هم تعاریف مرتبط با MVC رو یاد گرفتیم، هم یه نیم‌چه اپ MVC نوشتیم و هم مزایا و معایبش و راه‌حل‌های احتمالی برای معایب قضیه رو بررسی کردیم.

این مطالب، بیش از این که رنگ و بوی برنامه‌نویسی داشته باشند، مرتبط با مهندسی نرم‌افزار بودند و خوشحالم که در این زمینه هم محتوایی تولید کردم. فکر کنم این پست دیگه جمع‌بندی خاصی نیاز نداشته باشه. فقط خواستم بابت وقتی که برای خوندن این مطلب گذاشتید، ازتون تشکر کنم 🙂

Share

معماری MVC همراه با مثال در ریلز

احتمالا اگر با فرمورک‌هایی مثل جنگو، ریلز یا ASP کار کرده باشید، عبارت MVC رو به کرات مشاهده کردید. در این پست، قصد دارم تا در مورد این معماری توضیحاتی ارائه کنم. در هر بخش هم، یک مثالی از فرمورک روبی آن ریلز آوردم.

قبل از شروع بعنوان سلب ادعا عرض کنم که شما نیاز دارید که خودتون، روبی آن ریلز رو جداگانه یاد بگیرید و این مطلب، مطلقا آموزش روبی آن ریلز نیست.

معماری MVC یعنی چی؟

خب MVC یک مخففه برای Model, View و Controller. در این معماری، یک نرم‌افزار (یا بهتره بگیم ایده/بیزنس) رو به سه موجودیت مدل، ویو و کنترلر تقسیم می‌کنیم و هر قسمت ایده یا بیزنس رو به یکی از اینها تبدیل می‌کنیم. در واقع، فرمورکها اینجان که ما فرایند ساخت این قضایا رو سریع‌تر پیش ببریم.

پس، بهتره جای این که صرفا دنبال زیربغل مار بگردیم، هر موجودیت رو جدا تعریف کنیم و ببینیم تهش به چی می‌رسیم!

مدل – Model

مدل، همونطور که از اسمش پیداست؛ یک مفهوم انتزاعی از یک موجودیته. بذارید یک مثال ببینیم. بیاید یک پست وبلاگ رو بررسی کنیم.

پست وبلاگ چیا داره؟ پست وبلاگ در نظر من اینها رو حتما داره:

  • عنوان که به عنوان یک رشته متنی در نظر گرفته میشه.
  • عنوان کوتاه یا slug که این هم یک رشته متنی در نظر گرفته میشه.
  • متن بدنه یا body که «متن» در نظر گرفته میشه.

توجه کنید که text از نظر اکثر فرمورکها با string متفاوته. این تفاوت رو احتمالا در مستندات فرمورکی که باهاش کار می‌کنید میتونید پیدا کنید.

حالا این مدل رو چطوری میسازیم؟ در ریلز به این صورت می‌تونیم یک مدل بسازیم:

rails generate model Post title:string slug:string body:text

بعد از اون هم به این شکل مایگرشن‌ها رو اجرا می‌کنیم:

rails db:migrate

خب الان چی داریم؟!

الان چیزی نداریم جز یک مدل، که صرفا میگه «تعریف من از پست چیه». این تعریف کجا استفاده میشه؟ در دیتابیس. خب پس یعنی چی؟ بیاید یک تعریف کلی از مدل ارائه کنیم:

مدل عبارت است از تعاریف انتزاعی و ویژگی‌هاشون که در یک پایگاه داده ذخیره میشه.

خب، الان که می‌دونیم مدل چیه، چطور می‌تونیم یک نمونه ازش اجرا کنیم؟ برای نمونه در ریلز، ما اول کنسول ریلز رو باز می‌کنیم:

rails c

و سپس این دستور رو در کنسول وارد می‌کنیم:

Post.create(:title => "Hello, World", :slug => "hello-world", :body
 => "This is a first post made the wrongest way possible")

و به این شکل، ما یک پست ساختیم. اما آیا روش بهتری هم هست؟ بله هست!

کنترلرها – Controllers

طبیعتا وقتی به شما یک API داده میشه، از شما نمی‌خوان که با دستورات روبی پست بسازید، به‌روز کنید یا حذف کنید! چیزی که به شما میدن چنین چیزیه:

GET /api/v1/posts

و این باید لیست همه پست‌ها رو برگردونه. پس چطور این اتفاق می‌افته؟ با موجودیتی به اسم «کنترلر». کنترلر کارش چیه؟ کنترلر همونطور که از اسمش پیداست، میتونه کنترل کنه (یا بعبارتی چطور چشم‌بسته غیب بگیم؟). کنترلر وظیفه‌ش انجام عملیات CRUD روی مدله.

حالا CRUD چیه؟ این هم یه مفهومی در بطن MVC و Rest API عه که باید بدونید چی به چیه و چی کار می‌کنه. عبارت CRUD مخفف Create, Restore, Update و Destroy عه. بیاید با هم دقیق بررسی کنیم:

  • حرف C یا Create : یعنی کنترلر باید بتونه برای من، یک نمونه از مدلم رو بسازه.
  • حرف R یا Restore (که در بعضی منابع Retrieve هم گفتن) : یعنی کنترلر باید بتونه محتوای یک مدل یا همه مدلها رو به من نشان بده.
  • حرف U یا Update : یعنی کنترلر باید بتونه در وضعیت یک نمونه از مدل، تغییری ایجاد کنه.
  • حرف D یا Destroy : یعنی کنترلر باید بتونه یک نمونه از مدل رو حذف کنه.

شما همون پست بلاگ رو در نظر بگیرید. این پست ممکنه نیاز داشته باشه که ویرایش بشه، نیازمند اینه که گاهی حتی حذف کامل بشه و … . این کار رو با کنترلر انجام می‌دیم. حالا چطوری یک کنترلر می‌سازیم؟ به این شکل:

rails generate controller api/v1/posts

سپس درون فایل کنترلر، این دو تابع رو برای حرف R اضافه می‌کنیم:

def index
    @posts = Post.all 
    render json: @posts
end

def show 
    @post = Post.find(params[:id])
    render json: @post 
end

در یک تابع، قراره که کل پست‌ها رو ببینیم و در یکی، فقط اونی که با ID مورد نظر ما درخواست شده نمایش داده میشه. خب، الان کافیه با ابزاری مثل curl تست کنیم API مون رو.

 ~/playground/mvc-tutorial/ [master] curl http://localhost:3000/api/v1/posts/1
{"id":1,"title":"Hello, World","slug":"hello-world","body":"This is a first post made the wrongest way possible","created_at":"2021-03-23T16:19:41.950Z","updated_at":"2021-03-23T16:19:41.950Z"}

حالا جهت این که C هم ببینیم، اون هم به کنترلر مربوطه اضافه می‌کنیم، اما بقیه‌ش رو از مستندات ریلز می‌تونید یاد بگیرید 😁

پس این تابع رو به فایل کنترلرمون اضافه می‌کنیم:

def create 
        @post = Post.new(post_params)
        if @post.save 
            render json: {:post => @post, :status => success}
        else 
            render error: {:error => "Failed"}
        end 
end

این تابع چی کار می‌کنه؟ اول میاد از طریق یک تابع خصوصی به اسم post_params تعدادی از پارامترها مثل عنوان، عنوان کوتاه و متن بدنه رو دریافت می‌کنه، یک نمونه از مدل پست میسازه. اگر ذخیره‌سازی پست با موفقیت انجام شه، محتوای پست رو به ما نمایش میده.

با ابزار curl به این شکل می‌تونیم از این بخش کنترلر استفاده کنیم:

curl -X POST -H 'Content-Type: application/json' -i http://localhost:3000/api/v1/posts --data '{
 "title":"A post from a request",
 "slug":"a-post-from-a-request",
 "body":"This post has been create using an API call, to show you how awesome MVC can get!" 
}'

البته حواستون باشه در این مورد، حتما باید هدر Content-Type رو ارسال کنیم.

