به بهانه روز چپ دست ها

امروز، ۱۳ آگوست، در تقویم به عنوان روزجهانی چپ دست ها (لینک) معرفی شده. دلیل این که چپ دست ها (از جمله خودم) روز مخصوص به خودشون رو دارن یک چیزه : تبعیض علیه چپ دست ها. ما کلا ۱۰٪ جمعیت کره زمین رو تشکیل میدیم و خب، طبیعیه که همه چیز برای اکثریت باشه، اون هم ۹۰٪ راست دست. در این تاپیک، میخوام کمی در مورد چپ دست بودن بگم و بعد بریم سراغ چپ دست های معروف و کمی هم برای مشکلات چپ دست ها غر بزنم 🙂

چپ دست یا راست مغز؟

حقیقت اینه که مدت نسبتا طولانیه که «راست مغز» و «چپ مغز» بودن بین مردم رایج شده، در صورتی که کاملا غلطه، هیچ وقت اینطور نیست که مغز ما فقط از یک قسمتش (یا یک درصد خاص) استفاده کنه. کل مغز در کنترل بدن و احساسات ما دخیله. پس این رو فراموش کنید که «راست مغز» هستید! بلکه اگر چپ دست هستید مغز شما «راست برتر» هست اون هم نه حتما، ولی اکثر موارد چنین اتفاقی میفته.

edbb745db9515447ff39243209c08fe1--right-brain-the-brainهمونطور که از تصویر بالا مشخصه، افرادی که مغز راست برتر دارند احساسی ترند، تخیل قوی تر دارند، و تفکرشون خطی نیست. در صورتی که در افرادی که مغز چپ برتر دارند، دقیقا عکس این قضیه داره اتفاق میفته. پس، نتیجه : چپ دست ها در کارهایی که نیاز به خلاقیت و هنر و … داشته باشه بهترن. البته این هم الزامی و ۱۰۰٪ نیست. ولی وقتی برسیم به چپ دست های مشهور شاید اوضاع کمی فرق کنه!

بهرحال، چپ دست بودن نشانی از «خاص» بودن من یا شما نیست؛ این صرفا یک تفاوت کوچک با بقیه‌ست که داریم و خب همین تفاوت میتونه باعث بشه که خیلی از ابزارهای ما متفاوت از بقیه باشه. حتی شاید نوشتار یا مدلسازی متفاوتی نسبت به بقیه داشته باشیم.

معروف ها!

خب، چپ دست معروف زیاده. اینجا تعدادی چپ دست معروف رو میخوام معرفی کنم، تا ببینید که چقدر از آدمایی که میشناختیم یا میشناسیم چپ دست هستند. اگرچه باز هم تاکید و تکرار دارم که نشونی از برتری یا خاص بودن نیست، ولی بد نیست بدونیم که کدوم یکی از سلبریتی هایی که میشناسیم، چپ دست هستند.

زیرخاکی ها

napoleon-i-9420291-1-raw

اولین چپ دست، از معروف های تاریخی، که در این مطلب قراره معرفی کنم کسی نیست جز «ناپلئون بناپارت». ناپلئون رو همه میشناسیم، امپراتور فرانسه که در دو دوره بر فرانسه حکمرانی کرد و در دوران حکمرانیش، در امور سیاسی و نظامی و مدنی، کلی ایده و نوآوری داشت. این شخص، از چپ دست های مشهور هست که اکثر مقالات و مطالب مرتبط با چپ دست ها بعنوان یکی از معروف ها، بهش اشاره میکنن.

Nietzsche187aاین آقا هم که معرف حضور هست، فیلسوف برجسته آلمانی فردریش نیچه. نیازی به توضیح زیاد در موردش نمی بینم 😀 .

رهبرها

Leaders

سه نفری که در عکس بالا هستند از راست به چپ «فیدل کاسترو» رهبر انقلابیون کوبا، «ماهاتما گاندی» رهبر آزادی بخش هند و «اتوفن بیسمارک» صدراعظم امپراتوری آلمان، همگی چپ دست بودند. البته طبیعتا تعداد رهبرهایی که چپ دست بودند یا هستند بیشتر از این هاست، ولی بهرحال این ها معروف ترین ها هستند!

رئیس جمهورها

Presidents

شاید عجیب ترین بخش این مطلب همین باشه، این چهار رییس جمهور آمریکا، که پشت سر هم بوده دوران حکومتشون، همگی چپ دست بودند. چرا عجیب؟ چون تنها ده درصد جمعیت زمین چپ دست هستند (ششصد میلیون نفر تقریبا) و یک نفر از جمعیت کل آمریکا (نزدیک چهارصد میلیون نفر) شانس رییس جمهور شدن رو داره. یعنی یک احتمال خیلی خیلی بعید، و این داره این قضیه رو جالب میکنه. گرچه ممکنه که شما این اشخاص رو بشناسید ولی محض اطلاع از چپ به راست : رنالد ریگان، بیل کلینتون، جورج بوش پسر و باراک اوباما در تصویر هستند.

هنری ها

Tony-Lommi

در هنر، در قسمتی که اهمیت چپ دست یا راست دست بودن به شدت مطرح هست موسیقی و نواختن سازهای زهی هست، بنابراین این قسمت رو اختصاص میدم به گیتاریست ها! به این دلیل که خودم گیتاریست هستم (البته متاسفانه من گیتار رو با دست راست یاد گرفتم) و این که گیتاریست های چپ دست، معمولا خلاق ترین ها هم بودن. معروف ترین گیتاریست های چپ دست، جیمی هندریکس، دیک دیل، تونی آیومی (در تصویر) و پل مک کارتنی هستند. خیلی از خوانندگان وبلاگ، این چهار نفر رو میشناسند. اگر نمیشناسید، با سرچ کردن اسمشون میتونید به نتایج جالبی برسید. همه این اشخاص، برای این که گیتار مناسبشون باشه، تغییرات زیادی درش ایجاد کردند. از برعکس گرفتن گیتار (دیک دیل)، برعکس کردن سیم ها و خرک (هندریکس) تا سفارش گیتار چپ دست (آیومی و مک کارتنی) از کارهایی بوده که برای راحتی نوازندگی انجام دادن.

دیگر معروف ها؟

جای افرادی مثل «اینشتین» یا «ادیسون» یا «بتهوون» یا حتی شاعر آلمانی «گوته» در افرادی که در این پست معرفی شدند، خالی نبود؟ راستش رو بخواید نه! چرا که این اشخاص به وفور معرفی شدند، بیشتر در نظر داشتم که افرادی رو معرفی کنم که حدس میزدم نمیدونستید چپ دست بودند.

… و اما مشکلات چپ دست ها!

یک سر به مدرسه یا دانشگاه بزنید، میزهای تک نفره همه مخصوص راست دست ها طراحی شدند! برای مثال من همیشه میگردم دنبال میزی که سمت چپ ترین صندلیش خراب باشه، روی صندلی وسط (یا صندلی کنار اون صندلی خراب) میشینم و از دسته صندلی کناری استفاده میکنم. اگر هم صندلی خراب نباشه به ناچار یک صندلی بیشتر اشغال میکنم. تنها دلیلش هم عدم وجود صندلی چپ دست هست. سازهای زهی مثل گیتار و ویولن و … اکثرا راست دست هستند و اگر چپ دست پیدا کنیم، احتمالا قیمت بسیار بالایی داره. همچنین، چپ دست ها توی نوشتن و رسم نمودار و … تفاوت هایی با بقیه دارند. معمولا یک سری حروف رو به شکل خاصی مینویسند، اعداد رو از سمت راست مینویسند (البته این عادت کم کم رفع میشه، در زمان دانش آموزی ابتدایی مشکل زیادی با این داشتم) و یا جدول ها رو قرینه یا با چرخش ۹۰ درجه ای میکشن. مثلا خودم، جدول کارنو رو با چرخش ۹۰ درجه ای میکشم. نتیجه هم درست هست (صرفا ظاهر قضیه عوض شده!) ولی باز هم ایراد بهم گرفته میشه که چرا اینطوری کشیدی.

و اما بدترین مشکل «به زور راست دست کردن» هست که همچنان ادامه داره. زمانی چپ دست ها شیطان صفت و جادوگر و … بودند و به این خاطر خیلی اذیت میشدند، الان هم افرادی هستند که با باورهای غلط در مورد چپ دستها، انتظار دارند که چپ دست ها راست دست بشند.

حرف آخر؟

حرفی ندارم جز این که اگر روزی قراره طراحی فضای آکادمیک یا آموزشی رو برعهده بگیرید، روزی قراره سازی رو تدریس کنید، روزی قراره استاد دانشگاه بشید و … ، چپ دست ها رو هم در نظر بگیرید. کافیه یک نگاه به آدمهایی که در این مطلب و در این لینک معرفی شدند بندازید تا ببینید که دنیا همونقدری که به راست دست ها نیاز داره، به چپ دست ها هم نیاز داره. روزانه هزاران حرف و توییت و پیام ضد تبعیض و … میفرستیم اما ساده ترین قسمتش، یعنی همین رعایت حقوق چپ دست ها رو، رعایت نمی کنیم!