این هم نمونه جوابی که این تابع باید به ما بده:

{
  "post": {
    "id": 2,
    "title": "A post from a request",
    "slug": "a-post-from-a-request",
    "body": "This post has been create using an API call, to show you how awesome MVC can get!",
    "created_at": "2021-03-23T17:37:55.502Z",
    "updated_at": "2021-03-23T17:37:55.502Z"
  },
  "status": "success"
}

 

اما خب، چطوری این داده رو میتونیم همینجا ببینیم؟! بدون این که از curl و … استفاده کنیم؟

ویوها – View

در بخش پیش، کنترلرها رو با دیدی که برای API و … داریم ساختیم. برای استفاده از ویو، یک بار دیگه یه کنترلر میسازیم:

rails generate controller posts

در این کنترلر این دو تابع رو قرار می‌دیم:

def index
    @posts = Post.all 
end

def show 
    @post = Post.find(params[:id])
end

خب قرار نبود این قسمت اینجاش با کد زدن شروع شه اما خب نیاز بود درک کنیم که ویو دقیقا چیه. خب، بیایم با دو تعریف آشنا شیم.

قابل خواندن برای ماشین (Machine Readable) : این مفهوم، به معنای داده‌هاییه که صرفا برای کامپیوتر قابل درک و خواندن هستن و برای کاربر، خواندنشون مشکله. مثل خروجی JSON یا چیزایی که تو دیتابیس ذخیره می‌کنیم. وقتی از روی API داده‌ای می‌فرستیم، در واقع داده‌ها رو به صورت قابل خواندن برای ماشین می‌فرستیم و دریافت می‌کنیم.

قابل خواندن برای انسان (Human Readable) : این مفهوم، به معنای داده‌هاییه که برای انسان قابل خوندن هستند. مثل همین پستی که شما دارید میخونید. در واقع این پست در یک دیتابیس MySQL به شکل عجیب و غریب (برای انسان) ذخیره شده و وقتی شما روی لینکش کلیک می‌کنید، به شکل قابل خواندن برای انسان درمیاد.

اگر صرفا API داشته باشیم، کار ما MVC نیست، اما میتونیم ویو رو با استفاده از Front End داشته باشیم (که در آینده در مورد اون هم یک مطلب خواهم نوشت). اما میتونیم بیایم و برای حداقل همون حرف R یک ویو بسازیم (در حقیقت دو تا). چرا؟ چون بعضی وقتا ممکنه برنامه‌نویس فرانت نداشته باشیم، بعضی وقتا ممکنه حتی نیازی به فرانت نباشه و … .

برای ساخت ویو در ریلز، نیازی به اجرای دستوری نیست. در این فرمورک، وقتی کنترلر بسازید در پوشه:

app/views

یک پوشه به اسم کنترلر مربوطه ساخته میشه. پس در پوشه:

app/views/posts

دو فایل به اسم‌های index.html.erb و show.html.erb ایجاد می‌کنیم.

در فایل index.html.erb این موارد رو باید داشته باشیم:

<h1> Posts </h1>
<% for post in @posts %>
    <ul>
        <li>
            <a href="/posts/<%= post.id %>"> <%= post.title %></a>
        </li>
    </ul>
<% end %>

همونطور که می‌بینید، این کد دو تفاوت اساسی با HTML معمولی داره :

  • پسوندش یه ERB اضافه داره
  • کد روبی وسطش زده شده.

خب، این زبون، HTML نیست (بله، HTML هم زبانه، فقط «زبان برنامه‌نویسی» نیست!) بلکه زبان تمپلیتینگ خود روبیه. مثل blade در php یا Jinja در پایتون.

در show.html.erb هم این کد رو قرار می‌دیم:

<h1> <%= @post.title %> </h1> 
<h2> Slug: <%= @post.slug %> </h2 >
<h2> Body: </h2>
<p> 
    <%= @post.body %>
</p>

حالا اگر با مرورگر به localhost:3000/posts بریم این صحنه زشت رو می‌بینیم 😁

و اگر روی لینک‌ها کلیک کنیم، وارد پست‌ها می‌شیم:

البته یادتون باشه slug معمولا برای url کاربرد داره ولی چون اینجا قصد آموزش ریلز نبود، از این ماجرا صرف نظر کردیم.

خب، حالا بعد یک مطلب طولانی، می‌دونیم که چی به چیه؛ بیاید با هم جمع‌بندی کنیم.

جمع‌بندی مطلب

اول از همه در این مطلب به یک تعریفی برای MVC رسیدیم. در واقع، کار ما بعنوان یک مهندس نرم‌افزار، تبدیل مفاهیم و موجودیت‌های یک بیزنس و روابطشون با هم به یک سری مدل، کنترلر و نحوه نمایششون به کاربر در فرم ویو خواهد بود. حالا که یک تعریفی از MVC داریم، به نظرم بد نیست که بیایم هر مورد هم یک بار دیگر، بررسی کنیم.

  • مدل : مدلها، تعاریف انتزاعی از موجودیت‌ها، ویژگی‌ها و روابط بینشون هستند. به عبارتی، شکلی که ما قراره داده خام رو پردازش کنیم، در مدل تعیین میشه. کمی راحت‌ترش کنم؟ مدل در واقع ساختار دیتابیس ماست.
  • کنترلر : کنترلر وظیفه ساخت یک نمونه از مدل، استخراج داده از دیتابیس، بروزرسانی داده در دیتابیس و حذف یک رکورد از دیتابیس رو عهده داره. این هم اگر بخوام راحت توصیف کنم، میگم ابزاری که باهاش دیتابیس رو به شکل ساده‌تری کنترل می‌کنیم.
  • ویو : ویو، نتیجه یک کوئری رو به صورت قابل خواندن توسط انسان، به ما نمایش میده. نتیجه کوئری معمولا به صورت یک جدول در دیتابیس (در واقع یک یا چند سطرش) یا به صورت JSON برمی‌گرده که توسط انسان قابل خوندن نیست. ما در ویو (و البته اغلب فرانت) این اتفاق رو رقم می‌زنیم.

البته موارد دیگری هم هستند که دیگه واقعا از حوصله این مطلب خارج شدند. دلیل عمده‌ش؟ طولانی شدن بیش از حد این مطلب. وگرنه دوست داشتم از معایب و مزایای MVC هم حرف بزنم. یک اتفاق بامزه هم این وسط افتاد که من حتی مجبور شدم لپتاپ رو ریبوت کنم و شانس آوردم که دو سه ساعت فکر و نوشتن، نپریده بود 😂

در پایان، از همه شمایی که این مطلب رو خوندید تشکر می‌کنم که وقت گذاشتید بابت خوندن مطلب. ضمنا، این اتفاقات در فرمورکی که شما استفاده می‌کنید چطوری رقم میخوره؟ در نظرات منتظرتونم 🙂

Share

توسعه عملیات، مدیریت سیستم، استقرار و یکپارچگی

در دنیای امروزی، بخش بسیار بزرگی از بیزنس و همچنین توسعه نرم‌افزار مرتبط به توسعه عملیات (Dev Ops)، مدیریت سیستم (System Administration) و همچنین استقرار و یکپارچگی ادامه‌دار (CI/CD) میشه. شاید حتی مهم‌تر از اصل نرم‌افزار، رسیدگی به این موضوعات باشه. در این پست، قراره که با هم بررسی کنیم چطور میتونیم در پایان روز، به خودمون بگیم DevOps Engineer؟ و چه چیزایی باید بلد باشیم؟ 🙂

مدیریت سیستم یاد بگیرید

یادگیری مدیریت سیستم، بخش «عملیات» قضیه رو معمولا شامل میشه. پس لازمه که اینجا چیزایی رو بلد باشیم که معمولا در شرکت‌ها و سازمان‌های بزرگ بهشون نیاز میشه. اما قبل از اون، لازمه که یه چیزایی رو به صورت عمومی بلد باشیم. پس بیاید با هم بررسی کنیم که عمومیات دواپس شدن چیا هستن؟

  • یادگیری لینوکس. عموم شرکت‌ها در دنیا در حال حاضر، سرورهای لینوکسی دارند. بلد بودن لینوکس، یک «باید» در یادگیری دواپس محسوب میشه. یادگیری لینوکس اصلا سخت نیست. کافیه یک توزیع خاص (مثل اوبونتو) رو نصب کنید و باهاش بازی کنید. کم کم دستتون میاد که چی به چیه. بعد از این ماجرا، میتونید یک سرور اجاره کنید و چیزایی که یاد گرفتید رو روش تست کنید.
  • آشنایی با وب‌سرورها. وب‌سرورها، نرم‌افزارهایی هستند که به شما امکان نمایش نرم‌افزار و محتوای تولیدی از طریق پروتکل HTTP رو میدن. در دنیای امروز اکثریت قریب به اتفاق کسب و کارهای کوچک و حتی بزرگ، از NGINX استفاده می‌کنن. پس بد نیست بعد از این که لینوکس یاد گرفتید، روی سرور یا ماشین مجازی لینوکسیتون یک وب‌سرور نصب کنید و سعی کنید یک صفحه استاتیک باهاش نمایش بدید.
  • آشنایی با شبکه. گرچه معمولا این مورد رو باید اول از همه بیاریم، اما من شخصا معتقدم که یادگیری لینوکس در بحث مدیریت سیستم به هرچیزی ارجحه. اما از این موضوع که بگذریم، چرا شبکه؟ شبکه پایه و اساس دواپسه. شما بدون بلد بودن شبکه، تقریبا هیچ کاری نمی‌تونید بکنید. اما چه حد شبکه بلد بودن خوبه؟ دقت کنید که اینجا قرار نیست ما نیروی آی‌تی یک سازمان باشیم، پس فقط کافیه که پایه‌های شبکه، آی‌پی و بعضی پروتکل‌های مرسوم (SSH, FTP, HTTP, SMTP و …) رو بدونیم و بدونیم که هرکدوم چطور و کجا کار می‌کنند.
  • آشنایی با فایروال و تامین امنیت شبکه. فکر کنم عنوان خودش گویاست. در لینوکس، ما معمولا از iptables یا اینترفیس‌هایی که براش ساخته میشن (مثلا اوبونتو UFW و دبیان apparmor رو دارند) استفاده می‌کنیم. این خیلی مهمه که شما بعنوان مدیر سیستم، در جریان باشید که چه چیزایی از بیرون در دسترسه و این حجم از دسترسی، چقدر میتونه آسیب‌زا باشه.

موارد بالا، مواردی هستند که حتما باید بلد باشید. فرقی هم نمی‌کنه که جایی استخدام شدید یا اگر قراره بشید، ازتون خواستند بلد باشید یا نه. در واقع «باید»های مدیریت سیستم موارد بالان.

اما در بسیاری از شرکت‌ها یک سری سناریو خاص وجود داره که این‌ها رو میتونیم با هم بررسی کنیم، گرچه قرار نیست همه موارد رو با هم یاد بگیریم، اما چیزایی که به نظرم ممکنه وجود داشته باشند رو در اینجا بررسی می‌کنم.

  • استفاده از یک ابر خصوصی به جای چندین سرور عمومی. این مورد، مورد خوب و امنیه. گذشته از این که باعث میشه خیلی از موارد (مثل دیتابیس و …) از بیرون در دسترس عموم قرار نگیرند، هزینه‌ها رو هم پایین میاره. فقط حواستون باشه که در این مورد، معمولا چند چیز اتفاق می‌افته که باید بلد باشید:
    • استفاده از لود بالانسر : لود بالانسرهای مرسوم مثل haproxy میتونن نقطه شروع خوبی باشن. البته این هم در نظر داشته باشید که معمولا ارائه‌دهندگان سرویس‌های ابری؛ خودشون هم لود بالانسینگ رو انجام میدن.
    • استفاده از سیستم‌های مانیتورینگ : طبیعتا شما برای این که ببینید هرکجا چه اتفاقاتی می‌افته، نیاز به یک سیستم مانیتورینگ خوب دارید. در حال حاضر سرویس‌هایی مثل prometheus و zabbix وجود دارند. همچنین میتونید اینها رو به grafana و امثالهم متصل کنید و به شکل زیبایی، اونها رو ویژوالایز کنید.
  • استفاده از نرم‌افزارهای بیلد شده به صورت سفارشی. گرچه این مورد رو شخصا درک نمی‌کنم (چون نسبت به نرم‌افزاری که از کانال رسمی – مثل مخزن‌های توزیع لینوکستون – نصب می‌کنید ممکنه امنیت و پایداری کمتری نشون بدن) اما برخی سازمان‌ها ممکنه وب‌سرور، کامپایلر یا مفسر یا حتی کرنل رو خودشون از نو بیلد کرده باشن. پس یادتون باشه این مورد هم تا حدی یاد بگیرید که اگر نیاز به بیلد مجدد شد گیر نکنید 😁

در مورد مدیریت سیستم به قدر کافی یاد گرفتیم، دیگه چی می‌مونه؟ نظر من رو بخواید الان وقتشه که یک سری ابزار رو با هم بررسی کنیم. توجه کنید که ابزارهایی که در این بخش ازشون حرف می‌زنم، ابزارهایی هستند که خودم باهاشون تجربه کار دارم. فلذا اگر ابزاری از قلم افتاده، در بخش نظرات در مورد ابزارهای مورد نظر خودتون صحبت کنید. من خوشحال میشم 🙂

ابزارهایی که باید یاد بگیرید

وب‌سرور

گرچه این رو در بخش قبلی اشاره کردم، در اینجا میخوام صرفا کمی در مورد NGINX حرف بزنم. یادتون باشه که NGINX امروزه یک انتخاب خوبه چون:

  • در بسیاری از توزیع‌ها، وجود داره. در حدی که خیلی از توزیع‌های سروری رو وقتی نصب کنید؛ ممکنه همراهش نصب شده باشه.
  • پیکربندی به شدت ساده‌ای داره (و خب کاش حداقل نیاز نبود ته هر خط پیکربندی شما یک سمی‌کالن بذاری)
  • ابزارهای جانبی بسیار خوبی مثل python3-certbot-nginx براش ساخته شده که امکان SSL و … گرفتن برای دامنه خاص و زیردامنه‌ها و … رو به شدت ساده می‌کنه.
  • تقریبا برای هرکاری یه آموزشی ازش هست!

ابزارهای CI/CD

خب ابزارهای CI/CD چی هستند؟ به صورت کلی، این ابزارها اینجان که کار استقرار (Deploy) و یکپارچگی (Integration) هرآپدیت با نسخه قبلی رو اتوماتیک انجام میدن. ابزارهای زیادی برای این کار وجود دارند من جمله Travis CI, Jenkins و البته معروف‌ترینشون Gitlab CI/CD (حداقل در ایران).

این ابزارها به این شکل عمل می‌کنن که یه سری فایل پیکربندی (در مورد گیت‌لب از نوع YML ) دریافت می‌کنند و اون رو بررسی می‌کنند. سپس مطابق اون، عملیات رو انجام میدند و نرم‌افزار شما رو مستقر می‌کنن. خوبی گیت‌لب در این زمینه اینه که به ازای هر به‌روز‌رسانی‌ای که شما انجام بدید، یک بار Pipeline اجرا می‌کنه و بروزرسانی‌ها رو روی سرور مورد نظر اعمال می‌کنه. البته باقی ابزارها هم امکان اتصال به گیت رو دارند پس نگران نباشید.

ابزارهای مانیتورینگ

طبیعتا بالا بودن یا نبودن سرویس‌ها، دیتابیس، سرویس‌هایی که از بیرون دریافت می‌کنیم و یکپارچگی داریم باهاشون، مهمن. همینطور ظرفیتی که در دیسک و حافظه و … اشغال شده هم مهمه که دونسته بشه. فلذا اینجا لازمه که ابزاری باشه که اینجا بیاد و این رو برای ما چک کنه.