Share

تجربه هایی از یک پروژه – StrongPC

پروژه های فان، که یک دفعه جدی میشن، همیشه هستند. بعضی وقتا ممکنه یک عده دانشجو بشینن دور هم و بگن خب ما میخوایم یک سیستم عامل بنویسیم و … ، نتیجه‌ش بشه سیستم عاملی که همه بهش یه طوری محتاجن! و خب از این دست پروژه ها در هر رشته و گرایشی در دنیا، کم نیستند. حالا من هم از این قاعده مستثناء نبودم در ایجاد این پروژه های فان و خب پروژه هایی هم بودند که جدی شدند و کمک های زیادی هم برای من بودند. یکی از این پروژه ها، پروژه StrongPC هست که البته اوایل به اسم LadyBug ایجاد شده بود.این پروژه خیلی خیلی آکادمیکه و خب، اولین قدم هاش هم کاملا فان برداشته شد. در این پست، تقریبا تجربیات مفید این پروژه رو میگم و همچنین مطرح میکنم که «چرا باید ادامه‌ش بدم».

اولین قدمها

همیشه اولین قدمها مهم ترین قدم ها در شکل گیری یک ایده یا پروژه هستند، چیزایی که باعث میشن شما بیش از پیش علاقمند به تحقیق و توسعه بشید و بیش از پیش؛ کار کنید. اولین قدم های پروژه هم از اینجا زده شد : طراحی یک کامپیوتر ساده. دوست عزیزی، کتابی با عنوان But How Do it know رو بهم داده بود که معماری کامپیوتر رو خیلی ساده توضیح میداد و چیزایی که من از کتاب یاد گرفتم، همه‌ش در این پروژه ساده پیاده شد. یادگیری معماری کامپیوتر با اون کتاب، نه تنها کمک کرد که این پروژه ساخته بشه، بلکه در درسهای مدار منطقی؛ معماری، ریزپردازنده، الکترونیک دیجیتال و حتی زبان ماشین هم کمک بسزایی به من کرد. در سال ۲۰۱۶ بود (طبق چیزی که از وبسایت StrongPC هم بر میاد ، ژوئن ۲۰۱۶) که پروژه StrongPC با اسم LadyBug استارت خورد و خب این اولین دیزاینی هست که برای پروژه انجام شده. و حتی دیزاین رو صفحه اول وبسایت هم قرار دادم :

 

و همونطور که می بینید، یک دیزاین ساده از یک پردازنده RISC هست. این ها اولین قدم ها بودن و خب همیشه خوشحالم که این قدم ها رو برداشتم. اما بعدش چه کردم؟

هدف پروژه

شاید هدفی مثل «تولید کامپیوتر» یا حتی تولید بخشی از اون، اون هم در ایران کمی دور از ذهن باشه. گرچه نشدنی نیست ولی خب کمی دورتر از چیزی هست که الان داریم. شاید خب این که یکی از ایده هایی که هزاران بار پیاده شدند رو برای بار ۱۰۰۱م پیاده کنیم، یک اپ آندروید بزنیم و روز دوم سقوط کنیم و بعد ۴ سال توی لینکدین بنویسیم «دارای سابقه ۶۲ استارتاپ شکست خورده» ، بسیار ساده تر باشه. اما بهرحال عقیده شخصی من اینه که «مطالعات و کارهای آکادمیک» همیشه نیازن. این ها نباشن، اون ها (استارتاپ ها و …) هم نیستند. هدف پروژه هم مطلقا چیزی مثل تولید CPU نیست چون مطمئنا بازار قوی ای مثل اینتل نخواهد داشت. ولی یک «معماری آزاد» میتونه داشته باشه که خب این خودش به خودی خود، قابل قبول و خوبه! و این «معماری آزاد» میتونه بیاد روی FPGA و … اجرا بشه. یه جورایی هدف پروژه این شد که بشه یک مرجع آکادمیک یا بهتر بگم «بستری برای یادگیری».

دستاورد پروژه؟

شاید بتونم بگم که این کتاب کوچک ، مهم ترین دستاورد پروژه بود! چرا که تقریبا هر مرحله ای که در این پروژه دنبال کرده بودم، در این کتاب مستند شده. در کتاب هم از ساده ترین بخش های مدار منطقی شروع میشه و تا شبیه سازی یک کامپیوتر کوچک پیش میره. به این شکل، میتونید بفهمید که واقعا در StrongPC چه چیزهایی رخ داده.

چرا باید ادامه پیدا کنه؟

دلیل ادامه پیدا کردن اینه که هرچی بیشتر برم جلو، بیشتر یاد میگیرم و میتونم بیشتر پیاده سازی کنم؛ به این شکل میشه گفت خیلی از مباحثی که در مهندسی سخت افزار مطرح شده رو به خوبی میتونم پوشش بدم و خب اگر بعدها کسی پرسید «چرا سخت افزار بخونم؟» جواب درستی براش داشته باشم. یا اگر کسی پرسید «سخت افزار چطور ساخته میشه؟» باز هم بتونم جواب درست و درمونی بهش بدم. امیدوارم که این پست، برای شما هم مفید واقع شده باشه!

Share