این ابزار معمولا چیه؟ خب ابزارهای زیادی براش هست و من تجربه‌م استفاده از prometheus بوده. پرومتئوس یک سری ابزار خاص داره که بهش میگن exporter. شما روی هر قسمتی که نیاز دارید (مثلا nginx یا خود سرور که بهش میگن node یا هرچیزی از این قبیل) یک اکسپورتر نصب کنید و نتایج آنالیزها رو اینجا ببینید.

همچنین نتایج معمولا روی پرمتئوس زیبا نیستن، به همین خاطر شما میتونید یک ابزار بهتر مثل Grafana نصب کنید و نتیجه رو  به شکل قشنگی visualize کنید. همچنین میتونید روی هرکدوم یک سیستم alerting ست کنید که از روش‌های مختلفی مثل پیامک، ایمیل یا حتی پیام در اسلک بهتون هشدار بده که کجا چی درست نیست.

ابزارهای ذخیره‌سازی

خب، این هم یه چیزی که شاید کمتر ازش با خبر بوده باشید :). در دنیای امروز تقریبا کسی نیست که رو همون سروری که نرم‌افزارش هست، فایل ذخیره کنه. پس چی کار می‌کنن؟ هیچی، اونجاهایی که جزء دنیا حساب میشن؛ معمولا از Amazon AWS استفاده می‌کنن و پارتیشن S3 دریافت می‌کنن. S3 یعنی Simple Storage Solution (سه تا S) و خب این حقیقت وجود داره که راهکار بهتریه. چرا؟ چون شما برای ذخیره‌سازی صرفا هارد نیاز داری و نه پردازنده یا رم زیاد.

اما نگران نباشید، اگر به هر دلیلی دسترسی به AWS ندارید، میتونید در همین ایران از ابزارهایی مثل ابرآروان و پشتیبان هم استفاده کنید. فقط کافیه که یاد بگیرید که چطور نرم‌افزار رو با S3 یکپارچه کنید (اینجا اهمیت این ماجرا که مهندس دواپس نیازمند اینه که دانش برنامه‌نویسی داشته باشه مشخص میشه) و دستورالعمل‌های لازم رو به توسعه‌دهنده‌ها بدید؛ یا این که اصلا خودتون کدبیس رو درک کنید و این یکپارچه‌سازی رو انجام بدید.

یک راه دیگه هم داشتن سرور با حجم بالای هارددیسک (در ابعاد ترابایت) میتونه باشه. بعد از اون شما نیاز دارید تا یک نمونه S3 روی اون مستقر کنید. برای این کار میتونید از ابزاری مثل minio بهره بگیرید.

ابزارهای ارکستراسیون

ابزارهای ارکستراسیون چی هستند؟ ارکستر در موسیقی، به معنای «گروهی از نوازندگان»ــه. یعنی یک گروهی که مثلا دو نفر ویولن میزنن، یک نفر ویولا و یک نفر چلو. در دواپس ارکستر به مجموعه‌ای از سرورها یا شبکه‌ها گفته میشه که یک کار انجام میدن. تا حالا دقت کردید چطوریه که شما سرعت کارتون با توییتر در آلمان با سرعت کارتون با توییتر در آمریکا یکیه؟ یا مثلا چطوریه که شما از ایران یک عکس رو پست می‌کنید و مثلا خاله شما در آمریکای شمالی اون رو لایک می‌کنه؟!

علتش اینه که این نرم‌افزارها به عبارتی Orchestrate میشن (فارغ از بحث CDN و …) یعنی از یک نرم‌افزار و همچنین دیتابیسشون (البته دیتابیس Cache و نه دیتابیس‌های اصلی) بیش از یک نمونه در حال اجراست. برای شما سوال نشده که اینا چطور هندل میشن؟ خب جواب اینه که ابزارهای ارکستراسیون استفاده میشه.

از بین این ابزارها میشه به Docker Swarm و Kubernetes و Ansible اشاره کرد. طبق تجربه با Ansible به شما بگم که شما تنظیماتی که نیاز دارید رو مشابه CI/CD در یک سری فایل پیکربندی (انسیبل بهشون میگه استوری) می‌نویسید و مجموعه‌ای از استوری‌ها رو در یک namespace قرار می‌دید. مثلا فرض کنید همین وبلاگ کجاها قراره باشه، من یه namespace به اسم haghiri75 میسازم و اطلاعات استقرار رو بهش میدم.

با ابزارهای ارکستراسیون، آماده‌سازی و پیاده‌سازی سناریوهای سرور و یا ابر خصوصی به شدت ساده‌تر و سریع‌تر خواهد شد.

بسیار عالی، این بخش هم تمام شد. یک بخش کوچک هم مونده که اون هم میخونیم و بعدش این دفتر هم به پایان می‌رسونم. تا اینجا اگر خوندید، یکم به خودتون استراحت بدید. بعد بخش بعدی رو بخونید و یادتون نره که این مطلب رو با دوستانتون به اشتراک بذارید.

برنامه‌نویسی یاد بگیرید

بسیار خوب، در این بخش که در واقع بخش پایانی این مطلب در مورد اینه که چطور DevOps بشیم، لازمه اشاره کنم به این که نیاز دارید برنامه‌نویسی بلد باشید. حالا به چه زبونی و در چه حد؟ اینها مهمن. خب در این قسمت یکم در مورد زبان‌هایی که «باید» بلد باشید صحبت می‌کنم و بعد از اون هم راهنمایی می‌دم در مورد زبان‌هایی که احتمالا در جریان کار مجبورید باهاشون کار کنید.

پایتون، از چیزایی که باید بلد باشید!

چرا پایتون؟ خب پایتون این روزها طوریه که شما حتی مهندس کامپیوتر یا توسعه‌دهنده هم نباشی احتمالا دوست داری یادش بگیری و خیلی‌ها کم و بیش پایتون رو بلدند. اما چرا بعنوان یک مهندس دواپس باید پایتون بلد باشیم؟

  • بر خلاف گذشته که خیلی از پیکربندی‌های سرور با پرل انجام می‌شد، سالهاست که توزیع‌های مطرح لینوکس مثل اوبونتو، ردهت، دبیان، سنت‌اواس و … دارند میرن سمت پایتون. پس به نوعی شما زبانی رو یاد گرفتید که برای پیکربندی سرور داره استفاده میشه و عملا ضرری نکردید.
  • ابزارهای مانیتورینگ و همچنین پنلهایی که براشون ساخته شده هم معمولا پایتونی هستند. حداقل گرافانا که با پایتون نوشته شده و دونستن پایتون میتونه در بهبود کارکرد این قضیه به شما کمک بده.
  • احتمال خوبی هم وجود داره که نرم‌افزاری که میدن به شما تا مستقر کنید هم پایتونی باشه، فلذا پیاده‌سازی بخش دواپسی قضیه هم میتونه براتون ساده‌تر باشه.
  • و در نهایت؛ شما ممکنه ابزاری نیاز داشته باشید که موجود نباشه. پس خودتون باید پیاده‌ش کنید. با پایتون این قضیه به شدت سریع اتفاق می‌افته.

یک زبان سیستمی

زبانهای سیستمی، زبان‌های برنامه‌نویسی هستند که برای توسعه ابزارهای سیستم‌عامل استفاده میشن، برای تعامل با سخت‌افزار پرفرمنس بهتری دارند و در نهایت برای ایجاد ابزارهای زیرساختی مناسب‌ترند. اینجا نمیخوام شما رو به یادگیری اسمبلی تشویق کنم، بلکه ازتون خواهش می‌کنم همیشه نیم‌نگاهی به زبان‌هایی مثل Rust یا Go داشته باشید (و در نظر بگیرید که Go حتی در بکند هم استفاده میشه فلذا یادگیریش خالی از لطف نیست!).

زبانی که سازمان ازش استفاده می‌کنه

این هم نیاز به گفتن نداره. شما نیاز دارید تا کدبیس رو یاد بگیرید و درکش کنید. حداقل وقتی که قراره دواپسی‌جات رو روی کد اعمال کنید این مهم خودش رو نشون میده. نگران هم نباشید، معمولا DevOps درگیری به شدت کمتری با کدبیس مستقیم درگیر میشه. پس اگر حس و حال کار تو تیم توسعه‌دهنده‌ها رو ندارید نگران این مورد هم نباشید :))

خب این دفتر هم به پایان رسوندم. جا داره در انتها، یک نکته خیلی مهم رو عارض بشم خدمت شما. سعی من کلا بر این بود که مطلبم خیلی مرتبط به یک دوران خاص از تاریخ نباشه و مثلا ۳ سال بعد هم قابل استفاده باشه. همچنین، این رو یادتون باشه که این مطالبی که در اینترنت موجودند، معمولا تجربیات شخصی هستند.

شخصا معتقدم تجربیات ارزشمندن، اما یه نکته مهم اینه که تجربه‌ها یکسان نیستند. مثل همین مطلب، مطلبیه که من طی تجربه خودم بهش رسیدم و ممکنه شما مسیر متفاوتی رو در سفرتون به دنیای دواپس طی کرده باشید. به همین خاطر هم کل مطلب رو در یک جمله خلاصه می‌کنم که «فرمول کلی برای دواپس شدن وجود نداره».

امیدوارم مطلب مفیدی بوده باشه، در نهایت هم سال نوتون پیشاپیش مبارک 🙂

Share

میزبانی کردن صفحات ایستا در گیت‌لب

وبسایت گیت‌لب (لینک) همچون سایر سرویس‌های مشابه، امکان میزبانی کردن پرونده‌ها و صفحات ایستا را به شما می‌دهد. در این پست، قصد داریم بررسی کنیم که چگونه می‌توان یک صفحه ایستا را در گیت‌لب میزبانی کرد.

ساخت مخزن

پس از ساخت حساب کاربری در گیت‌لب، یک مخزن ایجاد کنید. برای مثال، اگر نام کاربری شما username است، پیشنهاد می‌شود که نام مخزن را username.gitlab.io بگذارید. این مخزن، می‌تواند عمومی یا خصوصی باشد (معمول است که مخازن وبسایت یا وبلاگ شخصی خصوصی ساخته شوند. اما اگر نیاز است که روش ساخت، شیوه‌نامه یا جاوااسکریپت خود را با دیگران شریک شوید، بهتر است مخزن را عمومی کنید).

ساخت پرونده‌های مورد نیاز

پس از این که مخزن ساخته شد، پوشه‌ای روی رایانه خود ایجاد کرده و برای مثال نامش را username.gitlab.io بگذارید. سپس داخل پوشه، پرونده‌ها را به این شکل ایجاد کنید :

username.gitlab.io/
├── .gitlab-ci.yml
└── index.html

توجه کنید که ممکن است پرونده‌های شما بیشتر نیز بشوند، برای مثال پوشه‌ای برای شیوه‌نامه‌ها، پوشه‌ای برای جاوااسکریپت و … ممکن است نیاز داشته باشید. فلذا هرچه کنار index.html نیاز است را درون این پوشه قرار دهید.

ویرایش پرونده gitlab-ci

این پرونده، به شما کمک می‌کند که پرونده‌های ایستای خود را، روی گیت‌لب قرار دهید. به عبارتی، کاری که این پرونده انجام می‌دهد «یکپارچه‌سازی مستمر» یا Continuous Integration است. درون این پرونده، باید مراحل «استقرار» یا Deploy پروژه، تعریف شود. برای این منظور، از YAML استفاده می‌شود.

برای استقرار یک صفحه ایستا، تنها کافیست به این شکل، این پرونده را ویرایش کنید :

pages:
 stage: deploy
 scirpt:
  - mkdir .public
  - cp -r * .public
  - mv .public public
 artifacts:
  paths:
   - public
 only:
  - master

در قسمت اول، می‌گوییم که قرار است روی Gitlab pages چیزی ساخته شود. در قسمت stage مشخص می‌کنیم که قرار است پرونده‌های تولید شده، کجا قرار بگیرند.

در قسمت script ابتدا یک پوشه مخفی می‌سازیم و سپس تمام محتوا را به آن منتقل می‌کنیم. علت مخفی بودن این پوشه، این است که دستور cp تلاشی برای کپی کردن خود پوشه نکند.

پس از آن، این پوشه را از حالت مخفی خارج کرده و سپس، در قسمت artifacts مشخص می‌کنیم که مسیر مورد نظر؛ پوشه public است. پس از انجام تمام مراحل کافی است که در بخش only مشخص نماییم فقط از شاخه master پرونده‌ها را خوانده و به پوشه public منتقل کند.

استفاده از تولید‌کنندگان صفحات ایستا

بسیاری از افراد، از «تولیدکنندگان صفحات ایستا» یا Static Generator ها استفاده می‌نمایند. استفاده از این ابزارها، بسیار سریع و به صرفه بوده و معمول است که جای درگیر شدن با طراحی ایستا، از این‌ها استفاده شود. شما می‌توانید از تولیدکنندگان صفحات ایستا مانند jekyll یا hugo روی گیت‌لب استفاده نمایید. در آموزش بعدی، بررسی می‌کنیم که چگونه می‌توان یک بلاگ با جکیل روی گیت‌لب ایجاد و مدیریت کرد.

Share

نگاهی کلی به کد منبع ماستودون

مدتی پیش، خواستم یک نمونه شخصی از ماستودون بسازم. موقع نصب، ارورهای عجیب و غریب دریافت کردم و خب شروع کردم به جست و جو پیرامون این که چرا اینطوریه و خیلی‌ها واضحا بیان کردند که «مشکل از تصویر داکر PostgresSQL بوده و باید روی اون تصویر کمی تغییر داده شه».

حقیقتا من از PGSQL استفاده نکردم و خیلی هم دلم نمیخواست وارد قضیه بشم و روی داکرفایل و داکر کامپوز و …، تغییر ایجاد کنم. به نظرم همون چیزی که خود توسعه‌دهنده پیشنهاد می‌کنه، معمولا بهترین حالتیه که داره با نرم‌افزار کار می‌کنه. اما یه ایده‌ای به سرم زد و اون هم این بود که چی میشه اگر پشتیبانی از MySQL رو به این بزرگوار اضافه کنم؟ نتیجه این شد که تصمیم گرفتم این مطلب رو بنویسم 😀

ماستودون چیه؟

ماستودون یک شبکه اجتماعی از نوع «فدریتد» (انگلیسی : Federated) محسوب میشه. به این شکل که وقتی شما روی سرور خودتون هم اون رو اجرا کنید، می‌تونید باقی سرورها رو ببینید و تعامل کنید.

مدتی میشه که خیلی از دوستانم، ماستودون رو بعنوان شبکه اجتماعی اصلی استفاده می‌کنند و خیلی کم‌تر به توییتر میان. شاید هم کلا توییتر نیان. یکی از دلایلش همینه که شما، صاحب داده‌های خودت هستی. این یک ایده خیلی خوبه که اگر واقعا حریم خصوصی و گردش اطلاعات براتون مهمه، به سمت ماستودون مهاجرت کنید.

نگاه به کد و چندکلمه‌ای صحبت پیرامون اون

خب از اینجا اصل ماجرا شروع میشه. کد ماستودون با فرمورک روبی آن ریلز (لینک) نوشته شده. این برای من خیلی خوشحال‌کننده بود چون خوندن و تغییر دادن اون کد رو آسون می‌کرد. اما این هم باید در نظر گرفت که کد، به شدت بزرگه و حتی برای حرفه‌ای‌های روبی آن ریلز هم خوندنش کمی دشواره. بهرحال می‌شه یکم حوصله به خرج داد و کد بزرگ رو درک کرد. این مشکل کد نیست. بلکه مشکل اون ساختار MVC محسوب میشه که بعد یه مدتی کد رو به شدت بزرگ می‌کنه و پیمایش و رفع اشکالش رو سخت.

در نگاه اول، کد واقعا ایراد خاصی (جز ایرادات مرسوم پروژه‌های مشابه) رو نداره. اما اولین ایراد جایی خودش رو نشون میده که شما چندین کتابخونه سیستمی اضافی نیاز دارید. برای من libicu و libidn و اینا بود. یکم جا خوردم که چرا باید این‌ها نصب باشه؟ اما با کمی تحقیق در موردش، فهمیدم که یک سری از کتابخونه‌های روبی هستند که وابسته به این بزرگوارهان. در واقع، هردوی این‌ها به شکلی برای پردازش متن استفاده شدند و خب این که پردازش متن، از طرف سیستم انجام بشه خیلی منطقیه. این موضوع فقط کمی باعث بزرگتر شدن پروژه شده. اما خوبی‌هاش، به شدت بیشتر از بدی‌هاشه.

مورد بعدی اروری بود که سر PGSQL گرفتم. خب حقیقتا انتظار این یکی رو داشتم. چون PGSQL و کتابخونه‌های سیستمیش، روی سیستم من نصب نیستند (البته شاید بعدها مجبور شم برای اشکال زدایی و کمک به همین ماستودون، نصبش کنم) و خب اروری که گرفتم دقیقا همین رو می‌گفت. وقتی مطمئن شدم که هیچ کتابخونه دیگری مشکلی نداره، دست به کار شدم که PGSQL رو با MySQL عوض کنم.

پروسه تغییر سیستم مدیریت پایگاه داده

خب معمولش اینه که اول، به پروژه می‌گیم کتابخونه‌های لازم رو نصب کنه. نیاز بود روی سیستم libmysqlclient-dev هم نصب کنم و کردم. بعدش در Gemfile، جم‌های مربوط به مدیریت MySQL رو اضافه کردم و جم‌های مربوط به PGSQL رو به دیدگاه تبدیل کردم و رفتم سراغ مراحل ساخت پروژه.

متاسفانه، اینجا کلی ارور گرفتم سر یک سری جم خاص! جم‌هایی که مرتبط با PGSQL هستند و شدیدا Hard Code شدن رو در کد منبع، شاهد بودیم.

قسمتیش رو دستی حذف کردم به امید این که کار کنه. اما موقع اجرای Migration ها، ارورهای جدیدی گرفتم. قسمت بزرگی از Migration ها رو چک کردم و دیدم که یه جاهایی حتی به صورت دستی دستورات PGSQL نوشته شده. حس می‌کردم که دیگه از اینجا جلوتر رفتن، یه جورایی مسخره کردن خودم باشه. حقیقتا بود، چون اصلا آشنا نبودم به این که اینجا چه اتفاقی داره می‌افته و خب بیخیال اضافه کردن پشتیبانی MySQL به این پروژه شدم.

جمع‌بندی

همونطوری که عرض کردم خدمت شما، بزرگترین اشکال این کد اینه که شدیدا وابسته به PGSQL عه. اگر اینقدر هاردکد نمی‌شد، شاید وضعیت طور دیگری بود و می‌شد پشتیبانی پایگاه‌های دیگر رو بهش اضافه کرد. متاسفانه در issue هایی که در پروژه بود هم دیدم که خیلی صریح پیشنهادات مرتبط با MySQL رو رد کردند و امیدم رو به طور کلی به این پروژه برای اضافه کردن این دیتابیس، از دست دادم.

یک توصیه نهایی بخوام به دوستان توسعه‌دهنده کنم اینه که : سعی کنید حداقل در زمینه دیتابیس، وابستگی رو به حداقل خودش برسونید. اول از همه با این فرض که ممکنه هرلحظه شما به هردلیلی بخواید سیستم رو عوض کنید. پس هرقدر وابستگی کمرنگ‌تر باشه، بیشتر به نفع خودتونه.

مورد بعدی هم اینه که اگر نفر بعدی به هر دلیلی خواست با سیستم متفاوتی پروژه رو اجرا کنه، انقدر سختش نباشه. بهرحال، همه قرار نیست همه چیز رو اونطوری که من و شما دوست داریم، استفاده کنن.

Share

ساختن یک API و چیزهایی که از آن یاد گرفتم

مصادف با عید قربان امسال، پروژه API ترجمه فارسی قرآن کریم رو منتشر کردم. این پروژه، پروژه سختی برای من نبود اما چیزای جالبی ازش یاد گرفتم که خب بد نیست در موردش مطلبی بنویسم. اما قبل از اون، لازمه یک چیزی رو توضیح بدم …

چه شد که این پروژه رو شروع کردم؟

حقیقتش شروع این پروژه به این دلیل بود که شدیدا دنبال ابزار مشابهی می‌گشتم. با این که بعد از این که این پروژه رو دپلوی کردم، یک دوستی در توییتر به من پیشنهاد استفاده از این ابزار رو داد؛ اما بهرحال من ابزار رو توسعه داده بودم و دپلوی هم کرده بودم.

خلاصه که، شروع این پروژه برای من جالب بود. چرا که پروژه به خودی خود سخت نبود اما وسطاش، دقیقا جایی که داشتم فرانتند براش میساختم، چالشی شد. به همین خاطر تصمیم گرفتم که این مطلب رو بنویسم و توضیح بدم که چرا این چالش برای من پیش اومد 🙂

مفهوم تازه : CORS

خب، وقتی که ما بکند و فرانتند پروژه رو از هم جدا می‌کنیم، در واقع داریم دوتا origin مختلف رو به هم وصل می‌کنیم. طبق استانداردهای وب؛ اصولا چنین کاری در مرورگرها؛ بخاطر مسائل امنیتی مجاز دونسته نشده. به همین خاطر، ما مفهوم تازه‌ای به اسم «چند ریشه‌ای» یا Cross-Origin رو خواهیم داشت.

حقیقتا وقتی فرانتند رو با جاوااسکریپت می‌نوشتم؛ دیدم که یک سری ارور بهم میده و توی اون ارورها بهم میگه که بکند من، برای «اشتراک گذاری منابع چندریشه‌ای» یا Cross-Origin Resource Sharing تهیه نشده. دوست داشتم از خود کد جاوااسکریپتم درستش کنم اما چون قرار بود روی هاست همین وبلاگ قرار بگیره و نه سرور مجزایی؛ ترجیح دادم که به جای node.js از وانیلا جی اس استفاده کنم (توضیح : وانیلا اصطلاحا به نرم افزار یا ابزار دست نخورده گفته میشه) و خب راهکاری براش پیدا نکردم (شاید هم چون درست دنبالش نگشتم) ولی از اونجایی که بکند رو با روبی و سیناترا نوشته بودم، براش راهکار پیدا کردم و این راهکار رو در یک ویرگول به اشتراک گذاشتم (لینک).

همین یک کار کوچک، باعث شد که من مفهوم کورز و صد البته نحوه کانفیگ درستش در بکند رو یاد بگیرم، از این جهت هم واقعا خوشحالم چرا که اکثر توسعه دهنده های فرانت، مدام از این قضیه که در بکند این مشکل حل نمیشه، نالانند ((:

چیزی که سالها عقبش انداخته بودم : زرین پال!

تقریبا از وقتی که فهمیدم اینترنت چیه، دنبال راهی برای کسب درآمد ازش بودم. فکر کنم دوم سوم دبیرستان بودم که سایت زرین پال به وجود اومد و اون موقع (چون به سن قانونی نرسیده بودم) نمی‌تونستم ازش استفاده کنم؛ یا این که باید از کسی میخواستم که قبول کنه به اسمش اکانت باز کنم (مثلا پدر یا مادرم).

از وقتی به سن قانونی رسیدم هم هرروز میخواستم برم و اکانت زرین پال درست کنم تا ازش برای حمایت و فروش و … روی اینترنت استفاده کنم. خلاصه که بالاخره همزمان با ریلیز این پروژه، این اتفاق هم افتاد ((: تازه دقیقتر بخواهیم حساب کنیم، برای این مساله هم مجبور شدم کارت بانکیم رو تمدید کنم و هم برای کارت هوشمند ملی اقدام کنم!

به طور خلاصه، این پروژه پروژه جالبی برام بود. هم چالشاش هم ساختارش و هم اتفاقات پیرامونش. ضمن این که به خود پروژه هم ابتدای مطلب لینک دادم و امیدوارم بخونید و خوشتون بیاد. اگر هم از پروژه قراره استفاده‌ای کنید، حمایت هم بکنید ممنون میشم (:

Share

به روز رسانی اوبونتو از نسخه های LTS به STS

توزیع اوبونتو، معمولا در دونسخه ارائه میشه. نسخه های «پشتیبانی طولانی مدت» یا همون LTS (مخفف Long Term Support ) که اگر اشتباه نکنم هر کدوم تا پنج سال، پشتیبانی دریافت میکنند. این پشتیبانی به معنای پشتیبانی از سمت کنونیکال (شرکت سازنده این توزیع)، دریافت آپدیت های امنیتی و همچنین به روز شدن مستندات توزیع است.

نسخه های STS که طبق روتین ارائه اوبونتو هر شش ماه یه بار میان، قبلا دو سال پشتیبانی می‌شدند ولی مثل این که الان این پشتیبانی کمتر شده و همون شش ماه (یا یک سال، دقیقا نمیدونم و یادم نیست) پشتیبانی رو دریافت میکنن. این نسخه ها به قول معروف «روی لبه تکنولوژی حرکت میکنند» و معمولا تکنولوژی های جدیدی رو در خودشون جای دادن.

هر کدوم از این نسخه ها، مزایای خودش رو داره. خیلی از افراد رو دیدم که با هر آپدیتی، سریعا سیستم عامل خودشون رو آپدیت میکنند و خیلی ها هم ترجیح میدند دو سال یک بار، نسخه های LTS رو آپدیت کنند و یا حتی کل پنج سالی که برای LTS ها پشتیبانی در نظر گرفته شده، روی اون بمونن. اما برگردیم به دسته اول!

فرض کنیم شما آخرین اوبونتوی LTS (در حال حاضر ۱۸.۰۴ ) رو نصب کردید و میخواهید به STS جدید (در حال حاضر ۱۹.۰۴) به‌روز رسانی کنید. برای این کار، نیاز به چند مرحله داریم. اول لازمه که update-manager رو نصب کنیم :

sudo apt install update-manager-core

و البته معمولا این بسته روی اوبونتو نصب شده. فقط در صورتی که نصب نباشه، این دستور نصبش میکنه. نصب هم باشه یا به شما میگه که آخرین نسخه رو نصب کردید یا به روز رسانی میکنه.

گام دوم، اینه که به آپدیت منیجر، بگیم که به جای lts در نسخه های normal برامون دنبال ریلیز جدید بگرده. فقط کافیه این فایل رو با یک ویرایشگر متن باز کنیم (البته ترجیحا ویرایشگرهای خط فرمان؛ چون دسترسی ریشه نیاز داریم) :

/etc/update-manager/release-upgrades

سپس در این فایل، شما احتمالا این خط رو می‌بینید :

Prompt=lts

با تغییر مقدار متغیر prompt به normal ، شما به آپدیت منیجر گفتید که در نسخه های STS به دنبال ریلیز جدید بگرده. بعد از این که عبارت lts رو با normal جایگزین کردید، کافیه فایل رو ذخیره کرده، ببندید و در ترمینال تایپ کنید :

do-release-upgrade

و جایی هم نیاز به پسورد داشته باشید، این دستور ازتون دریافتش خواهد کرد.

این راه حلی بود که خودم دقیقا استفاده کردم برای آپدیت به ۱۹.۰۴. نمیدونم قبلتر کسی در وب فارسی توضیحش داده یا نه، ولی خب امیدوارم که به کارتون بیاد 🙂

Share

ساختن کنترلر دو بعدی برای بازی های RPG در یونیتی

مدتی میشه که یکی از اسباب بازی های جدیدم، یعنی موتور بازی‌سازی یونیتی رو با جدیت بیشتری دارم دنبال میکنم و چیزای جالبی هم ازش یاد گرفتم. همینطور باعث هم شده دوباره کمی کد بزنم و این داستانها.

یکی از سبکهای مورد علاقه من در بازی‌سازی، سبک Role Playing عه که در این سبک، شما در واقع نقش ایفا می‌کنید، نقش هایی که به شما محول شده و یا این که شما هم میتونید در شکل‌گیری نقش دخیل باشید. بازی‌هایی مثل Elder Scrolls از این دست بازی ها هستند. چندی پیش، با یک ابزار آشنا شدم به اسم RPG Maker که به شما اجازه ساخت این دست بازی ها رو بدون کد زدن میده. اما یک مساله مهمی که احتمالا باهاش روبرو خواهید شد، اینه که این ابزار شدیدا محدوده و به سختی میشه شخصی‌سازیش کرد. به همین خاطر، سعی کردم دنبال این برم که یاد بگیرم چطور یک RPG دو بعدی ساده رو بسازم (حتی شده در حد کنترل کرکتر اصلی!).

نتیجه این شد که یک سری ویدئو دیدم و رفرنسهای برنامه نویسی یونیتی رو چند بار مطالعه کردم و تونستم چنین چیزی بسازم :

نوشتن چنین کدی کار سختی نیست اما کمی دقت لازم داره. به همین خاطر، چندین ساعت درگیرش شدم و در نهایت تونستم اونطوری که دلم میخواد، بسازمش. تمام مراحل طراحی کرکتر، طراحی صحنه، کد زدن و … رو خودم انجام دادم تا ببینم چقدر در جوانب مختلفش، توانایی دارم. خوشبختانه نتیجه خیلی هم بد نشد.

برنامه نویسی

برای کنترل کردن کرکترها در بازی، نیاز به کدی داریم که بتونه دیتا رو از کی‌برد، ماوس، صفحه لمسی و … دریافت کنه و حرکتی که مد نظر داریم رو برای ما، انجام بده. این حرکت میتونه صرفا جابجایی باشه، میتونه هم حرکت و انیمیشن با هم باشه. برای این که کد کامل باشه و بازی حرفه‌ای به نظر برسه، بهتره که انیمیشن هم لحاظ کنیم.

کدی که من نوشتم به این شکله :

using System.Collections;
using System.Collections.Generic;
using UnityEngine;

public class PlayerController : Entity {

    private Animator anim; 

	// Use this for initialization
	void Start () {
        anim = GetComponent<Animator>(); 
	}
	
	// Update is called once per frame
	void Update () {
		if(Input.GetKey(KeyCode.W) || Input.GetKey(KeyCode.UpArrow)){
			GetComponent<Rigidbody2D>().transform.position += Vector3.up * speed * Time.deltaTime; 
		}
		if(Input.GetKey(KeyCode.S) || Input.GetKey(KeyCode.DownArrow) )
        {
			GetComponent<Rigidbody2D>().transform.position += Vector3.down * speed *Time.deltaTime; 
		}
		if(Input.GetKey(KeyCode.A) || Input.GetKey(KeyCode.LeftArrow) )
        {
			GetComponent<Rigidbody2D>().transform.position += Vector3.left * speed * Time.deltaTime; 
		}
		if(Input.GetKey(KeyCode.D) || Input.GetKey(KeyCode.RightArrow) )
        {
			GetComponent<Rigidbody2D>().transform.position += Vector3.right * speed * Time.deltaTime; 
		}

        anim.SetFloat("MoveX", Input.GetAxis("Horizontal"));
        anim.SetFloat("MoveY", Input.GetAxis("Vertical")); 
	}
}<span id="mce_marker" data-mce-type="bookmark" data-mce-fragment="1">​</span>

این کد نشون میده که کلاس PlayerController از کلاس دیگری به اسم Entity داره ارث بری میکنه. تنها چیزی که در Entity تعریف شده، یک متغیر برای سرعت کرکتره. البته، سایر ویژگی هایی که نیاز داریم تا در تمام کرکترها (چه Player و چه NPC ) به کار ببریم رو میتونیم در Entity بگنجونیم.

در Update اومدیم بهش گفتیم که اگر ورودی از کلیدهای خاصی بوده، با سرعت مشخصی در جهتهای مشخص، حرکت کنه. متغیر speed هم یک متغیر public بوده که در Entity تعریف کردیم. در انتها هم گفتیم که دو متغیر ممیز شناور برای حرکت در محور X و Y نیاز داریم که با Animator Controller هماهنگ باشن. این میشه کل چیزی که در متد Update داریم.

در متد اول، یعنی Setup هم صرفا به کد گفتیم که انیماتور رو از خود شیء Player بخونه و لود کنه. پس ما نیاز داریم که خودمون یک انیماتور براش بسازیم.

چطور این کد رو آزمایش کنیم؟

آزمایش کردن این کد، هیچ کاری نداره. چون کل انیمیشن و … رو در گیتهاب قرار دادم (لینک) و میتونید از گیتهاب دانلودش کرده و تست کنید. به زودی هم، این ابزار رو به صورت یک prefab برای یونیتی منتشر میکنم که بتونید مستقیما از همین دیزاین و انیمیشن، بدون چسبوندنشون به هم، استفاده کنید.

موفق باشید 🙂

Share

صداگذاری بازی کامپیوتری در یونیتی – بخش دوم

در بخش گذشته؛ با نحوه صداگذاری و ورود به Trigger و همچنین اضافه کردن موسیقی متن به بازی، آشنا شدیم. در این بخش میخوایم کمی پا رو فراتر بذاریم و Dynamic Soundscape رو هم یاد بگیریم. فقط قبل از اون باید کمی مفاهیم آهنگسازی/صداگذاری رو با هم مرور کنیم.

مفهوم Soundscape

فضاهایی که توسط صدا ساخته میشن، یا بهتر بگم؛ صدایی که باعث میشه فضایی خاص به ذهن ما بیاد رو بهش میگن Soundscape. مفهوم پیچیده‌ای نیست ولی میتونه به پیچیده شدن سایر مفاهیم یا حتی هموار تر شدن فهمشون، کمک کنه.

در تصویر بالا، چند Soundscape رو مشاهده میکنیم. یکی برای موج، یکی برای باد، یکی برای پرندگان و … . اما آیا همیشه Soundscape ها، صداهای محیطی (Ambient ) هستند؟ خیر. بعضی وقتا هم قطعات کوتاه و کوچک موسیقی هستند که به ما در درک شرایط کمک میکنن (برای اهل فنش : مثلا یه ویولن ترمولو که یه آرپژ مینور رو بزنه، میتونه کمی ترس یا نگرانی رو القاء کنه). پس، ما نیاز به Soundscaping داریم که بتونیم با صداها؛ حس القاء کنیم.

مفهوم Dynamic Soundscape

خب اینجا کمی مفهوم میتونه پیچیده باشه، اصلا چرا میگیم داینامیک؟ مشخصه، چون قرار نیست همیشه یکسان باشه. پس به چه دردی میخوره؟ فکر کنید در بازی شما صحنه‌ای وجود داره که قراره صدای آب پخش بشه، پس باید با نزدیک شدن به آب، صدای آب کم کم بلند بشه و به گوش برسه، و وقتی کارمون با اون مرحله تموم شد، صدای آب قطع بشه. این رو بهش میگیم Dynamic Soundscape . در یونیتی به سادگی میتونیم این مفهوم رو پیاده کنیم .

مفاهیم مورد نیاز در یونیتی

مفهوم Audio Mixer

میکسر، مفهومش تقریبا همه جا یکیه، پس اگر با Reaper, FL Studio, Studio One و نرم افزارهای آهنگسازی دیگر (هزاران نرم افزار دیگه!) کار کردید، با این مفهوم آشنایید پس این بخش رو می‌تونید ازش عبور کنید . اما به طور کل، ما از میکسر استفاده میکنیم جهت این که صداها رو به کانالهای مختلف بفرستیم. در این کانال ها میتونیم بلندی صدا، تغییراتشون و همچنین افکتهایی که نیاز داریم رو کنترل کنیم.

در یونیتی هم امکان ایجاد و مدیریت تعداد بسیار زیادی میکسر وجود داره، گذشته از اون ما میتونیم یه سری میکسرها رو Master در نظر بگیریم و یه سری دیگه رو زیرمجموعه اونا حساب کنیم. به این شکل، تقریبا میشه گفت که خود یونیتی داره به ما یه استودیوی کامل صداگذاری رو تحویل میده.

شروع پروژه

خب، اول از فولدر Assets با راست کلیک، یک Audio Mixer ایجاد کنیم و اسمش رو بذاریم Master (قراره همه میکسرهای دیگرمون زیرمجموعه این باشن) :

بعد از منوی Window گزینه Audio Mixer رو فعال میکنیم و به این شکل اون رو خواهیم دید :

حالا که یک Master داریم، دو گروه دیگه (از زیرمجموعه Groups )  ایجاد میکنیم به اسم Soundtrack و Sphere . از Soundtrack برای کنترل موسیقی متن (چطوری؟! یاد میگیریم) استفاده میکنیم و از Sphere برای کنترل موسیقی که کنار Sphere ما پخش میشه.

حالا میریم سراغ دوربینمون و Audio Source ای که بهش اضافه کردیم ، یک گزینه Output داریم، اون رو روی Soundtrack قرار میدیم (به همین راحتی، موسیقی/صدا رو در یک کانال از میکسر فرستادیم!)

و به همین ترتیب، موسیقی که روی Sphere قرار دادیم رو هم به کانال Sphere میفرستیم.

استفاده از Snapshot ها

میکسرها قابلیتی دارن به اسم Snapshot که میتونیم وضعیتی رو از اون میکسرها، ثابت نگه داریم. در واقع انگار که عکس گرفته باشیم (از اسم مشخصه). و به کمک همین Snapshot هاست که میشه وضعیت صدا رو کنترل کرد. در ادامه، کد و روش کار رو با هم یاد میگیریم.

نوشتن اسکریپت Dynamic Soundscape

قبل از هرچیزی، اسکریپتی که در بخش قبل نوشتیم رو از Sphere حذف میکنیم و فایل صوتی رو مستقیم به Audio Source میدیم. سپس به Audio Mixer بر میگردیم و این طور تغییرش میدیم :

با اجرای بازی، الان فقط میتونیم صدای موسیقی متن رو بشنویم. پس میریم به قسمت Snapshots و روی + کلیک می‌کنیم و اسمش رو میذاریم Snap1 . سپس، اون Snapshot ستاره دار (به نوعی Master در اسنپ شاتها!) رو به این شکل تغییر میدیم :

و باز یک Snapshot جدید به اسم Snap2 ایجاد میکنیم. حالا در Asset ها یک C# Script تازه ایجاد میکنیم به اسم DynamicSoundscape . و این ها رو درونش مینویسیم :

در خط چهارم من UnityEngine.Audio رو اضافه کردم، این به این معناست که میتونم از Snapshot ها هم استفاده کنم. در خط ۷ و ۸ هم دو تا Snapshot ساختم به اسم fadeIn (برای آرام بلند شدن صدای مورد نظر) و fadeOut (برای آرام کم شدن صدا)، سپس تعریف کردم که وقتی وارد Trigger شدیم و تگمون هم Player بود، وارد fadeIn بشه و وقتی ازش خارج شدیم، وارد fadeOut . حالا این اسکریپت و دو اسنپ شاتی که ساختیم رو به Sphere میدیم :

حالا وقتشه که بازیمون رو اجرا کنیم و نتیجه رو به چشم ببینیم 🙂

نتیجه کارمون به صورت GIF به این شکله (به تغییر کانالهای میکسر دقت کنید 😀 )

مسلما این همه اون چیزی نیست که برای صداگذاری باید بدونید، ولی به نظر من مهم ترین بخشه. امیدوارم در این دو بخش، تونسته باشم به خوبی پوشش بدم مطلب رو. در آینده هم احتمالا باز مطالبی در مورد کار با یونیتی خواهم نوشت، و اینها آخرین مطالب من در یونیتی نیستن. بهرحال، امید به این که مفید بوده باشه و امید به موفقیت شما 🙂

Share